مروری بر سخنان نمایندگان ادیان و فرق در «گفتمان موعود»
کد خبر: 4193013
تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱۴۰۲ - ۰۸:۴۷

مروری بر سخنان نمایندگان ادیان و فرق در «گفتمان موعود»

کتاب «گفتمان موعود» مجموعه هفت گفت‌وگو با نمایندگان ادیان و فرق در موضوع منجی موعود است تا خواننده با مطالعه آن، بتواند نگاه جامعی به موضوع موعودباوری در ادیان و فرق مختلف پیدا کند.

«گفتمان موعود»به گزارش ایکنا از خوزستان، کتاب «گفتمان موعود» چنانکه در عنوان آن نیز قید شده است مجموعه هفت گفت‌وگو با نمایندگان ادیان و فرق در موضوع منجی موعود است که با تلاش سیدمجتبی مجاهدیان از سال 86 تا 89 در ماهنامه معارف منتشر شد و بعدها در قالب کتاب «گفتمان موعود» به چاپ رسید تا خواننده با مطالعه آن، بتواند نگاه جامعی به موضوع موعودباوری در ادیان و فرق مختلف پیدا کند.

در پیش درآمد این کتاب، مؤلف ابتدا به آسیب‌های جدی «موعودباوری» در جهان غرب اشاره می‌کند و این پژوهش را تلاشی برای پاسخ به دو پرسش اساسی زیر عنوان می‌کند:

1. آیا به راستی موعودگرایی یکی از اشتراکات ادیان و مذاهب آسمانی و حتی زمینی است؟

2. آیا چشم‌های همه منتظران مکاتب، تنها به قدوم یک گونه موعود و ظهور یک منجی همگانی دوخته است؟

نکته مهمی که مؤلف در باره ضرورت این گفت‌وگوها بیان می‌کند توجه به تفسیر پیروان هر دین از متون خودشان است. او می‌گوید پاسخ به این سؤال‌ها، نیازمند کاوش تطبیقی است و در این زمینه پژوهش‌های تطبیقی درخوری عرضه شده است، اما یک آسیب عمومی و جدی این مطالعات «عدم اعتنا به برداشت و تفسیر پیروان هر دین از متون مقدس خود» است؛ یعنی صرف مراجعه بی‌ضابطه یا حتی با ضابطه محقق بیگانه ـ و غیرمؤمن ـ به متون مقدس آیین دیگر، بدون در نظر گرفتن و یا معتبر دانستن تفسیر بومی و نگاه رسمی بزرگان آن. به گفته مؤلف، تبیین یک باور از زبان نمایندگان رسمی ن مکتب سنجه معقول‌تری در بازخوانی آن است.(ص 16 کتاب)

ادامه این کتاب، مشتمل بر هفت گفتمان است که به ترتیب خلاصه‌ای از شش گفتمان آن را در ادامه می‌خوانید:

گفتمان اول: سوشیانس، موعود آیین زرتشت در نشستی با موبد پدرام سروش‌پور مدير آدُريان(آتشكده) تهران

«سوشیانس» به معنی کسی است که به جهان سود می‌رساند. این واژه در کتاب «گات‌ها» که اصلی‌ترین بخش اوستا است، شش بار استفاده شده است؛ سه بار به صورت مفرد و سه بار به صورت جمع.

پیش از آشنا شدن با جایگاه «سوشیانس» باید درباره مفاهیم مربوط به متون باستانی دین زرتشت بیشتر بدانیم: گات‌‌ها بخشی از اوستا است که سروده‌های زرتشت، پیامبر باستانی ایران زمین است. بخش آسمانی دین زرتشت فقط و فقط همین گات‌ها است. قدمت گات‌ها، چهارهزار ساله است. سایر بخش‌های اوستا در دوره‌های دیگر شکل گرفته و تلاش بزرگان برای درک مفاهیم گات‌ها است.

در اوستا هر جا از «سوشیانس» نامی برده شده است با صفت «تجسم راستی» همراه است. «سوشیانس» از دیدگاه زرتشت، انسان کامل است؛ انسانی که مراتب عرفان زرتشتی را طی کرده باشد. این مراتب شامل هفت مرحله هستند؛ از جمله راستی، اندیشه پاک، توانایی و ... . انسانی که بتواند این مراحل را طی کند به نزدیک‌ترین جایگاه به ذات حق رسیده است و تمام وجودش سود و ثمر می‌شود.

