همه کس طعم مرگ را خواهد چشید
کد خبر: 4119895
تاریخ انتشار : ۰۲ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۰:۲۸
در صحبت قرآن /46

همه کس طعم مرگ را خواهد چشید

توجه به مرگ و نزدیکی و قطعیت وقوع آن شاید بزرگترین موعظه و نصیحت است برای عامه مردمان که از آن غافلند به همین جهت هم در قرآن و هم در ادب فارسی و ادب جهان این موعظه موثر را به زبان‌ها و تعبیرات گوناگون می‌یابیم.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. چهل و ششمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «همه کس طعم مرگ را خواهد چشید» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿آل عمران ۱۸۵﴾

هر نفسی از شما طعم مرگ را خواهد چشید، و روز قیامت پاداش‌های شما به تمام و کمال به شما خواهید رسید پس در آن روز سخت هر آن کس که او را از آتش دور کنند و به بهشت درآورند چنین کس به توفیقی بزرگ دست یافته است و این زندگانی دنیوی چیزی جز دستمایه غرور و فریب نیست.

این کلمات قدسی اگر چه خبر از مرگ می‌دهد که هر نفس طعم آن را خواهید چشید، اما بشارتی عظیم نیز در آن آمده و آن این است که که آدمی در هنگام مرگ زنده است و طعم مرگ را تلخ یا شیرین تجربه خواهد کرد و چنان نیست که یکی از حکمای یونان گفته بود: من و مرگ هیچگاه یکدیگر را ملاقات نخواهیم کرد زیرا تا من هستم مرگ نیست، وقتی مرگ آمد دیگر من نیستم تا با کسی ملاقات کنم.

بلک ما با مرگ رو در رو دیدار خواهیم کرد و حضور و طعم و مزه این واقعه شگرف را در خواهیم یافت نه در نیستی بلکه در هستی، زیرا مرگ مهر نیستی بر ما نمی‌زند بکله مرگ یک چشیدن و یک تجربه تازه است.

عبارت «کل نفس ذائقه الموت» در سوره عنکبوت آیه 57 نیز آمده است. در آنجا خداوند فرموده است: هر نفسی طعم مرگ را می‌چشد سپس به سوی ما بازمی‌گردد.

توجه به مرگ و نزدیکی و قطعیت وقوع آن شاید بزرگترین موعظه و نصیحت است برای عامه مردمان که از آن غافلند به همین جهت هم در قرآن و هم در ادب فارسی و ادب جهان این موعظه موثر را به زبان‌ها و تعبیرات گوناگون می‌یابیم.

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
در ده قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه (خیام)

خیام در رباعی زیر مرگ را به شرابی تشبیه کرده است که هم مردمان دیر یا زود از آن خواهند نوشید و مست خواهند شد و آنها که زودتر می‌روند همان کسانی هستند که زودتر از دیگران مست شده‌اند بنابراین مرگ مستی شراب زندگی است.

یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان‌یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دوسه پیش تر ز ما مست شدند

خیام باز در رباعی دیگر از مستی شراب مرگ سخن گفته و از تاثیر شگرفت و بی‌خبری حیرت‌انگیز آن اعجاب کرده است که در مستی مرگ آدمی چنان می‌شود که ذره ذره وجود او غبار می‌گردد و در عالم پراکنده می‌شود و او را هیچ خبری از آن نیست.

این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
آه این چه شراب است که تا روز شمار
بیخود شده و بیخبرند از همه کار

عطار در بیان قطعیت مرگ داستان تکان دهنده‌ای دارد که با طنزی شیرین به یک دم آدمی را از نزدیکی و قاطعیت مرگ آگاه می‌کند.

حکایت این است که دزدی مالی را می‌رباید و به سویی می‌گریزد. صاحب ما او را دنبال می‌کند اما به سویی مخالف که به گورستان ختم می‌شده است می‌‌شتابد. می‌گویند: «ای مرد، دزد تو از آن سوی دیگر رفت. تو چرا به سوی گورستان می‌روی؟» گفت: «او هر کجا برود بالاخره او را به اینجا می‌آورند من اینجا می‌ایستم تا بیاید» نکته شگرفی در این حکایت هست که تمامی حرکات ما به هر جانب که باشد قدمی است که به سوی گورستان برمی‌داریم و هیچ گریزی از آن حرکت نیست. مرگ آگاهی از طریق موعظه و حکایت و تمثیل، آدمیان را از غفلت مرگ می‌رهاند و احساس نزدیکی و قاطعیت مرگ و اینکه مرگ پایان فرصت ماست برای آنکه حسابی درست از خود به جای گذاریم، چه بسا که آدمیان را به طریق صلاح و اغتنام فرصت برای جبران مافات رهنمون می‌شود.

در حکایت آمده است که امیری دور از شرافت و مروّت که به گفته سعدی نمانده بود از معاصی که نکرده بود و چندان تنعم رانده بود که در نامه جای نوشتن نمانده بود، روزی فرمان می‌دهد که برای او مزاری شکوهمند بنا کنند تا پس از مرگ نیز به خیال باطل خویش شکوه و جلالی داشته باشد و زهی شکوه و جلال که آدمی بخواهد از سنگ و بقعه و بارگاه به دست آورد. بقعه‌ای مزیّن و گنبدی مرصع به دلخواه آن غافل بنا می‌کنند و زیر آن گوری می‌کنند تا آماده دریافت او باشد. امیر برای بازدید بنا می‌آید و او را بر سر گور می‌برند. می‌نشیند و نگاهی می‌کند مرگ را در پیش روی می‌بیند و به یاد می‌آورد بی‌رحمی‌ها و شقاوت‌ها و دزدیهای خویش را و باری سنگین‌تر از آن بنا بر دوش خود احساس می‌کند. در آغاز می‌کوشد تا گناهان را به گردن حوادث یا خدا یا دیگران بیندازد که خدا می‌توانست در آن روز خیانت، بارانی بفرستد و مرا منصرف کند و اگر آن مرد چنین و چنان نکرده بود من جان او را نمی‌گرفتم.

اما هر چه گناه را دور می‌کند بارش سنگین‌تر می‌شود و بالاخره اعتراف می‌کند که همه تقصیر خود اوست و گرنه خداوند هدایت‌های کافی بر انصراف او از آن خطاها، هم در ذات او و هم در بیرون، نهاده بود. پس به حال توبه و انابه می‌افتد که هم اکنون برمی‌‌خیزم و همه خطاها را جبران می‌کنم و شوق عظیم در او پدید می‌آید که می‌تواند چه دلها را که باز به دست آورد و چه زخمها را مرهم نهد اما ناگاه از شوق و لذت این کار دچار هیجان می‌شود، قلبش از کار می‌ایستد و در همان گور می‌افتد و می‌میرد.

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha