به گزارش ایکنا، دیدار سی و هفتم با خانواده شهدای قرآنی که طبق روال هر هفته چهارشنبهها برگزار میشود، این هفته اختصاص به خانواده شهید فرهاد مبارکی داشت؛ شهید دوران دفاع مقدس که مزار او در امامزاده پنجتن لویزان قرار دارد و البته وعده این دیدار هم جایی در حوالی مزار آن شهید بود؛ منزل باصفای مادر شهید که با خاطرات فرزند شهیدش روزگار میگذراند و خودخواسته جایی را برای زندگی اختیار کرده که نزدیک او باشد تا مگر هر زمان که دلتنگ حضور او شد، خود را بر سر مزارش برساند.
کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ که در سال جاری یادواره شهدای قرآنی را با زنده نگهداشتن یاد و خاطره 280 شهید قرآنی شهر تهران زنده نگه داشته است، طبق معمول بانی این دیدار بود و نمایندگانی از جامعه قرآنی همچون محمد انجمشعاع و علیاکبر ملکشاهی، رحیم قربانی؛ مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران را در این دیدار همراهی میکردند.
شهید فرهاد مبارکی که البته خود ترجیح میداد محمدمهدی صدایش کنند، زاده سال 43 بود و سال 64 در حالی که تنها 21 سال داشت، در منطفه هویزه حضور پیدا کرد و سرآخر هم در جزیره مجنون به فیض شهادت نائل آمد، نحوه شهادتش بنا به گفته مادرش بر اثر اصابت ترکش یا گلوله تانک به پهلویش بود که این اتفاق باز هم به تعبیر مادر مصداقی از این نکته است که فرهاد شیدای حضرت زهرا(س) و پهلوی شکسته بانوی عالمین بود.
فرهاد(محمدمهدی) از 12سالگی فعالیت خود را در مسجد آغاز میکند، درست در اوضاع و احوالی که کشور در التهاب انقلاب قرار دارد. انس او با قرآن و فراگیری آن نگرشش را نسبت به زندگی تغییر میدهد تا آنجا که تأثیرات آن را در خلق و خو و رفتارش میتوان شاهد بود.
مادرش به این امر اذعان میکند که فرهاد با وجود آن که نوجوانی 12 یا 13 ساله بود من و پدرش را در مراقبت نسبت به انجام فرایض دینی توصیه میکرد. به اینکه مرتب قرآن بخوانیم، از خواندن نماز شب غافل نشویم و اعتراف میکند که به یاد ندارد او در نوجوانی نوبتی نماز شبش را به جای نیاورده باشد.
سادهزیستی از دیگر وجوه بارز شخصیتی فرهاد بود تا جایی که مادر میگوید زمانی که خواست به جبهه اعزام شود، از پوشیدن پوتین نویی که پایگاه بسیج مسجد به او داده بود امتناع کرد و میگفت که من قرار است به جایی بروم که سختی بکشم. به میهمانی دعوت نشدهام، عرصه میدان کارزار است و هر آنچه که باعث شود من دمی احساس آسایش کنم را باید از خودم دور کنم.
در جایی از این دیدار، رحیم قربانی تلفنی با یکی از همرزمان شهید که نامش حاجحسن بود به مکالمه پرداخت. او هم به همان خلقیاتی که مادر فرهاد در مورد او اشاره کرد پرداخت و اینکه فرهاد یا بهتر بگویم محمدمهدی برای جذب به بسیج مسجد مقاومت زیادی داشت و دیر آمد اما وقتی آمد، سرآمد فعالان بسیج مسجد شد.
مادر در مورد حجب و حیای مثالزدنی فرهاد هم به بیان مطلبی پرداخت و اینکه در تعامل با همسایگان در عین حالی که نهایت احترام و ادب را رعایت میکرد اما به ویژه در برخورد به زنان و دختران همسایه سر به زیر بود. به او می گفتم که فرهاد این کار تو ممکن است معنی بی احترامی به آنها داشته باشد. وقتی با یکی از زنان همسایه صحبت میکنی حتماً به آنها نگاه کن! که در جواب به من میگفت مادر، من که به آنها احترام میکنم، اما از من نخواه که به آنها خیره شوم. اگر قرار بر خیره شدن باشد به صورت شما خیره میشوم که عبادت هم محسوب شود.
این مادر شهید که همچنان به فرزند شهیدش افتخار میکند و با خاطرات او زنده است در پایان آرزو میکند که جوانان امروز بتوانند این جوانان که همچنان از روزگار ما دور نشدهاند برای خود الگو قرار دهند تا همچنان شاهد رشد و شکوفایی آنها باشیم که قطعاً ثمره آن موفقیت کشور است.
انتهای پیام