بر اساس اوستا افراد معدودی می‌توانند به جایگاه سوشیانس برسند و در گات‌ها مشخص نیست که سوشیانس‌ها چند نفرند. به عبارتی هر کس باید سعی کند که سودرسان باشد؛ اگرچه ممکن است سوشیانس کاملی نشود. در کل گات‌ها از تعداد سوشیانس‌ها ذکری نمی‌شود. جاهایی مفرد به کار رفته که به نظر می‌آید منظور زرتشت از سوشیانس، خود او بوده است. آرمان زرتشت این بوده که سوشیانس‌های دیگری بیایند و راه او را ادامه دهند.

در اوستا، مفاهیمی چون سوشیانس با اسطوره آمیخته و تجسم یافته و به اشخاص خاص یا دوره‌های زمانی مشخصی نسبت داده می‌شود. بر اساس در اوستا، پس از زرتشت، نخستین سوشیانس به نام «اشیدربامی» ظهور می‌کند که با توجه به صفت «گستراننده راستی» که برای او ذکر می‌شود، برخی محققان او را کوروش هخامنشی می‌دانند.(ص 37) در اوستا، «اشیدرماه» دومین سوشیانس است که با صفت «گستراننده نماز و نیایش» ظهور می‌کند. در این مورد هم برخی محققان، اردشیر بابکان را دومین سوشیانس می‌دانند. (ص 38)

سوشیانس سومی که در اوستا نام برده می‌شود، کسی است که در حقیقت به عنوان آخرین سوشیانس می‌آید و دوباره جهان را حرکت خواهد داد. مأموریت اصلی سوشیانس سوم در اوستا، برانداختن بدعت‌ها و برداشت‌های نادرستی است که دین الهی را از اصل و حقیقت آن دور می‌کند. 

شخصیت سوشیانس و پدران او در آیین زرتشت

در متون اوستایی اشاره شده است که سوشیانس‌ها از نژاد خود زرتشت هستند و در این باره اسطوره سرایی‌هایی هم شده که این مطالب از نظر قطعی بودن جزو اصل دین زرتشت نیستند.

زرتشتیان به تکامل تاریخ اعتقاد دارند؛ در زمان سوشیانس اول، یک سوم جهان را نیکی فرا می‌گیرد، در زمان سوشیانس دوم، دو سوم و در زمان سوشیانس سوم، همه جهان در سیطره راستی قرار می‌گیرد و دروغ از بین می‌رود.

سوشیانس از دیدگاه گات‌هایی، یک جایگاه مینوی است. جایگاه مینوی هم نسبی است. کسی که به اوج آن جایگاه می‌رسد، سوشیانس است؛ ولی هر کسی می‌تواند به مراتبی از این جایگاه دست یابد.(ص 43).

گفتمان دوم «ماشيح؛ منجی موعودِ يهود»، در گفت‌وگو با خاخام دكتر يونس حمامی لاله زار، دبير انجمن كليميان ايران

اصول و پایه‌های اعتقادی دین یهود از 13 اصل تشکیل می‌شود که یکی از آنها اعتقاد به منجی و ظهور آن است. یهود این اعتقاد را حتی در کنار اعتقاد به خدا در نظر می‌گیرد.

بر این اساس کسی که به ظهور منجی معتقد نباشد، در واقع به نبوت حضرت موسی(ع) و نیز سایر پیامبران بی‌ایمان است. در واقع اجرای کامل نبوت پیامبران، وابسته به ظهور منجی است.

آیات زیادی در تورات به این مسأله می‌پردازد. حضرت موسی(ع) از جانب خداوند تأکید می‌کند که عاقبت ایام، شما به راه خدا بر می‌گردید و خداوند نجات خود را شامل حال شما می‌کند.

در متون دینی یهود، اسامی مختلفی برای منجی در نظر گرفته شده که معروف‌ترین آنها «ماشیح» است. ماشیح از ریشه عبری «ماشح» به معنی مسح شده و تطهیر شده است. معادل عربی آن «مسح» و در فارسی به «مسیح» ترجمه می‌شود.

کلمه «ماشیح» اسم خاص نیست؛ چون برای افراد دیگری مانند حضرت داود و حضرت هارون نیز به کار رفته است. همچنین برای کاهنان بزرگ هم که با عطر روغنی خاصی تدهین می‌شدند، لقب «ماشیح» به کار رفته است. اما اگر اسم ماشیح به شکل خاص بیاید، این دیگر کنیه‌ای ویژه است که اشاره به منجی موعود می‌کند.

منجی یهود از نظر اصل و نسب به حضرت داود و سلیمان بر می‌گردد. اعتقاد ما بر این است که در هر دوره و عصری، فرد یا افرادی از نسل حضرت سلیمان و داود وجود دارند که از نظر مقام روحانیت، تقوا، ایمان و علم الهی در درجه و مقامی هستند که اگر تقدیر الهی قرار گیرد و انسان‌ها نیز لیاقت داشته باشند، آن فرد به مقام ماشیح خواهد رسید.

انسان‌ها باید به درجه‌ای از شایستگی و بلوغ برسند تا آن منجی موعود ظهور کند. اگر انسانها به آن شایستگی رسیدند و تقدیر الهی هم بود، خداوند به آن فرد وحی می‌کند؛ مثل سایر انبیای دیگر که شاید تا قبل از بعثتشان اطلاع نداشتند که نبی هستند. آن فرد هم در بین افراد دیگر زندگی می‌کند، ولی به طور مسلم از جنبه‌های اخلاقی، رفتاری، تقوایی و ایمانی در سطحی بالاتر از دیگران است؛ هر چند خودش نمی‌داند که ماشیح است. سایر افراد به او به چشم یک عالم عامل و یا انسان با ایمان به او نگاه می‌کنند تا آن زمان که تقدیر الهی بر آن قرار گیرد که به او وحی شود و به مقام نبوت برسد و ظهور کند.

دیدگاه یهود این نیست که منجی، سال‌های سال پیش متولد شده و تا به امروز برای فرارسیدن امر ظهورش زنده باشد. زنده ماندن یک فرد در طول سال‌ها منافاتی با اعتقاد یهود ندارد؛ همان گونه که در مورد الیاس نبی، یا حضرت خضر، قائل به زنده بودن ایشان می‌باشیم. اما نسبت به منجی با این دید نگاه نمی‌کنیم. البته در هر دوره و عصری ممکن است یک یا چند نفر دارای این شایستگی باشند. عبارتی که تلمود به کار می‌برد چنین است: «همیشه قبل از اینکه خورشیدی غروب کند، خورشیدی دیگر طلوع کرده است.» یعنی قبل از اینکه فردی که لیاقت و استعداد رسیدن به درجه مسیحایی را داشته از بین برود، فرد یا افراد دیگری که دارای همان شایستگی هستند به دنیا خواهند آمد. از این رو هر لحظه امکان ظهور وجود دارد و آن فرد لایق هم حتما در این دنیا حضور دارد.

بخشی از نمازهای روزانه یهود در ارتباط با منجی است. بخشی از عبارت نماز صبح این است: «ما به ظهور آن منجی اعتقاد داریم؛ انتظار می‌کشیم تمام روز.» مراد از «روز»، «لحظه» است. یعنی باید لحظه به لحظه، روز را در انتظار آمدن موعود باشیم. انتظار در آموزه‌های یهود، یکی از واجباب شمرده می‌شود.

اعتقاد یهود بر این است که تا آدم‌ها خوب نشوند، موعود هم نمی‌آید؛ پس اول باید خودم خوب باشم و سعی کنم دیگران را هم به راه راست هدایت کنم و این با دعای تنها، عملی نیست.

وظایف منتظران و آنچه به تسریع ظهور تأثیر گذار است: یکی از اصول بسیار مهم در زمینه سازی ظهور منجی، بحث توبه و بازگشت به خدا است که باعث تسریع در امر ظهور می‌شود. همچنین انتظار باید انسان را به حرکت آورد تا او نقش خود را ایفا کند. موارد دیگر:

مطالعه و آموزش تورات به دیگران، رعایت تقدس روز شنبه، صدقه دادن (ترحم انسان‌ها بر فقرا، موجب برانگیخته شدن ترحم خداوند شده و نجات را تسریع می‌بخشد. کمک به دیگران، موجب تصحیح روابط اجتماعی می‌‎شود)، اتحاد، یکپارچگی و دوستی بین افراد جامعه(دوستی و محبت مردم، باعث تحمل پذیری بیشتر آنها نسبت به سلایق متفاوت می‌شود. در دین یهود بر اتحاد تأکید شده و در گفتاری از تلمود آمده که حتی اگر میان انسان‌های بت پرست اتحاد برقرار باشد، خداوند به آنها فرصت می‌دهد تا سریع تنبیه نشوند؛ اما اگر میان مؤمنان نفاق باشد، این مستوجب عذاب سریع آنها خواهد شد.)

