«جانبازان عزیز هم شهدای زنده ما هستند؛ چون مثل شهید به میدان جنگ رفتهاند و مثل شهید ضربت خوردهاند؛ منتها کرامت الهی آنها را حفظ کرده است. اینها زندهاند، اما در رتبه شهیدان. به این عزیزان هم توصیه میکنم که این کرامت الهی را برای خودشان حفظ کنند؛ «للذین احسنوا منهم و اتقوا اجر عظیم». باید همیشه آن روحیهای را که آنها را در میدان نبرد به پیش میبرد و به فداکاری وادار میکرد، حفظ کنند.
سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع گروهی از خانوادههای شهدا، مفقودان، آزادگان و جانبازان استان بوشهر ۱۱/۱۰/۱۳۷۰
«یک وقت در مورد جانبازها فکر میکردم، که به نظرم رسید گاهی فضیلت آنها از شهدا هم بیشتر است. جانباز کسی است که بعد از آنکه قسمتی از بدنش را در راه خدا داد و عضو یا اعضای شهیدی را با خودش همراه کرد و در بقیه مدت زندگی و عمرش هم متقی و شکرگزار بود و عمل صالح انجام داد، خدای متعال در مورد اینگونه از مجروحین جنگ در قرآن میفرماید: «الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم و اتقوا اجر عظیم». کلمه «عظیم» در پایان این آیه شریفه، قابل تأمل است.
سخنرانی مقام معظم رهبری در مراسم بیعت گروه کثیری از جانبازان ۲۸/۰۴/۱۳۶۸
توجه و تعمق به همین دو فراز فرمایش مقام معظم رهبری برای رهیافت و دریافت جایگاه بلند جانبازان در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کافی است. بیتردید در مواجهه با این دو فراز از منویات معظمله دیگر به مقدمهچینی برای بازتاب جایگاه جانباز در تقویم ملی کشورمان، که همزمان با میلاد باسعادت «ماه بنیهاشم» حضرت ابالفضلعباس(ع) است، نیازی نیست، اما روی دیگر سکه به این مهم بازمیگردد که حوزه فرهنگ و هنر بهعنوان زبان ثبتکننده تاریخ و تمدن هر کشوری همواره در مواجهه با چنین قلههای رفیعی باید دستی گرم داشته باشد. اینجاست که شاید نگاه آسیبشناسانه به ماهیت، ساحت و آورده حوزه فرهنگ و هنر به ویژه شناساترین بخش این حوزه در فرهنگ و تمدن ایرانی یعنی «ادبیات» با محوریت انتقال فرهنگ جانبازی پیشاز پیش رُخنمایی میکند.
از یک سو در مقام قرار دادن آثار مکتوب در حوزه بازتاب معارف، معرفت و فرهنگ جانبازان هرچه کفه روایتها، خاطرهنوشتهها و تاریخ شفاهی در این عرصه سنگین است، با کفهای به غایت سبک در حوزه ادبیات داستانی، خاصه داستان بلند و رمان به عنوان پرمخاطبترین آثار حوزه ادبیات در این عرصه، آن هم در ایران انقلابی و اسلامی، مواجه هستیم.
از سوی دیگر طی یکی دو دهه اخیر مدام این نقد به جشنوارهها و رخدادهای ادبی بزرگ کشور چون «جایزه کتاب سال»، «جایزه ادبی جلال»، «جایزه قلم زرین» و «جایزه ادبیات مقاومت» وارد است که با وجود معرفی قلههای آثار مکتوب در حوزه ادبیات مقاومت با محوریت انتقال فرهنگ جانبازان، چرا این رویدادها نتوانستهاند به حوزه و عرصه جریانسازی آثار مکتوب و فراگیری این آثار در میان سبد فرهنگی اهل کتاب جای خود را، آنگونه که شایسته و بایسته قدر و شأن مقام جانبازان در کشورمان است، باز کند!
همه اینها و بیشتر را در گفتوگو با مجتبی شاکری به بحث گذاشتیم که خود از جانبازان انقلاب اسلامی است و در عرصهها و پستهای مختلفی چون مسئول دفتر ادبیات ایثار بنیاد جانبازان، مشاور فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران، مشاور رئیس مرکز سیمافیلم و مدیریت بخش اقتباس مرکز سیمافیلم و... نقش داشته است و دستی گرم در تألیف و کتابت بیش از 20 اثر با محوریت ادبیات مقاومت دارد. او این روزها در مقام دبیرکل جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی مشغول خدمت است، اما وجهه فرهنگی، هنری و خاصه ادبی او ما را بر آن داشت تا به مناسبت روز جانباز و آسیبشناسی انتقال معارف و فرهنگ جانبازان به گفتوگویی صریح و بیپرده با این نویسنده، پژوهشگر و صاحبنظر حوزه ادبیات مقاومت بپردازیم. در ادامه حاصل گفتوگوی ایکنا از خاطر شما میگذرد. با ما همراه باشید.
زمانی که مسئولیت دفتر «ادبیات ایثار» بنیاد جانبازان را برعهده داشتم، با جمعی از نویسندگان خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم تا نویسندگان را با فرهنگ ایثار و شهادت از دیدگاه رهبر معظم انقلاب بیشتر آشنا و نزدیک کنیم و میان قلم و نگاه آنها با مطالبه رهبری پلی بزنیم.
در ادامه سفرهایی را با حضور نویسندگان به مناطق جنگی ترتیب دادیم. نویسندگان در آن سفرها دیدارهایی را با چهرههای پرحادثه دوران دفاع مقدس و جانبازان داشتند. نویسندگان در آن دیدارها پرسشهای خود را مطرح میکردند و قهرمانهای جنگ را مورد مصاحبه و کاوش در مسیر زندگی قرار میدادند. خروجی آن دیدارها و گفتوگوها نگارش داستانهای کوتاه و بلند و تبدیل کردن آن صحبت ها به رمان شد. همچنین بخشی دیگر از هنرمندان این روایتها را تبدیل به فیلمنامه کردند تا براساس آنها آثار سینمایی ساخته شود.
وقتی این هنرمندان و نویسندگان خدمت حضرت آقا معرفی شدند، جمعی از جانبازان نیز در آن جمع حضور داشتند. ایشان خطاب به نویسندگان فرمودند که شما باید از جانبازان بنویسید و در ادامه خطاب به جانبازان تأکید ویژهای کردند. ایشان فرمودند نوشتن شما، که خود وسط میدان حادثه بودید، از اهمیت بیشتر و بالاتری برخوردار است، چون میداندار بودید میتوانید در بیان و بازتاب احساسات و خاطرات خود قلمی گرمتر و موفقتر داشته باشید. همین جمله تشویقی کافی بود تا جانبازان قلم به دست بگیرند.
ما نیز بهدنبال فرمایش حضرت آقا جلساتی را در حوزه آموزش داستاننویسی برای این دوستان برگزار کردیم و نتیجه آن به حدود 30 نفر از جانبازانی ختم شد که به خلق آثاری در فرهنگ جانبازی علاقهمندند. هر کدام از این افراد گرماگرم در صحنه حضور داشتند.
فرهنگ ایثار، شهادت، دفاع مقدس و آنچه شهدای ما خلق کردهاند به نوبه خود گنجینه ای است، اما با وجود آثار خلقشده هنوز در بازتاب این گنجینه عقب هستیم. در این حوزه شاهد بودهایم که کتابهایی را حضرت آقا تقریظ فرموده، به جامعه معرفی کرده و همه آنها به چاپهای پرشمار رسیده است، ولی هنوز از آن جایگاهی که در ذهن داریم و باید محقق شود فاصله داریم.
برای نمونه فقط در استان تهران 24 هزار شهید داریم که تعدادی از آنها مربوط به لشکر 27 محمدرسوالالله(ص) هستند، اما اگر امروز بپرسیم که از این تعداد شهید چه تعداد کتاب یا اثر مکتوب برای جاودانه و ماندگار کردن یاد آنها قلمی شده است، حتی به 500 عدد کتاب نمیرسیم! همین مؤلفهها نشان میدهد که برای رونق بخشیدن به حوزه ادبیات و ترویج فرهنگ جانبازی نیازمند کار جهادی و انقلابی هستیم.
باید نویسندگان ما تلاش جدیتری را رقم بزنند تا بتوانیم فرهنگ جانبازی را بیش از پیش در جامعه رونق ببخشیم، قوت دهیم و منتشر کنیم. باید خط زندگی ایثارگری را در جامعه برای اقشار مختلف نمایان کنیم و به امتداد و گسترش آن دامن بزنیم.
جامعه ما به خلوص و شفافیتی که در کارهای مستند و خاطره وجود دارد اقبال بیشتری نشان داده است، زیرا واقعنمایی آن برای هر مخاطبی بسیار قابلتوجه است. حتی در جامعه مستندسازان این وضع مشابه را شاهدیم. برای نمونه آثار شهید آوینی را ببینید. آثار او در نزدیکترین وضعیت به رزمندگان، جانبازان و شهداست.
از سوی دیگر این مهم برای ادبیات کشور حُسن بهشمار میرود. حُسن مهم این است که حوزه خاطرهنگاری در عرصه ادبیات دفاع مقدس، پایداری و مقاومت بسیار پیشرفت کرده و توانستهایم کارهای درخشانی را عرضه کنیم، اما در مقام نقد بر آیین باید گفت که خاطرهنگاری خصوصیات، ابعاد و وجوه متعددی دارد. برای مثال اگر آثار این حوزه «خودنوشت» باشد، ارزش آن بسیار بسیار بیشتر است. یعنی آثاری که نویسنده آنها در میدان حادثه بوده باشد و خود روایتش را بنگارد. البته اگر معذوریتهایی وجود داشته باشد و بنای نگارش آن روایتهای مستند و خاطرهها توسط دیگران صورت گیرد خروجی آنها بیتردید ارزشمند است.
طی یکی دو دهه اخیر جنبش و حرکتی را در داستان کوتاه در کشور شاهدیم که خروجی این جنبش به چاپ آثار مختلفی منتج شده است. وقتی به سمت داستان بلند و رمان حرکت میکنیم، با آثار کمتری مواجه هستیم، چراکه نویسندگان ما در مواجهه با نوشتن رمان گاه نمیتوانند از پس هدایت شخصیتهای متعدد حاضر در رمان و روایت دقیق آنها در استمرار خط داستانی برآیند. بههمین سبب مجبور میشود که شخصیتها را از صحنه خارج کند. برای وضوح بیشتر مبحث، رمان «جنگ و صلح» را مثال میزنم که بیش از 600 شخصیت دارد. نویسنده در نگارش این اثر در مقام سرلشکر قرار دارد که توانست این تعداد شخصیت را در خلق اثرش اداره و فرماندهی کند تا بتواند روایتش را به زیباترین و جذابترین شکل به مخاطبانش ارائه دهد.
البته نیازمند گذار بیشتری هستیم تا شاعران و نویسندگان به این جایگاه برسند که در خلق و پردازش تعدد شخصیتها در آثارشان بتوانند بدون آنکه از اداره کردن آنها خسته شوند، رمان را پیش ببرند. رفع این آسیب نیازمند گذر زمان و تجربه و آزمونهای مختلف است. امروز رمانهای ما بین 150 تا 200 صفحه هستند. رمان چندجلدی نداریم و شاید در بهترین حالت دو یا سه رمان در تاریخ ادبیاتمان داشته باشیم که 5 یا 10 جلدی هستند.
