به گزارش
ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمیدینانی، استاد بازنشسته و چهره ماندگار فلسفه، شب گذشته در برنامه تلویزیونی معرفت، به شرح بخشهایی از کتاب «اختیار در ضرورت هستی» که تألیف خود اوست پرداخت و بیان کرد: انسان یک موجود اخلاقی است و به همین میزان میتواند بدون اخلاق هم باشد، اما اخلاق یک نوع تعهد است که انسان با خود عهد میبندد که چنین عمل کند و اساساً موجود متعهد انسان است. در میان تمام موجودات عالم، اعم از حیوانات و جمادات و نباتات، تنها موجود متعهد انسان است و چون متعهد است، اخلاق دارد.
وی تصریح کرد: تعهد در جمع عمل میشود، اما انسان باید از درون، خود را متعهد کند و این التزام درونی است. دیگران ممکن است ما را مجبور کنند، اما نمیتوانند ما را متعهد کنند. تعهد زمانی که ما به چیزی که فکر میکنیم ملتزم باشیم. بنابراین تعهد اساس اخلاق است و انسان متعهد، اخلاقی است و اخلاق، مدار زندگی است.
ابراهیمیدینانی در ادامه افزود: در تعهد ضرورت است و وقتی متعهد و اخلاقی میشوم، میدانم که دروغ نگویم. یعنی ضرورتاً نباید دروغ بگویم و ضرورتاً نباید حق کسی را تضییع کنم، من متعهد به این ضرورت شدهام، اما آیا این تعهد درونی که منشأ اخلاق و زندگی است، با اختیار سازگار است یا خیر؟ برخی فکر کردهاند که چون انسان متعهد است و تعهد التزام درونی است، دیگر انسان مختار نیست؛ لذا اگر کسی متعهد است، فکر میکنند که او اختیار ندارد، اما این تفکر اشتباه است. انسان متعهد است و تعهد نیز ضرورت است، ولی با اختیار است. چون با اختیار متعهد میشویم. ما چون تصمیم به متعهد شدن میگیریم، اختیار داریم و میدانیم که تعهد و رعایت اخلاق خوب است.
وی تصریح کرد: حکمای ما عقل را به نظری و عملی تقسیم میکنند و عقل نظری یک درک است و میگوید که معلول علت میخواهد و یا اینکه دو به علاوه دو چهار است. ولی تعهدی در آن نیست و ما چه بخواهیم یا نخواهیم، این دو به علاوه دو چهار است، اما عقل عملی هم داریم که میگوید عدالت خوب است و همان عقل میگوید که ظلم بد است. حالا وقتی میگوید که عدل خوب است، فقط همین جمله را نمیگوید، بلکه شما را ملتزم میکند که عدالت را محقق کنید. وقتی میگوید که ظلم بد است نیز میگوید ملتزم باش که ظلم نکنی؛ لذا اساس اخلاق و تعهد عقل عملی است. آنچه میدانم خوب یا بد است یا مسائل اجتماعی و فردی در آن وجود دارد، مربوط به عقل عملی است.
این چهره ماندگار فلسفه در ادامه بیان کرد: انسان مسائل فردی را رعایت میکند، اما تا چه اندازه باید مسائل فردی را رعایت کند؟ به این اندازه که به مصالح دیگران نیز لطمه وارد نیاورد و اینها در عقل عملی است. انسان اخلاقی است، اما با اختیار خود را متعهد میکند و همان آدمی که متعهد است، توانایی دارد که بر خلاف تعهدش عمل کند. خیلی از آدمها در دنیا تعهد کردهاند، اما برخلاف تعهد عمل میکنند که کارشان خلاف اخلاق است. پس انسان میتواند بر خلاف تعهد خود عمل کند، اما عقل و آگاهی او میگوید که باید التزام داشته باشی؛ یعنی ضرورتاً باید ملتزم باشی و اختیار ضرورت را بر من ایجاد میکند و من را وادار میکند که برخی چیزها را ضرورتاً رعایت کنم. با اختیار تصمیم میگیرم که بالضروره دروغ نگویم.
وی تصریح کرد: دایره اختیار نیز بسیار وسیع است و نقش بنیادی در زندگی انسان دارد و خداوند هم مختار است، اما یک سؤال وجود دارد و آن هم اینکه، آیا این اختیار از آگاهی میآید یا آگاهی از اختیار میآید؟ در حقیقت اختیار از آگاهی میآید. با آگاهی اختیار میکنیم نه اختیار میکنیم که آگاه شویم. البته با آگاهی میتوان اختیار خود را بالا برد. پس در اینجا بین اختیار و آگاهی، اصالت را باید به آگاهی داد و اختیار نیز از آگاهی سرچشمه میگیرد.
ابراهیمی دینانی در ادامه بیان کرد: تاریخ فلسفه بسیار طولانی است و فلسفه نیز به معنای عقل و اندیشیدن در مورد مسائل بنیادی است. همچنین باشد توجه داشت که تاریخ فلسفه، تاریخ عقاید نیست. تاریخ فلسفه تاریخ گفتوگو است. هر فیلسوف نظری داده است و فیلسوف دیگر ممکن است، خلاف نظر او را داده باشد. گفتوگو راه تعالی است و اگر انسانها باهم گفتوگو نمیکردند و تبادل افکار نداشتند، پیشرفتی هم نداشند. پیشرفت بشر در علم و فلسفه و فرهنگ با گفتوگو میسر است نه سکوت. البته نمیتوان مطلق گفت که کدام یک برتر است، بلکه باید گفت که در جای خود هریک خوب هستند. اما هر سکوتی ارزش ندارد و هر گفتوگویی هم بیارزش است و کسی میتواند خوب گفتوگو کند که بتواند در جای سکوت ساکت بماند و کسی سکوتش معنادار است که بداند در کجا باید گفتوگو کند.
وی تصریح کرد: فرهنگهای مختلف بشری، دبناله گفتوگوهای بشرِ گذشته است. انسان فرد است. وقتی در درون خود هستیم یک نفر هستیم، اما همیشه فرد نمیمانیم و در فردانیت زندگی نمیکنیم، بلکه بیرون میآییم و با جامعه زندگی میکنیم. حالا که این طور است، فردانیت خود را از دست نمیدهیم، بلکه با حفظ فردانیت، با جامه زندگی میکنیم.
ابراهیمیدینانی در ادامه بیان کرد: در قرآن کریم کلمه انسان مکرر آمده است، اما کلمه انسان در قرآن جمع ندارد و ما در فارسی جمع میبندیم، اما در عربی نمیشود. اما چرا جمع ندارد؟ زیرا ذات انسان فردانیت است و وحدانی است. اما در عین اینکه واحد و فردانی است، میتواند در بیرون از خود با جمع روابط داشته باشد. در قرآن انسان دو نام دارد؛ یکی انسان و دیگری بشر. انسان و بشر را ما مترادف میفهمیم، اما در بشر چیزی است که در انسان نیست و برعکس. برخی گفتهاند که انسان از اُنس یا نسیان است. اما چرا بشر گفته شده است؟ برخی گفتهاند که چون ظاهر است و برخی گفتهاند بشر با بشارت هم ریشه است و بشارت به معنای مژده است و انسان نیز باید امیدوار باشد.
وی تصریح کرد: در امید بشارت هست و بشر یعنی موجود امیدوار به خوبیها. پس انسان بشر نیز هست، چون همیشه به آینده امید دارد و رابطه بین اشارت و بشارت نیز رابطه زیبایی است و به قول شاعر «آن کس است اهل بشارت که اشارت داند، نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست». لذا بشر دنبال نکتهها و اسرار است. یکی از عجایب انسان همین است که اشارت میداند، اما برخی فکر میکنند اشارت دانستن مهم نیست.
انتهای پیام