قبل از ظهور منجی یک سری سختی‌ها و مشکلات پدید خواهد آمد که به عنوان علائم پیش از ظهور معرفی شده‌اند. در منابع یهود ظهور الیاس نبی، به عنوان مقدمه ظهور منجی مطرح شده است. اعتقاد یهود بر این است که او عمر جاودانه پیدا کرده و الآن زنده است. یهود برای ظهور دو حالت خاص را در نظر می گیرند؛ اول اعتقاد بر این است که خداوند از همان ابتدای آفرینش، زمانی را برای نجات بشریت در نظر گرفته است. اگر انسان‌ها از خود لیاقت نشان بدهند، خداوند در فرا رسیدن این زمان تعجیل می‌کند و ظهور موعودش را تسریع می‌دهد، والا در نهایت منجی، آن زمانی که خداوند در نظر گرفته ظهور خواهد کرد. اگر انسان‌ها لیاقت نداشته باشند و ظهور منجی موکول به آن زمان نهایی شود، مراحل ظهور هم بسیار آرام‌تر پیش می‌رود و در نتیجه درگیری‌ها، جنگ‌ها و ... سخت‌تر خواهد شد.

طبق باور یهود، منجی شریعت دیگر و قانون جدیدی نمی‌آورد. بلکه شرایطی را فراهم می‌کند که تورات به بهترین شکل اجرا شود؛ کارکردهای ماشیح:

تجدید حیات و احیای مراسم های عبادی، برقراری عدالت در سطح جهان، برچیدن نظام بت پرستی و پرستش غیر خدا، پایان بدی ها، بلاهای آسمانی، بیماریها و سختی‌ها، گسترش علم و دانایی و رخ دادن معجزات بزرگ: «آن زمان نیاز نخواهد بود که فردی به فرد دیگر آموزش بدهد.»، برقراری صلح و آرامش جهانی. از نظر علمای یهود دوران حکومت منجی، از هفتاد سال تا هزار سال است.

گفتمان سوم «بازگشت مسيح»، در ديدار با رمزی يوسف داود گَرمو؛ اسقف اعظم كليسای آشوری، كلدانی كاتوليك تهران

مسیحیان معتقدند که عیسی مسیح(ع) پس از آنکه پیام و بشارت خود را به بشریت رساند، بر صلیب کشیده شد. او مرد اما روز سوم رستاخیر نمود و آنها در انتظار بازگشت او هستند که در آخرالزمان با جلال و شکوه بیاید.

 همه مسیحیان جهان اعم از کاتولیک، ارتدوکس، پروتستانت و غیره معتقدند منجی موعودی که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد شخص عیسی مسیح است. از دیدگاه آنها، مسیحیانی که به ظهور مسیح در آخرالزمان ایمان ندارند، مسیحی واقعی نیستند. حضرت عیسی خود سفارش می‌کند: «چراغ‌های خود را افروخته بدارید. باید مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‌کشند ... تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی درنگ در را برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چو آید، ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی‌برید پسر انسان می‌آید.»(ص 84)

جز پدر آسمانیان، هیچ کس دیگر، تاریخ و زمان ظهور باشکوه خداوندمان عیسی مسیح را نمی‌داند. مسیح خود می‌فرماید:«شما نمی‌توانید زمان آمدن مرا بدانید. هیچ بشری از آن لحظه آگاهی ندارد.» کسانی که برای ظهور مسیح تاریخ معین می‌کنند، مسیح دجّال و پیامبران دوغین هستند.

انجیل مقدس، نزدیک شدن ظهور مسیح در آخرالزمان را همراه با تعدادی نشانه و علامت می‌داند. اغتشاشات و جنگ‌ها از علائم ظهور مسیح هستند. یکی از نشانه‌های مهم نزدیک شدن به ظهور مسیح، از بین رفتن و فقدان ارزش‌های معنوی و اخلاقی و روی آوردن مردم به کارهای ناپسند است.

گفته شده است که ظهور مسیح، ظهور «داور» است؛ یعنی این ماهستیم که باید پاسخگو باشیم، نه او. کار مسیح این است که با جلال و جبروت ظهور می‌کند تا اعمال ما را مورد بررسی قرار دهد.

طبق باور مسیحیت، دجال یا «مسیح دجال» پیش از ظهور عیسی مسیح می‌آید ـ نه همزمان با اوـ و سعی خواهد کرد تا از راه اغوا و فریب کاری، مردم را منحرف سازد، اما مسیح او را از بین خواهد برد.

مسیحیان معتقدند در حین بازگشت مسیح، همه کسانی که مرده‌اند، برمی‌خیزند تا مورد داوری قرار گیرند؛ به این ترتیب کسانی که طبق خواسته خدا زندگی کردند همیشه با او می‌مانند و کسانی که از اراده او سرپیچی نمودند، از محضر مقدس وی رانده خواهند شد.