در حوزه انتقال «فرهنگ ایثارگری» نخست باید بدانیم که در چه ادبیاتی تنفس میکنیم و دریابیم که ادبیات ما امروز چه مسیری را طی میکند تا در ساحت خلق آثار داستانی خاصه داستان بلند و رمان کفه سنگینتری را از نظر کمی و کیفی داشته باشیم. بر همین اساس باید نویسندگانی که کار مستندنگاری، روایتنویسی یا تاریخشفاهی را انجام میدهند بیش از پیش مورد تشویق قرار گیرند تا با انجام مصاحبههای عمیقتر در مسیر خلق آثار مستندشان، قلمشان را به سمت نگارش آثار داستانی بلند و رمان استوار کنند.
برای مثال میتوانم به خانم معصومه رامهرمزی، که در دوران دفاع مقدس در بطن، متن و قلب صحنه حضور داشتند، اشاره کنم که کتاب «یکشنبه آخر» را به رشته تحریر درآورده است. او از نزدیک تمام آنچه را که به وقوع پیوست به چشم دید و آن را با پوست، جان و استخوان تجربه کرد و حال در قالب زبانی ادبی آنها را با مخاطبان قسمت کرده است یا کاری که خانم حسینی در اثر درخشان «دا» انجام داد. آن اثر حاصل بیش از 500 ساعت مصاحبه سیدهاعظم حسینی با سیدهزهرا حسینی است! به همین سبب مخاطب در مواجهه با این اثر با کتاب و روایتی مواجه است که راوی در آن حتی از جزئیات ریز نگذشته و همین امر بر جذابیت کتاب در میان مخاطبان افزوده است.
بدین ترتیب حاصل آن کتابی به نام «دا» است که در قالب 500 ساعت مصاحبه و روایتی در حوزه مستند و نزدیک به رمان است که حدود 450 تا 500 صفحه دارد. کتابی که میتواند در درگیر کردن مخاطب و اقبال بیش از پیش مخاطبان به این طیف از ادبیات بیشترین دامنه ارتباطی را برقرار کند. پس تأکید میکنم که برای خلق آثار درخشان و خروجی اثرگذار در حوزه ادبیات برای انتقال معارف «فرهنگ جانبازی» باید نویسندگان را هدایت کنیم.
البته آموزش و پرورش و دانشگاهها باید واحدهای درسی در حوزه گزارشنویسی، خاطرهنویسی و داستاننویسی را در خلال واحدهای درسی آموزش دهند تا افراد در طول دوران تحصیلات متوسطه و دانشگاهی به سمت نوشتن سوق پیدا کنند. امروزه بیشتر مایل به صحبت کردن هستیم تا نوشتن و غلبه «ادبیات شفاهی» بر «ادبیات مکتوب» خسارتی برای فرهنگ به شمار میرود. همین مردمی که روایتهای خود را جذاب و در قالب کلام و گویش بیان میکنند باید بتوانند آن روایات و مکنونات قلبی را به رشته تحریر درآورند.
من نیز پیش از بیان این صحبتها و نصایح سعی کردهام در راستای عمل به توصیه مقام معظم رهبری گام بردارم. بر این اساس کتاب خاطراتم را سال گذشته با نام «مجتبی»، که از نام کوچک خودم وام گرفته شده است، منتشر کردم. در حقیقت اثری خودنوشت است که در آن مجتبی شاکری به روایت خودش یعنی «مجتبی» میپردازد. در این اثر بخشی از آن حوادث و وقایعی را که تجربه کردهام نوشتهام.
درباره یادداشتهای روزانه، از سال 1380 تا به امروز حدود 27 دفترچه 200 برگ یادداشت روزانه دارم که آنها را با توجه به خاطرات، مصائب، مشکلات و اتفاقاتی که تجربه کردهام به رشته تحریر درآوردهام. آنها به خاطرات ساده مانند خاطرات روزمره بازنمیگردد، بلکه حاصل اتفاقات، رخدادها و رویدادهایی است که در طول زندگی برای من اتفاق افتاده است و امیدوارم که بتوانم به تدریج این نوشتهها را تبدیل به کتاب و منتشر کنم.
