چه قدر صدای قدم‌های تو خوب است
کد خبر: 4201808
تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۹
یادداشت

چه قدر صدای قدم‌های تو خوب است

اگر از تو بپرسند، بعد از همه دلایل عقل و نقل، به عصر دلگیری استدلال می‌کنم که غم‌ها و نومیدی‌هایش، کوه‌ها را هم از پا می‌اندازد اما با تو هنوز می‌شود قامت راست کرد. فقط با تو می‌شود دوام آورد. تو منتظر چشم‌های ما هستی تا باز کنیم و قامت روشنت را در قاب روزهای گرفته‌مان ببینیم. خوش آمدی آقا و چه قدر صدای قدم‌های تو خوب است.

یا مهدی ادرکنیدر دایره خلقت، ما آن‌هایی بودیم که پیامبر رحمت گفته بودند، ایمان‌شان را از سیاهی‌های روی سپیدی پیدا می‌کنند. ما همان‌ها هستیم که دارایی‌هایمان را دانه دانه از کلمات برداشت کردیم تا رسیدیم به «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه». جمله را که لابه‌لای کتاب‌های درسی‌مان دیدیم، دقایقی به درنگ و حیرت ایستادیم، اما خیلی مجال درنگ نبود، حفظش کردیم، درسمان پاس شد، اما قلبمان، آن سال و حتی سال‌های بعدش پیش این جمله، مردود بود.

ته دلمان سؤال بود، چرا؟ و وقتی جمله دیگری از امام صادق(ع) خواندیم که: «لولا الحجه لساخت الأرض بأهلها» متحیر شدیم. جمله بیشتر به راز می‌ماند.

جمله‌ها روبه‌روی‌مان دیواری بود که انگار اندیشه، جایی برای پیش رفتن و فهمیدن و کشف نداشت. حتما در اطراف این کلمات، خبرهایی است و من یک روز باید از این کلمات بالا می‌رفتم. کلمه‌نورد می‌شدم؛ فقط برای پیدا کردن نشانی مردی که بدون شناختنش نباید از جهان بروم، برای دیدن مردی که «وجودهُ لطف» قامت راست ما و همه چیز در جهان مرهون نظر لطف اوست.  

گفته بودند تو از جایی در حوالی آیه «و لاتیأسوا من روح الله» می‌آیی. در نقل‌ها گفته بودند ما بی‌ تو یتیمیم،  گفته بودند مردم بی تو مثل گله بی چوپانند. خواندیم که تو پدر مهربانی. حدیث ثقلین را خواندیم که حجت‌های خدا تا قیامت متصل هستند. علما برای آمدنت فلسفه‌ها داشتند از «عین الانسان» و «واسطه فیض» و کلماتی این چنین که کمی سخت است، اما دل آدم را روشن می‌کند. از روزهای خوش آمدنت گفتند. کسی گفت تو هدایت را غالب می‌کنی و هوای نفس با آمدنت مغلوب می‌شود. کسی گفت تو مرد قرن‌ها هستی، از وضعیت روحی بی مانند تو گفت از اینکه مقهور هیچ قدرت و مغلوب هیچ زر و تزویری نمی‌شوی و از اینکه «برای همه» می‌آیی. «برای همه» و دلنگرانی سخت محمد(ص) برای آدم‌ها که داشت جانش را برای آن می‌داد، تمام می‌کنی «لعزیز علیه ما عنتم»‌ را و بار دلش را سبک می‌کنی.

رفتیم به تماشای چشم‌های شیفتگان تو. در مسیر نسیمی ایستادیم که قلب‌هایشان را زنده کرده بود. تشرف‌ها را یک به یک خواندیم، نشانی تو را در چشمان خیس مردان و زنانی جستجو کردیم که بیابان‌ها را به شوق دیدار تو زیر پا گذاشته بودند. پا به پای آن مردان و زنان اشک ریختیم و وقتی چشم‌شان به دیدار تو روشن شد، دل‌ ما هم رفت.

برای چون منی، راه تا تو کم نبود، کم نیست، از بس کم و کوچک و دورم، اما تو امام آدم‌های کم و کوچک و دور هم هستی. مژده انبیا برای آمدنت، روایت‌ «القائم منا اهل البیت»، آیه روشن «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْض» و حدیث ثقلین و همه آن اجتجاج‌های سنگین، اما روشن را به نشانه قدردانی یک به یک می‌بوسیم و از آنها ریسه‌هایی رنگین و روشن برای این روزها می‌سازیم و به سردر قلبمان می‌آویزیم و کنار همه این دارایی‌ها، دلیل و حجت من برای جاهل نمردن، قلب سرد و تیره و تنگی است که این روزها، رؤیای آفتاب نگاه تو، گرم و روشنش می‌کند.

من به قلب گرم این روزهایم ایمان می‌آورم. اگر از تو بپرسند، بعد از همه دلایل عقل و نقل، به عصر دلگیری استدلال می‌کنم که غم‌ها و نومیدی‌هایش، کوه‌ها را هم از پا می‌اندازد اما با تو هنوز می‌شود قامت راست کرد، فقط با تو می‌شود دوام آورد.

تو پشت همه این روزهای تاریک به انتظار گشایش پلک‌های ما ایستاده‌ای. منتظر چشم‌های ما هستی تا باز کنیم و قامت روشنت را در قاب روزهای گرفته‌مان ببینیم. خوش آمدی آقا. خوش آمدی موعود قلب‌های شکسته ما. خوش آمدی رؤیای همه پیامبران. خوش آمدی روشنی چشم محمد(ص)، خوش آمدی و چه قدر صدای قدم‌های تو خوب است.

کامله بوعذار

انتهای پیام
captcha