غرب و مسیحیت را یکی ندانید. برخی گمان می‌کنند غرب یعنی مسیحیت؛ اما چنین نیست. با کمال تأسف هم اکنون قوانینی مانند همجنس گرایی و سقط جنین، در مقابل و بر ضد تعالیم مسیح هستند که در کشورهای غربی اجرا می‌شوند. موضع و برخورد کلیسای مسیح و بالاخص جناب پاپ اعظم نسبت به کسانی که سعی می‌کنند تا از پیام کتاب مقدس، تحلیل‌ها و برداشت‌های سیاسی و انتفاعی می‌کنند، مخالفت آشکار است.

گفتمان چهارم «موعود از نسل فاطمه(س) است؛ يا مهدويت از ديدگاه اهل سنت»، در گفتگو با شهيد ماموستا دكتر شيخ‌الاسلام‌ كردستانی مفتی شافعيان كشور

منجی مطلق بشریت حضرت رسول اعظم(ص) است و کسانی که پس از ایشان می‌آیند، منجی هستند زیرا اعتقادا و عملا در خط حضرت رسول(ص)گام برمی‌دارند. ایمان به منجی و اینکه در آخرالزمان کسی می‌آید که مکتب اعتقادی و عملی رسول الله(ص) را زنده می‌کند و با ظلم و ظالمین مبارزه می‌کند، در هر مقطع زمانی برای مسلمانان، یک قوت قلب ایمانی است. آثار یأس را از زندگی مسلمین می‌برد.

علمای اهل سنت معتقد نیستند که حضرت مهدی(ع) به دنیا آمده است؛ یعنی معتقد نیستند که حضرت مهدی(ع) فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکری(ع) باشد. شخص بنده معتقدم مسأله مهم در بحث مهدویت، ولادت نیست، بلکه مسأله مهم «ظهور» آن حضرت است که در یک مقطع زمانی، شخصی به نام «محمد» از تبار حضرت فاطمه زهرا(س)، قطعا ظهور خواهد کرد. حال اگر عده‌ای از مسلمین معتقد باشند که آن حضرت فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکری(ع) است، چه مشکلی پیش می‌آید؟ یعنی در صورتی که این مسأله تحقق خارجی پیدا کرده باشد، نه مشکل عقلی پیش خواهد آمد و نه امر محالی به وقوع پیوسته است و نه اصطکاکی با اصول اعتقادی دیگر فرق اسلامی دارد.

در مورد نسب آن حضرت هم قدری اختلاف است؛ بعضی از احادیث می‌گویند مهدی موعود از نسل امام حسن مجتبی(ع) است و بعضی تصریح می‌کنند که از نسل امام حسین(ع) است. آن هم برای شخص بنده و برای دنیای اسلام زیاد مهم نیست. بلکه مهم ظهور آن حضرت است و کارهایی که انجام می‌دهند و اینکه آثار رسالت حضرت رسول اعظم(ص) به وسیله حضرت مهدی(عج) مجددا احیا می‌شود.

مسئله مهدویت با آن شیوعی که میان شیعه مطرح است، در جامعه اهل تسنن مطرح نیست.

ما معتقدیم حضرت مهدی(عج) پس از ظهور، هفت سال زندگی می‌کند و در این باره حدیث داریم که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. این مسأله که در خلال آن هفت سال، تا چه حد ایشان دنیا را اصلاح می‌کند و توسعه عدالت می‌دهد، باید موکول کنیم به زمانی که ان شاءالله تشریف می‌آورد. قدر مسلم این است که آن حضرت احیا کننده دین اسلام است. احادیث به ما می‌گویند تمام جامعه بشری زیر پرچم اسلام قرار می‌گیرد.

زمان ظهور و نشانه‌های آن

وقتی ما به تاریخ نگاه می‌کنیم می‌بینیم اصولا ظهور هر پیغمبری زمانی بوده است که بی دینی و لاابالی گری زیاد شده باشد. ذوق این چنین حکم می‌کند که ظهور حضرت مهدی(ع) هم در زمانی است که مردم بر خلاف فطرت خود عمل می‌کنند؛ زمانی که ارتباط با خدا و رسول الله(ص) قطع می‌‎شود.

نشانه‌های قبل از ظهور منجی در منابع اهل سنت نیز آمده است. طبق کتاب «الاشاعه لاشراط الساعه» نشانه‌های قیامت، فراوان هستند که نخستین آنها ظهور مهدی(ع) است و احادیث وارده در این باره، به حد تواتر معنوی و رسیده و غیرقابل انکار است.

وظیفه کنونی ما احیای دو مکتب اعتقادی و عملی حضرت رسول اعظم(ص) است.