نباید فراموش کنیم که اثر ماندگار و جریانساز در حوزه ادبیات حاصل تبعیت نویسنده یا پژوهشگر به مجموعهای از توصیههاست. در حقیقت توجه به توصیهها و تجربیات موجب میشود که اثر نهایی نویسنده با هر رویکردی از جمله منبعث از «فرهنگ و معارف جانبازی» به اثری بدل شود که در مخاطب نفوذ کند و بتواند او را در «نیل به تفکر»، «توجه به اخلاق»، «انتخاب شیوه رفتار»، «انتخاب مسیر»، «هدفگذاری» و «گذران پُربار زندگی» یاری رساند. جمیع این ویژگیها در قلم و اندیشه نویسنده میتواند در مواجهه با مخاطب کتاب او را به اثری تأثیرگذار و جریانساز بدل کند.
تحقق این مجموعه شرایط نه برای یک نویسنده که برای فضای ادبی جامعه به این مهم بازمیگردد که ما دست به حمایت آثار خوب بزنیم و آثار خوب فقط به یک چاپ ختم نشوند. نویسندهای که آن کتاب را مینویسد نیز حمایت شود. برای نمونه هم شکل مکتوب رمان «بینوایان» وجود دارد و هم آثار مختلفی در قالب انیمیشن، سریال و فیلمهای سینمایی مختلفی ساخته شده است. همه اینها دست به دست یکدیگر میدهند تا این رمان در کنار جذابیت روایت مکتوب بتواند دامنه گستردهای از مخاطبان را با نگرش، بینش و گویشهای مختلف به خود جذب کند. این همان حمایتی است که از آن صحبت میکنم؛ یعنی عوامل مختلف به کمک داستان میآیند تا ابعاد جدید آن را کشف کنند و به مخاطبان ارائه دهند.
هنوز ادبیات داستانی ما به فیلم سریال و تلویزیون متصل نیست. بنده مدتی مسئول فیلمنامههای اقتباسی در «سیمافیلم» بودم و تلاش کردم که در مواجهه با کتابهای داستان در قالب نشستهایی با نویسندگان به این امر بپردازیم که نهایت کار آنان خلق داستان و رمان نیست، بلکه باید در روند خلق داستان و رمان به نیازهای یک فیلمنامهنویس و روایت تصویری اثر نیز توجه کنند. اینگونه میتوانیم علاوه بر اثر مکتوب، آثار تصویری را در قالب فیلمهای تلویزیونی و سینمایی تولید کنیم و به دامنه گستردهتری از مخاطبان برای انتقال «فرهنگ ایثارگری» و «فرهنگ جانبازی» در جامعه یاری رسانیم.
میتوان مردم را راهنمایی کرد تا موارد مهم و ماندگاری را که در زندگی آنها به وقوع پیوسته و به مرکز ثقل و اثرگذاری در زندگی آنها بدل شده است با بیان غیرفنی خود بنویسند. این منابع میتواند در ادامه مبنایی برای اهل قلم شوند تا آنها را تبدیل به یک کار فنی کنند. بدین ترتیب نویسندگان میتوانند بازتابدهنده زندگی مردم باشند.
«زبان» ابزاری است تا محتوا را به مخاطب منتقل کند. «فرم» ابزاری است که میتواند آن محتوا را در شکلی مطلوب در اختیار مخاطب قرار دهد. نباید در مقابل فرم، محتوا یا واژگان دیروز و امروز مقاومت کنیم، بلکه باید مقید به اصالت حقیقتی باشیم که در حال روایت اصل آن هستیم! نباید آن حقیقت گم شود، اما گاه در پیمودن این مسیر دچار اشتباه میشویم.