در مورد منجی آنچه که مورد اتفاق علمای امت اسلامی است این است که مدار اعتقاد جمیع علمای اسلامی بر این است که حضرت مهدی(عج) قطعا از نسل فاطمه زهرا(س) است؛ قطعا یا از فرزندان امام حسن(ع) است یا از فرزندان امام حسین(ع). حتی وهابیان این حقیقت را نمی‌توانند انکار کنند که مفتی بزرگ آنها شیخ عبدالعزیز بن عبدالله بن باز به صراحت می‌گوید: «امر المهدی معلوم و الأحادیث فیه مستفیضه، بل متواتره...»

گفتمان پنجم «مهدويت از منظر وهابيت»، در ديدار با مستبصر دكتر عصام العماد يمنی

از آنجا که وهابیت به استناد شواهد متقن، فرقه‌ای جعلی و ساخته دست استعمار انگلستان و در نتیجه فاقد مشروعیت لازم برای هر گفت‌وگو است، متن زیر مصاحبه با مستبصر دکتر عصام العماد که روزگاری نه چندان دور از تئوریسین‌های وهابیت به شما می‌رود و چند سالی است که به مذهب تشیع مشرف شده است.

بر اساس منابع اسلامی از دیدگاه سه فرقه‌ای که در عصر حاضر وجود دارند یعنی فرقه شیعه اهل تسنن و وهابیت، اعتقاد به مهدویت جزو ضروریات دین به شمار می‌رود. بنیانگذار اصلی فرقه وهابیت معروف به شیخ الاسلام ابن تیمیه و پس از او شاگردش؛ شیخ ابن القیم الجوزیه و بعد هم شیخ بزرگ وهابیت؛ محمد بن عبدالوهاب همگی فتوا داده‌اند که مسئله مهدویت از مسائل اساسی اسلامی است و کسی که به مهدی آخرالزمان معتقد نیست، گمراه است. همچنین فتوای مفتی اعظم عربستان؛ شیخ عبدالعزیز بن باز در رد عقیده روشنفکران و منکران مهدویت موجود است.

مرکز فرهنگی وهابیت به نام رابطه العالم الاسلامی در سال ۱۹۷۶ میلادی رسماً اعلام کرد اعتقاد به ظهور مهدی بر هر مسلمانی واجب است و این اعتقاد جزئی از باورهای عقاید اهل سنت و اهل جماعت است و جز فرد نادان آن را انکار نمی‌کند.

وهابی‌ها در دوره معاصر حداقل ۱۰۰ کتاب در مورد تواتر روایات و اصل مهدویت نوشته‌اند. لذا از نظر حدیثی اگر مسئله مهدویت در مذاهب اهل تسنن یک ضرورت دانسته شود و جزو مسائل متواتر به حساب آید به تبعیت از آن در وهابیت نیز چنین خواهد بود. دیدگاه وهابیت در مسئله مهدویت همین دیدگاه رایج اهل تسنن است.

مشترکات فی مابین زیاد است. هم اهل تسنن و وهابیت و هم شیعیان معتقدند که حضرت مهدی(ع) از فرزندان فاطمه زهرا(س) است منتها چون از روز اول، دولت‌های غاصب اموی و عباسی مانع شدند که روایات اهل بیت(ع) وارد منابع اهل تسنن شوند لذا برخی از مسائل که در منابع شیعه به صورت روشن مطرح شده در کتب اهل تسنن کمرنگ و یا غیر شفاف آمده است. حال ممکن است در برخی جزئیات و ویژگی‌های مربوط به مهدویت نه در مسائل اساسی آن اختلاف نظر باشد.

اتفاق فریقین نه تنها در این است که موعود از فرزندان فاطمه(س) است، بلکه در این مهم هم اتفاق عقیده دارند که مهدی(عج) امام دوازدهم است. آمار 120 تن از اعلام و منابع اهل سنت که به ولادت حضرت ولی عصر(عج) در سال 255 هجری معترف هستند، جمع آوری شده است.(ص 140) با این تفصیل در بحث مهدویت نباید گفت محل نزاع میان اهل تسنن و تشیع بلکه به تعبیر دقیق و علمی، باید بگوییم محل نزاع میان جماعت مسلمین و میان یک گروه از اهل تسنن مشهور و مشهود است که امام مهدی هنوز به دنیا نیامده! ولی اگر تحقیق کنیم در می یابیم جماعتی از بزرگترین شخیصت‌های اهل تسنن، به مانند شیعه بر خلاف آن نظر داده‌اند.

اعتقاد فرقه بزرگ شافعی نیز بر همین واقعیت است. رهبران شافعی سراسر جهان در یمن هستند. من در مناظراتم این واقعیت را به وهابیت گوشزد کرده‌ام، چراکه وهابی‌ها در کتب خود می‌نویسند: «یکی از عجایب مبحث مهدویت، اعتقاد شافعیان یمن به این نکته است که امام مهدی، محمد بن الحسن عسکری است!» در حالی که این دیدگاه تنها دیدگاه منحصر به شافعیان یمن نیست.

پس ما خطی را در درون اهل تسنن مشاهده می‌کنیم که اعتقاد دارند، امام مهدی(ع) همین امام دوازدهم شیعیان است که به دنیا آمده؛ اما متأسفانه ما در این واقعیت که بسیاری از اهل تسنن قائلند که امام مهدی، همین امام دوازدهم امامیه است و الان در قید حیات است، زیاد تحقیق نکرده‌ایم. پس به تعبیر علمی و با استناد به منابع، اهل تسنن دو گروه شده‌اند؛ یک گروه قائل به عدم تولد امام زمان(ع) و یک عده قائل به تولد ایشان هستند.

زمان به نفع مهدویت پیش می‌رود. البته جامعه معاصر اهل سنت هنوز از مهدویت به آن معنای دقیقی که در روایات امام باقر(ع) و امام صادق(ع) وارد است دورند و این به دلیل محرومیت آنها از اهل بیت(ع) است. (ص 147).

سرسختی گروه‌هایی از اهل سنت در برابر مهدویت، علی رغم نص صریح تمام منابع،  تنها جنبه سیاسی دارد.

مسئله انتظار

مسئله انتظار به صورت کامل، آن گونه که در روایات اهل بیت(ع) مطرح است، به علت دوری و محرومیت اهل تسنن از خاندان وحی، نزد آنها مطرح نیست و بدیهی است که پویایی تلقی شیعه را نیز نخواهد داشت. ریشه همه ایرادهای وهابیت بر شیعه، در منابع خود آنها است! اگر پیروان وهابیت با کمی دقت و بصیرت و بدون تعصب به کتب خود مراجعه کنند، مسئله انتظار را گرچه بسیار کمرنگ‌تر از شیعه خواهند دید. (ص 153 کتاب).

مسئله مدعیان دورغین مهدویت در جهان اهل تسنن، بسیار زیاد و حاد شده و این نشان دهنده این است که مسئله  انتظار در میان آنها ریشه دارد. ادعای این مدعیان دورغین دلیل بر این است که جامعه آنها منتظرند به گونه‌ای که گاهی به محض دیدن یک فرد مبارز و مؤمن به راحتی او را مهدی آخر الزمان قلمداد می‌کنند. (ص 153).

در محیط شیعه کتب متعددی در مورد فلسفه انتظار نوشته شده و می‌شود، ولی متاسفانه در میان اهل تسنن، در مورد فرهنگ و فلسفه انتظار کتابی نمی‌نویسند. در حالی که در کتاب‌هایشان کلمه «المنتظَر» را به اسم مهدی(عج) ملحق می‌کنند.

وهابیون به علت عدم اعتقاد به ولایت علی بن ابیطالب(ع) در اعتقاد به مهدویت شکست خورده‌اند. 155

اکثر اهل تسنن «مهدویت نوعیه» را قبول دارند. یکی از مشکلات بزرگ اهل تسنن در مبحث مهدویت همین نکته است و این باعث شده که مدعیان دروغین زیاد شوند. در تشیع، چون اسم و مشخصات حضرت کاملا معین است، این آسیب کمتر متوجه آنها می‌شود.

آنها معتقدند که امام زمان می‌آید تا عدل را در سراسر زمین بگستراند و ظلم و جور را از دنیا بردارد. پس به حکومت جهانی امام زمان(ع) و معجزه‌های بزرگ ایشان مانند گسترش عدالت، ندای آسمانی و خسف بیداء معتقدند. (158)

گفتمان ششم «عصر مهدویّت؛ بازخوانی مهدویّت در مكتب اهل بيت(ع)»، در نشستی با آيت‌الله شيخ علی كورانی‌عاملی

عقل بشری چون می‎بیند تمام کارهای خداوند در طبیعت و جهان و وجود عینی، به سمت تکامل در حرکت است، اعتقاد می‌یابد که امکان ندارد خداوند جامعه بشری را به حال خود رها کند؛ بلکه حتما سیستمی برای تکامل این جامعه وجود خواهد داشت. مهدویت، یعنی تکامل جامعه بشری.

اکثر مفسران و بزرگان مذاهب اسلامی در تفسیر آیه 33 سوره توبه اعتقاد دارند که مراد، قیام حضرت مهدی(ع) است و از پیامبر اسلام(ص) نقل می‌کنند که آن حضرت بر این عقیده بودند که نور اسلام توسط مهدی(عج) در تمام جهان گسترده خواهد شد. همه مسلمین به مرحله امامت امام مهدی(ع) برای تکامل جامعه بشری اعتقاد دارند.

وهابی‌ها موانع انحرافی و ایذایی وسیعی در مسیر مهدویت ایجاد می‌کنند؛ اما یقینا به نتیجه نمی‌رسند. اختلاف مذاهب اربعه اهل سنت و حتی فرقه انحرافی وهابیت که خود را منتسب به اهل تسنن میداند با شیعه اثنی عشری در مسئله مهدویت در دو نکته خلاصه می‌‎شود: هر دو جماعت اعتقاد دارند موعود از نسل فاطمه و علی(ع) است، اما اهل سنت او را از نسل امام حسن(ع) و شیعیان او را از نسل امام حسین(ع) می‌دانند. و اختلاف در زنده بودن ایشان دارند. اکثر اهل تسنن می‌گویند آن حضرت هنوز به دنیا نیامده است.

حدیث ثقلین، یقینا مربوط به امام مهدی(ع) است. یعنی این قرآن و عترت در هر عصری پابرجا هستند تا روز قیامت. هر وقتی قرآن هست، امام هم هست.

حیات طبیعی امام عصر(ع)

در مدت غیبت صغری، زندگی حضرت به استثنای بعضی ادوار و حالات مانند دوران نوزاری و شیرخوراگی، روال طبیعی داشت؛ اگرچه ایشان در همان اوقات قدرت تخفی داشته اند. روایات صریحی داریم که حضرت امام مهدی(ع) تشکیل خانواده داده و دارای زن و فرزند بوده اند. اما در دوران غیبت کبری، زندگی و برنامه‌های ایشان نوع خاصی است و جزئیات آن برایمان معلوم نیست؛ هر چند می‌دانیم مرکز زندگی‌اش مدینه است.

نقش حضرت در هدایت جامعه در دوران غیبت

می‌توان تصور کرد که نقش امام در زندگی مردم و جامعه و تمدن بشری مانند نقش حضرت خضر(ع)  است. کارهای حضرت خضر براساس علم لدنی و برای حفظ مؤمنین بوده است؛ چه حفاظت فردی و چه اجتماعی. در روایت است که هر سال در شب قدر، از جانب خداوند بر حضرت برنامه‌ای نازل می شود که دارای دو قسمت است؛ هم برنامه شخصی دارد و هم برنامه و فعالیت‌های لازم اجتماعی. هدف خداونداز این جریان، سیر جامعه به سوی نقطه ظهور است.

اینکه امام زمان(ع) چه طور در امور ما دخالت می‌کند؟ لازم نیست الان این را بفهمیم، بلکه وقتی حضرت ظهورمی‌کند، خیلی از ما با تعجب می‌گوییم، او و کارهای او را قبلا دیده‌ایم.  (ص 186)

علائم ظهور

امام صادق(ع) فرمودند پیش از قیام قائم(عج) پنج نشانه است: بانگ آسمانی، خروج سفیانی، خسف بیدا، قتل نفس زکیه و قیام یمانی.

خروج‌های مقدماتی و وقایع مهم متفق علیه پیش از ظهور، عبارتند از 1. سفیانی که دشمن سرسخت حضرت است و اعتقاد داریم روزی حاکم سوریه شده و در مقابل امام، با اسرائیل هم پیمان و هم رز می‌شود. 2. یمانی در یمن 3. قوم اهل مشرق 4.مسأله تأسیس حکومت یهود که قوم بنی اسرائیل در جایی جمع می‌شوند و مسلمین با آنها می‌جنگند تا امام مهدی(ع) می‌‍آید و آن قوم را نابود می‌کند. 5. اشغال عراق توسط روم(کشورهای غربی) اینها مقدمات قطعی پیش از ظهور حضرت هستند که روایاتش در منابع شیعه و اهل سنت موجودند.

مدعیان مهدویت در میان شیعیان کمترند؛ چون شروط و ویژگی‌های امام مهدی(ع) در شیعه شفاف‌تر، دقیق‌تر و انطباق بر آن سخت‌تر است. این دقت و شفافیت مستند به روایات، مانع از شیوع ادعاهای کذب می‌شود. در جهان تسنن، تعداد صفات و ویژگی‌های موعود کم است، لذا باب ادعاهای کذب باز است.

انتهای پیام
captcha