برای نمونه فرد به بهانه آنکه میخواهد دست به نوآوری و خلق پدیده جدیدی بزند از زبان جدیدی در روایتش استفاده میکند. در این مسیر او دست به روایتی میزند که فقط خودش آن را درک میکند و هیچکس متوجه نمیشود که او چه میگوید! روزی به یکی نویسندگان که در مسیر خلق ادبیاش دچار این آسیب شده بود گفتم که من کار شما را دیدم، اما حتی الان خلاصه آن را نمیتوانم با شما درمیان بگذارم، چراکه آنقدر این اثر گنگ، مبهم و دَرهَم بود که خلاصهاش قابل نقد و بیان کردن نیست. گفت: «برای من مهم نیست؛ مهم آن است که توانستم درونیات خود را روی کاغذ بیاورم!» به او گفتم که این مسئله به اثری بدل میشود که جای آن روی طاقچه منزل خودتان است. با این کار وقت مردم را میگیری و مخاطبی را که میخواهد در مواجهه با مطالعه این کار به حقیقتی پی ببرد یا در قالب همذاتپنداری با شخصیت قهرمانش به معرفتی دست یابد راهنمایی نمیکند! درست به سبب همین آسیبهاست که نیازمند دقت ویژه در بهره بردن از «زبان» و «فرم» در بازتاب حقیقت حتی در مواجهه با مکنونات قلبی خود هستیم.
در حوزه الگو بودن، از ائمه اطهار(ع) یا بزرگانی که سالهای خیلی دور زیست میکردند مانند منابع امروزی دیالوگ و گفتوگویی نداریم، چرا که آن زمان ثبت آنها مرسوم نبود. مثلاً درباره حضرت معصومه(س) و سفرشان به قم کسی در موقعیت تشرف ایشان به قم نبود که بتواند به بیان جزئیات بپردازد. در این موارد نیازمند بهرهگیری از ذهن خلاق نویسنده هستیم. میتوانیم همان روحیه و فرهنگ را در قالب برداشتهایی که داریم به مخاطب ارائه دهیم.
از رزمندگان مطالبی نقل میشود که نوعی از عنایات و مربوط به ائمه(ع) است و در عین حال باورپذیر و قابل تکرارند. نویسنده خلاق میتواند این دست از معارف را بپروراند و مخاطب نیز از طریق همین زبان و فرم خلاقانه نویسنده به معارف و مبانی معرفتبخش آن بزرگ یا اسوه و الگوی مذهبی متصل شود و به بینش، دانش و نگرشی دست یابد که برای مخاطبان امروز زندگیساز است.
اگر بخواهیم فقط بر گفتههای ائمه متمرکز شویم، آنجایی که منابع وجود دارد اقدامی بسیار پسندیده و شایسته است، اما جایی که منابع وجود ندارد، میتوانیم از آثار و برکات آنها بهره ببریم. مگر ما در مواجهه با حضرت ولیعصر(عج) چقدر منابع داریم؟ چند نفر توانستهاند با حضرت حجت(عج) مرتبط باشند و در ساحت این ارتباط اطلاعاتی را نیز ثبت و ضبط کنند و به دست ما برسانند؟ از آثار و برکات حضرت حجت(عج) میتوانیم در خلق آثار ادبی به شایستهترین وجه ممکن استفاده کنیم. برای مثال فردی که اعتکافی را در مسجد جمکران پشت سر گذاشته و بخشی از فضایل یا برکات نورانی و مشعشع حضرت حجت(عج) یا دیگر ائمه اطهار(ع) را با روح و جان، لمس و درک کرده است میتواند منبعی غنی برای نویسنده ما باشد یا نویسنده میتواند با مردمانی که چنین تجربیات معنوی را طی کردهاند گفتوگو کند. نظایر این تجربیات را در قالب دلنوشتهها و دلگفتههای خود مردم در دو گونه شفاهی و مکتوب شاهدیم. اینها منابعی هستند که در چنین حوزههایی وجود دارند و همه آنها میتوانند تبدیل به یک چشمه جوشان یا ماده اولیه خام برای اثر نهایی نویسنده شوند. با اتکا به همین منابع میتوانیم در مورد حضرت مهدی(عج) و «ادبیات مهدوی» آثار درخشانی را منتشر یا تولید کنیم و بهرغم اینکه ایشان غایب از نظرند و نمیتوانیم با ایشان مصاحبه کنیم، با وجود چنین منابعی میتوانیم بهترین بهره را ببریم.
در مواجهه با «ماه قمر بنیهاشم» حضرت اباالفضلعباس(ع) نیز الگو به همین شکل است. هرچند در این حوزه آثار خوب و درخشانی در ادبیات دینی داریم؛ کتابهایی که در میان مخاطبان شناختهشده هستند. در مورد ارتباطاتی که شهدا و رزمندگان با قمر بنیهاشم داشتهاند نیز روایتها، خاطرهها، اسناد مکتوب متعددی وجود دارد که اغلب آنها در جبههها ثبت و ضبط شدهاند. ارتباطاتی که رزمندگان و فرماندهان در عالم هستی دارند و برای ذهن هر مخاطبی قابل لمس یا تجسم از نوع باورپذیر است. نویسندگان ما از این منابع میتوانند به بهترین نحو ممکن و اثرگذارترین حالت آن بهره برند.
جشنوارهها و جوایز ادبی قلهساز هستند و نشان میدهند که کتابهای برتر کدامها هستند. آنها سعی میکنند اگر نگوییم بهترینها اما مهمترین و جریانسازترین کتابها را معرفی کنند. اگر جشنوارهها و جوایز ادبی گرفتار فرمهای غیراثرگذار شوند یا نگاه خود را به توجه و تمرکز از زبانها و روایتهایی قرار دهد که چندان مورد پذیرش جامعه نیستند و بر ادامه این روند و نگاه با وجود بیمیلی جامعه تأکید کنند در نقش «ترمز» عمل میکنند. یعنی به جای آنکه این جشنواره و جوایز ادبی بازتابدهنده قلههای آثار ادبیات کشور باشند نقش بازدارنده را ایفا میکنند و نه تنها جریان ادبی و جامعه را متوقف میکنند، بلکه جامعه را از مسیر کتاب خواندن به سمت کار راحتتر، که دیدن فیلم است، سوق میدهند. اینگونه ممکن است که شاهد قهر کردن افراد با فرایند کتاب و کتابخوانی باشیم.
نباید بگذاریم که این دست از اتفاقها در مسیر جریانهای ادبی با محور جشنوارهها و جوایز ادبی کشور به وقوع بپیوندد. فطرت حقیقتجوی مردم، قهرماندوستی مردمی که به قهرمان نیازمندند -آنچنان که تمام ملتها نیازمند بازتاب قهرمانها و ستارهها هستند- نباید به واسطه عدم تفکر درست برخی جشنوارهها و جوایز ادبی به مخاطره بیفتد. درست در نقطه مقابل آسیبی که برشمردم، برخی از جشنوارهها در حوزه جریانسازی، جلب و جذب مخاطب به جهان کتاب و کتابخوانی عملکرد موفقی داشتهاند.
باید گفت که برخی از جشنوارهها در فضای مجرد تفکرات مادی گرفتار شدهاند. برخی از این رویدادها، نوع زندگی غربی را ملاک ارزشگذاری آثار و کتابها قرار میدهند یا به «زردنویسی» و کتابهایی توجه میکنند که ارتباطات هنجارشکن را مسئله اصلی میدانند و با ذهن و روح مخاطب بازی میکنند. خروجی این جشنواره و کتابهای این رویدادها مخاطب را به سمت هیجانات کاذب پیش میبرند تا بیشتر بفروشند و کسب درآمد کنند!
در جامعه گاه شاهدیم عدهای معدود برای آنکه جنس تقلبی خود را بفروشند به اصطلاح با زدن سسهای تند که ذائقه را کور میکند، مخاطب خود را فریب میدهند. این مورد در حوزه ادبیات نیز صادق است. گاه برخی افراد نوشتههای بسیار ضعیف خود را با همین سسهای تندی که به هیجان آوردن مخاطب و همچنین تخیلهای کاذب او را دنبال میکند، دست میزنند و گاهی همین امر موجب مشکلات روحی و روانی مخاطب میشود. تأکید میکنم جشنوارهها باید جایگاه خاص خود را بیابند و قلهها را نشان دهند تا در سایه استمرار و طی یک دوره بتوانند به هدف خود که همانا جریانسازی است، دست یابند.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام