سه رکن تلاوت خاشعانه و راه‌های حصول آن + عکس و فیلم
کد خبر: 4122654
تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۱:۳۰
بازنشر گفت‌وگو با مرحوم «محمدعلی لسانی‌فشارکی»

سه رکن تلاوت خاشعانه و راه‌های حصول آن + عکس و فیلم

مرحوم محمدعلی لسانی‌فشارکی معتقد بود که تلاوت خاشعانه یا خشوع در تلاوت یک مقام است که با درس و حتی تمرین و امثال اینها، نمی‌توان بدان دست یافت؛ قاری باید این مقام را درک کند و سیر مراحل رسیدن به این مقام را مورد توجه قرار دهد و اگر توفیق الهی نصیبش شود با پیمودن آن مسیر به مقام خشوع در تلاوت نائل آید.

محمدعلی لسانی‌فشارکی، قرآن‌پژوه و استاد دانشگاه، پنجشنبه 27 بهمن دعوت حق را لبیک گفت. در سال 1396 بود که در ایکنا، پرونده ویژه‌ای در زمینه تلاوت خاشعانه در دست پیگیری بود و برای این پرونده با قرآن‌پژوهان برجسته‌ای گفت‌وگو شد.

یکی از قرآن‌پژوهانی که با آغوش باز دعوت تیم خبری ایکنا را برای انجام گفت‌وگو پذیرفت، مرحوم لسانی‌فشارکی بود. این استاد فقید از عوامل خبرگزاری دعوت کرد تا در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی این گفت‌وگو انجام شود. در عصر یک روز تابستانی به اتاق محل کار او رفتیم و بیش از دو ساعت درباره موضوع به گفت‌وگفت پرداختیم.

به مناسبت درگذشت این استاد فقید بر آن شدیم تا متن کامل این گفت‌وگو را منتشر کنیم؛ متنی تفصیلی که دربرندارنده نکات بسیار مهمی است و بازخوانی آن برای اهل قرآن درس‌آموز است:

ایکنا- در ابتدا مقدمه‌ای در مورد تلاوت خاشعانه بفرمائید و اینکه در این تلاوت به دنبال چه چیزی هستیم؟ آیا طبق پاره‌ای از روایات، تلاوت خاشعانه به معنای محزون خواندن قرآن است؟

تلاوت خاشعانه، طبعا بحث را به سمت خشوع در تلاوت می‌برد، یعنی تلاوت قرآن را با مسأله خشوع ضمیمه می‌کند، نشانی خیلی مشخص خشوع که همه ذهن‌های اهل قرآن با آن آشنا است، خشوع برای نماز است و همین جا جایگاه اصلی بحث تلاوت خاشعانه روشن می‌شود و معلوم می‌شود، چرا خداوند در قرآن، تلاوت قرآن را در کنار نماز قرار داده و چرا از نگاه مکتب قرآن این دو از یک سنخ هستند؟

تلاوت قرآن مثل نماز است

وقتی خشوع در تلاوت مطرح می‌شود، یک مسأله طبیعی به نظر می‌رسد، چون تلاوت قرآن مثل نماز است، همانطور که یکی از مؤلفه‌های اصلی نماز، خشوع است و خداوند می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ».

با توجه به آیات قرآن می‌توانیم به عنوان تفسیر بگوییم «الذین هم فی تلاوتهم خاشعون»، یعنی تلاوت قرآن در کنار صلاة می‌نشیند و همان حکم برای آن جاری می‌شود و از همین جا نقطه عزیمت را در این جهت که چگونه وارد بحث تلاوت خاشعانه شویم تعریف کرده‌ایم.

سؤال اینجا است که خشوع در نماز چگونه می‌خواهد دیده شود؟ آیا بدین معناست که وقتی می‌خواهیم نماز بخوانیم خشوع را از جایی برداریم و مانند لباس بپوشیم؟ آیا یک چنین حالتی دارد یا این که نه، قرار است این خشوعی که مؤمنان در نماز دارند یک صفت همیشگی برای آنها باشد، مؤمنان که همیشه در حال خشوع نسبت به خداوند هستند، وقتی به نماز می‌ایستند، در نمازشان طبعا خشوع وجود دارد؛ چرا که جزء خصلتشان شده است و در نماز، خودش را نشان می‌دهد.

در تلاوت قرآن هم باید مسأله را همینطور دید، ما تا زمانی که بخواهیم تعبیراتی مثل خشوع در تلاوت یا تلاوت خاشعانه و امثال اینها را به صورت مسائلی ببینیم که فکر کنیم می‌توانیم برای آموزش آن برنامه‌ریزی کنیم که تلاوت خاشعانه یا استادانه را به صورت ترمیک آموزش دهیم، اشتباه کرده‌ایم.

بنابر این چیزی مثل تلاوت خاشعانه را باید با طبیعت خودش به این صورت دید که از مقولاتی است که باید باشد و باید به وجود آمده باشد تا آثار خودش را داشته باشد و دقت کرد که از قبیل چیزهایی که بشود برای آن برنامه‌ریزی کرد و آن را آموزش داد و برای آن دوره گذاشت و افراد را برای این نوع از تلاوت تربیت کرد از این قبیل نیست.

در حال حاضر، وقتی که به این صورت در موردش صحبت می‌کنیم، خود به خود و بدون توضیح معلوم می‌شود که به عبارت دیگر اگر بخواهیم، تلاوت خاشعانه را به عنوان یک برنامه تعلیم دهیم و برای اجرای آن افرادی را تعلیم دهیم به چیزی می‌رسیم که نقض غرض است، یعنی خودمان آن چیزی که می‌شناسیم، متوجه می‌شویم که خشوع در تلاوت نیست و گویی قاری کارهایی که ما می‌گفتیم، انجام می‌دهد و مؤلفه‌هایی که ما تعریف کردیم، اجرا می‌کند، لذا معلوم می‌شود آن چه منظور بوده بدان نرسیده‌ایم.

ایکنا- یعنی تلاوت خاشعانه باید از راه‌های دیگری حاصل شود و یا به عبارت دیگر تلاوت خاشعانه از کدام راه حاصل می‌شود؟

باید سیر و تربیت‌های منطقی آن روشن شود و افراد به صورت فردی و نه به صورت جمعی، با آگاهی که به آن مسیرها پیدا می‌کنند، علاقه هم داشته باشند و بخواهند که در آن مسیر سیر کنند، دقیقا مانند هر سلوک دیگری که باید پیموده شود.

اتفاقا طی این مسیر با سلوک‌های عرفانی و با مسلک‌های فکری و این که افراد بخواهند خودشان را تحت یک انضباط خاصی قرار دهند نیز اشتراک دارد که نتیجه این مسیر رسیدن به مقامات و مراتب خاص خواهد بود.

خیلی خوب است که در این جا از کلمه مقام استفاده شود، تلاوت خاشعانه یا خشوع در تلاوت یک مقام است که با درس و حتی تمرین و امثال اینها، نمی‌توان بدان دست یافت، قاری باید این مقام را درک کند و سیر مراحل رسیدن به این مقام را مورد توجه قرار دهد و اگر توفیق الهی نصیبش شود با پیمودن آن مسیر به مقام خشوع در تلاوت نائل آید.

جالب این جا است که وقتی قاری به مقام خشوع در تلاوت می‌رسد، اگر از او بپرسند که شما چگونه خشوع در تلاوت دارید و مؤلفه‌های خشوع در تلاوت خاشعانه شما چیست؟ قاعدتا نباید بتواند بیان کند و باید بگوید شما می‌توانید آن را ببینید.

همان تعبیری که پیامبر(ص) در آن حدیث مشهور به کار بردند، سوال از ایشان این بود که «من احسن الناس صوتا بالقرآن» چه کسی صدایش برای تلاوت قرآن نیکوتر و زیبا‌تر است؟ رسول خدا(ص) در پاسخ فرمودند: «من اذا سمعت قرائته رایت انه یخشی الله»، یعنی صدایی نیکو است که با گوش دادن بتوانید ببینید و با شنیدن صدای قاری بتوانید ببینید که خشیت دارد.

خود این بیان هم در این جهت است که این مقام یافتنی و دیدنی است و طبعا مراد از دیدن نیز دیدن با چشم سر نیست، چون می‌گوید از طریق شنیدن ببینید یعنی چشم سر کار نمی‌کند و تمام مواردی که هرکس بخواهد به عنوان مؤلفه‌های تلاوت خاشعانه قرار بدهد که از مقوله مسائل بصری باشد، معلوم است که خارج از بحث هستند.

نمونه‌ای از تلاوت خاشعانه در زمانی که منبر اصالت داشت

چون اصلا بحث این نیست، بحث تلاوت خاشعانه این است که قاری به گونه‌ای تلاوت کند که خشوع در تلاوت وی محسوس و مشهود شود، البته نمونه‌هایی بوده و همیشه هم هست، باید اشاره کنم که نمونه‌های متعددی از تلاوت خاشعانه را در دوران کودکی و نوجوانی و در محافل مذهبی آن زمان که منبر، اصالت داشت، پای منبرها فراوان تجربه‌اش را داشته‌ام.

البته متأسفانه آن زمان این تکنیک‌های ضبط صوت و تصویر خیلی محدود بود و حتی احتمال این که یکی از آن موارد هم کسی شکار کرده و نگه داشته باشد بسیار کم است ولی تجربه فراوان از این دست تلاوت‌ها داشته‌ام.

منبری‌هایی بودند که معمول کارشان این بود که ضمن صحبت کردن در اثنای منبر، در فقرات مختلف و به مناسبت‌ به تلاوت قرآن هم می‌پرداختند، در مواردی شاهد این بودم که حدود ۱۰ دقیقه یک خطیب روی منبر به تلاوت می‌پرداخت که همه اینها نمونه‌ای از تلاوت خاشعانه بود، چون خودشان کاملا این سیر را کرده بودند و نمی‌توانستند که غیر خاشعانه تلاوت کنند.

البته این هم خود مسأله مهمی است، نشانه تلاوت خاشعانه این است که کسی که این‌گونه قرآن را تلاوت می‌کند، نمی‌تواند تلاوت غیر خاشعانه داشته باشد و در خلوت و جلوت تلاوتش خاشعانه است.

ایکنا- این منبری‌ها با چه سبکی قرآن را تلاوت می‌کردند؟ آیا با همین شیوه‌ای که قاریان مصری قرآن می‌خواندند آنها نیز همینگونه تلاوت می‌کردند؟

خیر، تلاوت آنها کاملا بدون این شائبه‌ها بود، نکته مهم تلاوتشان این بود که به هیچ وجه در حال تلاوت قرآن، به فکر این که چگونه بخوانند و به اصطلاح در چه دستگاهی و با استفاده از چه مقامی و چه ترکیب و فراز و فرودی و ... تلاوت داشته باشند نبود و به طور طبیعی که قرآن را می‌خواندند مطلوب و اثرگذار بود.

وقتی که مقام معظم رهبری طی این سال‌ها در جایگاه‌های مختلف تأکیدشان بر این است که قاری بتواند منبر برود و روی منبر برای مردم دو ساعت تلاوت کند و مردم هم گوش دهند و آثار و برکاتش محسوس باشد این مسیر فقط به همین صورت تعریف می‌شود که قاریانی خودشان را برای خودشان و در جهت تلاوت خاشعانه تربیت کرده باشند که این نوع از تلاوت جزء خصلت‌هایشان شده باشد.

امروز وقتی می‌گوییم منبر، تصور این است که علمای اعلام که منبر نمی‌روند در حالی که در زمان کودکی ما، منبری‌ها، علمای اعلام بودند، برخی از آنها وقتی از دنیا می‌رفتند می‌فهمیدیم که مجتهد جامع الشرایط بودند و بنا نبوده مطرح شوند، آن وقت مطرح نبود که فوراً رساله بنویسند ولی بعدا معلوم شد که اگر می‌خواستند، رساله بدهند، توانایی این کار را داشتند، ولی در همین جهاتی که اثرگذار بود به صورت گسترده نیرو تربیت می‌کردند.

دریافت تصویر با کیفیت اصلی

آنها علاقه‌مند به قرآن تربیت کرده و قرآن را ترویج می‌کردند، شاهد این بودیم که سهم این الحان در تلاوت آنها صفر بود و اصلا رمز کار هم همین بود، یعنی چون به هیچ چیزی غیر از قرآن، نمی‌پرداختند، موفق بودند.

آخرین قسمتی که تلاوت خاشعانه را مشاهده کردم، مربوط می‌شود به بعد از انقلاب که بدان به صورت اتفاقی برخورد کردم که البته به ندرت هم پیدا می‌شد، در یکی از مساجدی بود که یکی از دوستانم در آنجا منبر می‌رفت، پاسی از شب گذشته بود و نماز مغرب و عشاء را هم نخوانده بودم، در یکی مساجد قرار ملاقات داشتم و متوجه شدم که امام جماعت آن مسجد آقای حجت الاسلام سیدجمال‌الدین موسوی از دوستان قدیمی ما بودند که در آن مسجد منبر می‌رفتند.

ایشان روی منبر شروع به خواندن قرآن کردند که برای من آن حالت مجلس واقعا فراموش‌شدنی نیست، حتی آیاتی که تلاوت شد نیز در خاطرم مانده که آیات آخر سوره انبیاء بود، در شرایطی که آدم می‌تواند حدس بزند که غالب افراد پای منبر، جمله‌بندی اسمیه و فعلیه و معنای مفردات این آیات را نمی‌دانستند، اما کاملا تحت تاثیر قرار گرفته بودند.

ایشان از جمله منبری‌های موفقی بودند که در دانشگاه نیز تدریس داشتند و به خوبی در هر دو زمینه توفیق داشتند، در آن لحظه که شاید حدود ۱۰ دقیقه به تلاوت قرآن پرداختند، مقایسه‌ای بین فارسی صحبت کردن و تلاوت قرآن ایشان داشتم و دیدم وقتی قرآن تلاوت می‌کنند، بسیار موفق‌تر هستند و اثرگذاری تلاوت ایشان نسبت به سخنرانی‌هایشان اصلا قابل مقایسه نیست.

این‌جا باید به آن اشک و گریه هم اشاره داشته باشم، از جمله چیزهایی که مشاهده می‌شد مواردی بود که افرادی در بین مستمعان بودند که اینها منقلب شده و آرام آرام اشک می‌ریختند، اما لزوما این جناب حجت الاسلام بر سر منبر اشک نمی‌ریخت، ولی می‌فهمیدم که در درونش فراوان اشک می‌ریزد.

این را مخصوصا می‌گویم که چقدر ما می‌توانیم راه را اشتباه برویم، اگر بنا را بر این بگذاریم که قاری تربیت کنیم که قرآن بخواند و گریه کند، در بهترین وضعیت یک هنرپیشه قرآنی تربیت کرده‌ایم که بلد است، خوب گریه کند ضمن اینکه قرآن هم می‌خواند.

این را حساب شده می‌گویم که قاری گریه کند، ضمن این که قرآن هم می‌خواند، به همین راحتی خلط مبحث شده و مسیر کاملا عوض می‌شود، یعنی هدف‌گذاری دیگری می‌کنیم ولی به نتیجه دیگری می‌رسیم.

ایکنا- با این اوصاف، یعنی لازم است که ابتدا گریه درونی حاصل شود و بعد قرآن بخوانیم؟

این اتفاق باید خودش اتفاق بیفتد، البته ناگفته پیدا است که افرادی که دنبال به جا گذاشتن باقیات الصالحات هستند، باید دنبال شکار این موارد باشند، ممکن است یک سال کوشش کنند و صوت و تصویر بردارند، اما به یک مورد این چنینی که عرض شد، برخورد نکنند، اما یک دفعه یک مورد پیدا شود.

موردی را گفته‌اند که یکی از این قاریان در یک موقعیتی که به طور اتفاقی در مجلس پیش می‌آید سوره مزمل را می‌خواند، شب هنگام بوده، پاسی از شب هم گذشته و حال و هوای مختلف وجود داشته، این قاری مجلس را تبدیل می‌کند به یک مزمل‌خوانی، تاکید بنده روی این است که نمی‌شود روی این برنامه‌ریزی و طراحی کرد که ما یک چنین تلاوت سوره مزمل می‌خواهیم، داشته باشیم، حالا چه عناصری را دنبال کنیم و چطور کنار هم بچینیم در یک عمر ممکن است یک مورد به این صورت به وجود آید.

به هر حال قضیه معکوس است، نمی‌شود برای رسیدن به چنین مجالس و تلاوت‌هایی برنامه‌ریزی کرد، حدود ۷۰ سال است که به آموزش قرآن پرداخته‌ایم، اما وقتی به راندمان کار نگاه می‌کنیم می‌بینیم تقریبا چیزی نداریم، علت عمده هم این است که به فکر این بوده‌ایم که برای چیزهایی که قابل برنامه‌ریزی نیست، برنامه‌ریزی داشته باشیم، نکته مهم این است که باید روی جهت دادن افراد به معنویت و تشویق کردن به این سمت حرکت کنیم تا نتایج مطلوب حاصل شود، بحث تلاوت خاشعانه دقیقا از این قبیل است.

ایکنا- خشوعی که در نماز حاصل می‌شود آیا مختص همان لحظه است و بعد از بین می‌رود یا باید دائمی باشد؟ یک قاری اگر خشوعش دائمی باشد آیا در طول عمر فقط یک تلاوت شاهکار باید ارائه کند که مستمع منقلب شود؟

به درجات، همه تلاوت‌هایش همینطور می‌شود و مؤثر واقع خواهد شد. لازم است به یکی از مؤلفه‌های تلاوت خاشعانه اشاره کنم، آن چیزی که برای همه کسانی که با تلاوت مجلسی و مراسم انس با قرآن و ... آشنایی دارند این مسأله جاافتاده و اصل قرار گرفته و الآن هم وجود دارد این است که قاری علی الحساب برای مستمع و مردم، قرآن می‌خواند و از همین جا کار خراب می‌شود.

ایکنا- چرا کار خراب می‌شود؟

پاسخ این است که، طبیعت تلاوت قرآن، عبادت خدا است و رده این عبادت هم نماز است و کم‌تر از نماز نیست، حتی می‌توان گفت برتر از نماز است، چون شخص نماز را می‌خواند که قرآن بخواند چون در سوره عنکبوت هم می‌گوید «اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ»، اقم الصلاة ذیل تلاوت قرآن است، نمازی که خدا تعلیم داده یک سامانه عبادتی است که مؤلفه اصلی آن قرآن است، همچنان که فرمود: «لا صلاه الا بفاتحه الکتاب» و حتی قالب فقهای اسلام، تاکید دارند که سوره فاتحه الکتاب باید به نیت قرآن هم خوانده شود.

البته این که نیت قرآن خواندن باشد، اصرار درستی است؛ چرا که اگر قرآنیت سوره حمد بخواهد کنار برود، دیگر نماز نیست، نماز بودن نماز به این است که در سامانه آن تلاوت قرآن دیده‌ شده، البته رکوع و سجود هم دارد، اما اساسش تلاوت قرآن است که در شکل اصلی نماز و در حال ایستاده است.

اما این که چرا حالت ایستاده برای قرائت قرآن انتخاب شده برای این است که در حالات مختلف انسان، هیچ حالتی به این اندازه با خشوع همراه نیست، برای نمونه اگر در مسائل و آموزش‌های نظامی یک چیزی را جای خبردار بگذارید یا خبردار را نشسته بدهید، حالت طنز پیدا می‌کند، این مسأله روشنی است و به همین جهت است که قیام در نماز تعریف می‌شود و رکن نماز است و در آن رکن قرآن خوانده می‌شود، حالا این الگو باید از نماز گرفته شود و به بیرون از نماز انتقال یابد.

وقتی می‌گوییم تلاوت خاشعانه، یعنی شخص یا قرآن را در حال نماز ‌بخواند که سوال می‌شود نماز برای مردم است یا خدا؟ معلوم است که برای خدا است چنان که فرمود: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»، حالا وقتی قاری برای مردم قرآن می‌خواند کاملا از تعریف خارج شده، یعنی دیگر در آن حال و هوای لازم برای تلاوت قرآن نیست، چون سنخیت تلاوت قرآن سنخیت نماز است.

همین که قاری بخواهد به جای برای خدا خواندن برای مردم بخواند و نگاهش به مجلس باشد تا ببیند تشویق می‌کنند یا نمی‌کنند، کجای مجلس چه کسانی نشسته‌اند و ... همگی نقض غرض است و کار را از مسیر خارج می‌کند.

غالباً دیگر توجه به این مسأله از بین رفته و همه بنا را می‌گذارند که تلاوت مجلسی این است که قاری برای اهل مجلس تلاوت کند در نتیجه موفق به تلاوت خاشعانه نمی‌شود، مگر این که برای خودش و خدا باشد، حالا اگر این تلاوت را در مجلس ارائه کند، هیچ فرقی هم برای او نمی‌کند، اگر چنین شود، مجلس تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.

یعنی آن مجموعه، سامانه تلاوتش که به طور طبیعی یکی از مولفه‌های آن خشوع و خشیت در هنگام تلاوت است، باعث اثرگذاری می‌شود و وقتی به جای «بر مردم» خواندن، «برای مردم» خواندن، بشود کار خراب خواهد شد.

قرائت پیامبرگونه بر مردم است نه برای مردم

اسوه حسنه ما پیامبر(ص) است، اسوه حسنه رسول خدا(ص) نیز «لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ» قرائت بر مردم بوده نه برای مردم، «بر» و «برای» با یکدیگر بسیار متفاوت هستند، قرائت بر مردم یک کار پیامبرانه می‌شود و همانطور که پیامبر(ص) به مردم نمی‌اندیشد و به خدا می‌اندیشد که من رسولِ از جانب خدا هستم و برای خدا باید ادای رسالت کنم و تمام تمرکز و مراقبت من باید برای این باشد که آن ضوابط رسالت را به دقت دنبال کنم، اصلا جایی برای این نمی‌ماند که حساب کنید که پیامبر(ص) بخواهد برای مردم پیامبری کند، اصلا این عبارت، عبارت غلطی می‌شود. چون پیامبر(ص) یعنی پیامبر خدا، حالا پیامبر خدا برای مردم پیامبری کند، نمی‌شود.

اولین صحبتی که دو سه دهه قبل که کلاس‌های ارتقای علمی برای قاریان طراز اول کشور برگزار شد، آنجا برای ۲۰ نفر از قاریان طراز اول کشورمان کلاس آموزش گذاشتند، اولین بحث آنجا این بود که وقتی شما از قرائت صحبت به میان می‌آورید و به قرائت فکر می‌کنید، این قرائت از قرآن است و اما قرآن چیست؟ قرآن، چیزی است که پیامبر(ص) به عنوان پیامبر خاتم، موظف به تعلیم و ابلاغ آن به مردم است، یعنی متن پیامبری است.

بنابر این اصل تعریف قرائت قرآن و جایگاه قاری این می‌شود که اگر قاری، قاری قرآن است و اگر قرآن، قرآن است، دقیقا دارد، همان کاری را می‌کند که رسول خدا(ص) می‌کرد و سنخیت این کار اصلا جایی برای «برای مردم» خواندن نیست، بلکه ادای رسالت است.

تعریف دقیق و اصلی جایگاه قاری این است که وی در جایگاه پیامبر(ص) نشسته و هنگامی قرآن تلاوت می‌کند، همان کاری که ایشان می‌کردند، انجام می‌دهد، بنابر این قرائت قرآن نمی‌تواند «برای مردم» باشد، بلکه «بر مردم» است و هنگامی که پیامبرانه و «بر مردم» شد، می‌شود تلاوت خاشعانه و آثار خودش را هم پیدا می‌کند.

همین که قرائت برای مردم شد به جهت دیگری می‌رود، متاسفانه در کار مشهورترین قاریان مصری هم بعضا این کار مشهود بود، یکی از همین قاریان مصری در هنگام تلاوت به قدری حرکات اضافی(ادا اطوار) انجام می‌داد که مستمع اصلا یادش می‌رفت که در حال استماع تلاوت قرآن است.

قاری برای چه چیزی صداسازی می‌کند؟

حالا اگر به همین قاری در آن مجلس می‌گفتید که چه کاری انجام می‌دهید؟ یکی از جواب‌های اصلی او این بود که من دارم، صداسازی می‌کنم. برای چه چیزی صداسازی می‌کنی؟ می‌گوید برای مردم. این قاری در یک مسیر دیگری افتاده و در این صورت دیگر فرقی نمی‌کند که قرآن می‌خواند یا کار دیگری انجام می‌دهد.

از یکی از افراد مطرح صدر اسلام نقل است که ایشان می‌گوید وقتی قرائت قرآن اینطور شده باشد، ترجیح می‌دهم آواز گوش کنم چون در این صورت خیالم راحت است که آواز گوش می‌دهم در مقایسه با این که بخواهم قرآن استماع کنم، ولی قاری به جای اینکه قرآن تحویل من بدهد، آواز تحویل بدهد، حالا هر چقدر هم که این آواز فنی باشد و همه جهاتش تخصصی باشد، نهایتا یک کار مطابق اصطلاح این زمینه یک کار تخصصی و فنی است، ولی اگر سوال کنیم که آیا قرآن تلاوت شده حداقل این است که محل تامل باشد که آیا قرآن تلاوت شده یا خیر، به خصوص اگر بپرسیم این قرآن خاشعانه تلاوت شده یا خیر که جواب کاملا منفی است.

سال‌ها قبل موردی را مشاهده کردم که هرگز از جلوی چشمم کنار نمی‌رود، قاری محترم را در تلویزیون نشان می‌داد که یک نفر هم به عنوان مجری کنار ایشان نشسته بود، مجری توضیحاتی داد و قرار شد یکی از قاریان طراز اول ایران تلاوت کند، واقعا از جلو چشم من کنار نمی‌رود که ایشان تمام مدتی که تلاوت می‌کردند، پاهایشان کاملا از هم باز بود، یعنی کوچکترین اثری که از خشوع باید در اعضاء و جوارح دیده شود، اصلا وجود نداشت.

شما همین را ادامه دهید، وقتی این شخص اینطور راحت می‌نشیند و حتی متوجه نحوه نشستن خودش نیست و در طول ۲۰ دقیقه یا بیشتر حتی متوجه هم نمی‌شود که این همه وقت با این حالتی که اصلا به حالت قاری قرآن شباهتی ندارد، نشسته‌ است، اگر در حضور هرکسی اینطور می‌نشست، بی‌ادبی بود، اما مدتی است که در مقابل جمعیت چند میلیونی مسلمان دارد به عنوان یک قاری به قرائت قرآن می‌پردازد.

این مسأله را می‌خواهم به اینجا برگردانم که اساس اشکال این مسأله این است که قاری احساس می‌کند، دارد کاری را برای بینندگان اجرا می‌کند، اما از خیلی چیزها غافل می‌شود، حالا اگر قرار نبود به خیلی از این‌ موارد بیندیشد و فکر کند که من دارم یک عبادتی را انجام می‌دهم که در پیشگاه خدا است و کلام خدا را در پیشگاه خدا ادا می‌کنم و این تکرار و ادای کلام خدا با تعلیم پیامبر(ص) اکرم است، پیامبری که زنده جاوید است، پیامبری که «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ» است، پیامبری که یعلمهم الکتابش تمام شده نیست، هر جا صحبت از تعلیم و قرائت قرآن است حضور دارد و من در حضور رسول خدا(ص)، تعلیمی که از ایشان گرفته‌ام در محضر ایشان به خداوند تحویل می‌دهم، قطعا تلاوت متفاوتی را ارائه می‌کرد.

بنابر این اگر مسیر توجه به تلاوت قرآن چنین مسیری بود، کاملا متفاوت می‌شد و آن آثاری هم که برای ما مطلوب است، حاصل می‌شد، چه اشکالی داشت مردم می‌د‌یدند که در مقابلشان کسی قرار دارد که در تمام مدتی که مردم با این همه بالا بودن میزان جمعیت دارند، تماشا می‌کنند، اصلا عین خیالش نیست که چنین چیزی وجود دارد و دارد عبادت و تلاوت خودش را می‌کند.

چه عیبی دارد که مردم این را ببینند و به جای این که فقط مشاهده کنند که فقط جوانب تخصصی رعایت می‌شود، تمام جوانب اختصاصی مربوط به تلاوت هم رعایت می‌شود و ایشان حتی یک لحظه از آن حالت شایسته تلاوت قرآن خارج نمی‌شود.

باز برگردیم به اشاره رهبری، ایشان همین را می‌خواهند، به واسطه حشر و نشری که با قاریان و مجموعه شورای عالی قرآن داشته‌ایم، می‌بینیم که اثرگذاری این تاکیدات مقام معظم رهبری برای آنها در این حد بود که برای قاریان یک لباس خاص درست کنند و فلان کلاه یا شال را قاری به سر یا گردن بیندازد.

اینطور برداشت کرده بودند که قرار است یک نمایش خاصی فعال شود تا آن اثر خاص گرفته شود، در صورتی که اگر قاری با خشوع تلاوت کند و به مرحله‌ای برسد که در روایت فرمود: «رَأَيْتَ أَنَّهُ يَخْشَى اللَّهَ»، این کارها خود به خود رنگ می‌بازد، اگر از کسی که دو ساعت تلاوت خاشعانه یک قاری را شنیده بپرسید که لباس این قاری به چه رنگ بود، پیراهن یا عبا و یا کت و شلوار بود یا ...، اینقدر برای او خود تلاوت قرآن مطرح بوده که می‌تواند جوابش «نمی‌دانم» باشد.

موانع رسیدن عبارت «هذا القرآن» به گوش مردم

مستمع بگوید، متوجه نشدم که این قاری چه لباسی پوشیده و این باید لحاظ شود، ولی ما می‌بینیم که برداشت‌ها به شکل دیگری می‌شود و همه ذهن‌ها به طرف عوامل، عینی، مادی و ظاهری که اینها اصلا مطرح نیست می‌رود، وقتی خدا می‌گوید «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»، خود خدا هم می‌فرماید «تلک الامثال نضربها ...»، یعنی ما اینجا مستند نساخته‌ایم که برای شما مستند، پخش کنیم که این کوه است و ببینید که چه استحکامی دارد و سنگ‌های آن چقدر محکم است و بیینید که چگونه خُرد و متلاشی می‌شود.

خداوند می‌گوید اینها مثالی است که باید در آن تفکر کنید، وقتی این تفکر حاکم شود و مورد توجه قرار گیرد، نگاه به این صورت عوض می‌شود که وقتی خداوند می‌فرماید «لو انزلنا هذا القرآن ...» قبل از این که اسمی از کوه ببرد، قرآن مطرح است، سوال هم دقیقا روی همین موضوع است که آیا در این تلاوت، آیا قرآن در حال نازل شدن است یا نه مسائل فنی و ... که روی آنها به غلط هدف‌گذاری شده مورد تأکید قرار می‌گیرد که البته این مسائل دائم دارد از این تلاوت را از «هذا القرآن» بودن دور می‌کند، حداقل این است که این تلاوت، «هذا القرآن» است اما به علاوه نغمات، تحریر، ریتم، ترجیع و تنغیم و ...، وقتی این گونه شد این مسائل نمی‌گذارد که «هذا القرآن» کار خودش را انجام دهد و در واقع در این تلاوت، قرآن اصلا نازل نشده است.

ایکنا- و به یک معنا قاری اصلا لتقراه علی الناس نکرده، درست است؟

بله، قرائت بر مردم نکرده، یعنی اصلا ارتباطی برقرار نشده و از ابتدا تا انتهای آن جلسه مستمعان و افرادی که حاضر هستند، نمی‌دانند کجا هستند و برای چه کاری به آن جا آمده‌اند.

اگر قرار است تلاوت مجلسی باشد، این تلاوت فقط برای قاری مجلسی است یا برای اهل مجلس هم باید مجلسی باشد؟ اگر بخواهیم تلاوت مجلسی را به عنوان یک مؤلفه ترویجی تعریف و هدف‌گذاری کنیم، معنای این تلاوت این است که کل مجلس اعم از قاری، مستمع و کسانی که در حال رفت و آمد هستند، از پذیرایی‌کنندگان و گردانندگان مجلس و تصویربردار و کسانی که در صدابرداری و ... مشغول هستند، همه باید در جهت تلاوت مجلسی باشد و همه باید در این جهت تنظیم شده باشد.

آیا قاری در ابتدای مجلس می‌آید تا به آنها تفهیم کند که قرار است یک عبادت دسته‌جمعی داشته باشند؟ مثلا می‌توان در این زمینه نماز جماعت را مثال زد، در نماز جماعت «قد قامت الصلاه» داریم و هنگامی که این عبارت گفته می‌شود همه افراد توجیه هستند که باید به شکل خاصی بایستند و رفت و آمدها و سر و صداها و ... هم باید کنترل شود.

حال سوال این جا است که تلاوت مجلسی چه فرقی با یک نماز جماعت دارد؟ آیا قاری در ابتدای مجلس، افراد را توجیه می‌کند که الآن قرار است ۲۰ دقیقه مثل نماز جماعت عبادت داشته باشند و قاری مثل امام جماعت کار تلاوت را برعهده بگیرد و حاضران هم مانند مأمومان در نماز جماعت وظایف خودشان را انجام دهند تا با این کار به یک مجلسی برسیم که در هدف‌گذاری‌ها به دنبال آن هستیم، اما هیچ وقت به این جا نمی‌رسیم.

ایکنا- آقای دکتر، شما فرمودید قاری در ابتدای مجلس، اهل مجلس را تفهیم نمی‌کند که قرار است یک عبادت دسته‌جمعی صورت گیرد تا به یک مجلس مطلوب برسیم که در آن تلاوت اثرگذار ارائه شود، اما سؤال اینجا است که چرا هیچ وقت به چنین مجلسی نمی‌رسیم؟

چون مسیر را درست تعریف نمی‌کنیم و هدف‌گذاری‌ها با آن قدم‌هایی که تعریف می‌کنیم سازگار نیست، همان که سعدی می‌گوید «این رَه که تو می‌روی به ترکستان است»، صدق می‌کند، مخاطب سعدی یک اَعرابی است که گوش دنیا را کَر کرده که دارم به مکه می‌روم، ولی راهی که می‌رود به ترکستان و درست به جهت دیگری است، لذا هرچه بیشتر قدم برمی‌دارد از مقصد دورتر می‌شود، اگر می‌خواست به کعبه برسد باید پرس و جو می‌کرد و دلیل راه انتخاب می‌کرد و با یک کسی که قبلا از این مبدا و آن مقصد یعنی کعبه سفر کرده با او همراه می‌شد.

تصور کنید در کاروان حج، کسانی که قبلا حتی این سفر را تجربه کرده باشند، حضور نداشته باشند و همه حج اولی باشند و فقط آموزش‌هایی دیده باشند که این اعمال عمره و حج این است و ...، اگر این اتفاق بیفتد شما ببینید چه می‌شود و دقیقا در مقایسه با آنچه که انتظارش را دارند، متفاوت خواهد شد.

مسائل مربوط به تلاوت و شبی با قرآن و محافل انس با قرآن ما یک مشکل اساسی و وجه مشترک آسیب‌زا دارند که عبارت از همین است که هدف‌گذاری‌ها را عالی می‌کنیم، اما هیچ دقتی نمی‌کنیم که آن قدم‌هایی که تعریف می‌کنیم از همان اول باید در مسیر باشد و بخشی از آن اهداف را پوشش دهد.

هدف‌گذاری‌ها فلسفی و انتزاعی است، در حالی که باید عینی باشد

این را لحاظ نمی‌کنیم که هدف‌گذاری‌ها از جای دیگر و از ذهن‌های انتزاعی و فلسفی است که یا کپی می‌کنیم یا در بهترین وضعیت خودمان صاحب آن نگرش می‌شویم، لذا در هدف‌گذاری نگرش‌ها انتزاعی و فلسفی بوده اما عینی نیست، از طرفی مسیر ما نیز همه مسائل عینی بوده که نقطه مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند و نتیجه این می‌شود که اینها با یکدیگر هم‌خوانی نخواهند داشت.

این وجه مشترک همه فعالیت‌های قرآنی ماست، به خیلی از چیزهایی که هدف‌گذاری روی آن نداشته بودیم می‌رسیم اما در مواردی که روی آن هدف‌گذاری شده ناموفق هستیم.

یادم نمی‌رود یکی از قاریانی که در حاشیه جلسات ارتقای علمی قاریان به وجد آمده بود، ما بحث‌های خودمان را کرده بودیم و به عنوان معلم انتظار داشتیم که تحول فکری هم ایجاد کرده‌ایم، اما همین که جلسه تمام شد یکی از این افراد اشاره‌ای کرد به خاطره‌ سفرش به کشور انگلستان و گفت در آنجا آنچنان تلاوتی ارائه کردم که یک خانم نسبتاً سالمند که حدود ۶۰ سال سن داشت، با اشتیاق آمد و خودش را به نزدیکی جایی که من تلاوت قرآن داشتم رساند، از من خواهش کرد که فایل یا سی‌دی آن تلاوتم را به او بدهم، وقتی از او پرسیدیم برای چه می‌خواهید، گفت این تلاوت شما برای رقصیدن عالی بود. می‌خواهم این فایل را بگیرم و بارها دوست دارم در خلوت خودم با آن برقصم.

عمده نقطه توجه مسأله این است که آن قاری محترم ما علت این همه وجد و شعفش در این بود که چنین اثرگذاری روی این خانم داشته، غافل از این که، این چه اثرگذاری است؟ آیا اثرگذاری این بوده که به این خانم یک امکان رقصیدن خیلی مطلوبی ارائه داده؟ خب این چه ربطی با قرآن دارد؟ متن این کلامی که روی این کار هنری اجرا شده و آن خانم انگلیسی را در آن موقعیت مجذوب کرده، چه فرقی دارد که چه چیزی باشد؟ آن شخص همان را می‌خواهد، چقدر ما راه‌ها را راحت گم می‌کنیم و بدتر این که وقتی خیال می‌کنیم به نتایجی رسیده‌ایم چه چیزهایی را به عنوان نتایج کارمان معرفی می‌کنیم.

فقط به دنبال این بوده‌ایم که چه کسی در یک اجلاس تلاوت کند

مثلا برای تلاوت قرآن در یکی از نشست‌های سطح بالای بین‌المللی مانند کنفرانس سران جهان اسلام، به این مسأله فکر می‌کنیم که این تلاوت آیا تلاوتی بود که بتواند در تصمیم‌گیری‌های این سران ممالک اسلامی و در هم‌دلی بیشترشان موثر واقع شود؟ بنای دیدن چنین چیزی را نداریم، چیزهایی که ما دیده‌ایم این است که اولا چه کسی اجرا کند؟ کسی که از هر نظر همه او را تأیید کنند که این شخص طراز اول‌ترین قاری مملکت است و در مرحله بعد این را می‌بینیم که این قاری از بین تمام کارهایش بهترین کار را انتخاب کند، حداکثر این که مضمون آیاتی که قرار است، تلاوت کند با این کنفرانس سران داشته باشد، اما دیگر از اینجا جلوتر نمی‌رویم، این که قاری قرار است سرنوشت این جلسه را رقم بزند و قرار است که این تلاوت در قطع‌نامه و مصوبات آن جلسه مؤثر باشد، اصلا لحاظ نمی‌شود.

گاهی نیز به این صورت است که در ابتدای مجلس چند ساعته‌ای که قرآن در آن تلاوت می‌شود، محتوای آن جلسه کوچک‌ترین اشاره‌ای به آیات ابتدایی که تلاوت شد، ندارد، پس این تلاوت در ابتدای مجلس برای چه چیزی بود؟ آیا غیر از این است که تبدیل به تشریفات شده است که می‌تواند همه جا باشد؟

محور تلاوت خاشعانه، خشوع است

وقتی این تلاوت قرآن هیچ اثری ندارد چه فرقی دارد که در کدام مجلس باشد؟ چرا که این تلاوت تبدیل به یک کار تشریفاتی شده و تا این حد تنزل یافته است، این که در بحث‌هایی مانند تلاوت خاشعانه یا تلاوت استادانه به نتیجه نمی‌رسیم، همین است. این را قبلا هم مطرح کرده‌ام که در تلاوت استادانه، استاد محوریت دارد، تلاوتش که عام است چون می‌تواند این وصف ده‌ها بار تغییر کند، استادانه که پسوند عام است، محوریت با استاد است، چگونه می‌توانیم در مورد تلاوت استادانه صحبت کنیم، ولی محوریت استاد اصلا مورد توجه نباشد، این که یک استاد است که می‌تواند استادان متعددی را تربیت کند تا تلاوت استادانه داشته باشیم این را کجای قضیه دیده‌ایم؟ به عنوان مثال می‌گویم که در تلاوت استادانه، باید یک استاد محورش باشد و ما اصلا به آن نمی‌اندیشیم، تلاوت خاشعانه نیز محورش خشوع است، خشوعی که با خشیت یکی است.

ایکنا- این از چه مقوله‌ای است و سازوکار آن چیست و رده آن کجا است؟ آیا خصلت ظاهری است؟

خیر، ظاهری نیست، برای این که، درست است که خشوع در اعضا و خشیت در قلب است، اما این دو اینقدر در هم تنیده هستند که نمی‌شود از هم جدایشان کرد.

اگر جدایشان کنیم به درد نمی‌خورد، یعنی اگر ما خشوع در اعضا داشته باشیم، ولی شبیه حالت خبردار سرباز باشد که فرمانده یا به حساب ورود فرمانده فرمان خبردار داده شده این به چه درد می‌خورد؟ چرا که با مایه اصلی پیوند ندارد.

خشیتی که ریشه آن خشوع است یک دفعه و با کلاس ترمیک حاصل نمی‌شود

خشوعی منظور است که با آن خشیت در ارتباط باشد، ریشه آن خشیت باشد، آن خشیتی که ریشه خشوع است یک دفعه که به دست نمی‌آید و با کلاس ترمیک که حاصل نمی‌شود و با سخنرانی هم که نمی‌شود، ترویجش کرد.

در نتیجه باید مسیر‌ها تعریف شود و باید افراد خودشان تجربه کنند، بعد دیگران تجربه‌های انجام شده افراد را شاهد باشند، شهود کنند تا این مسیرها به جایی برسد که بتوانیم بگوییم که در مسیر تلاوت خاشعانه حرکت می‌کنیم و امتیاز تلاوت خاشعانه هم دیده بشود، برای مثال در این مسابقات و داوری‌ها کجا خشوع در تلاوت نمره دارد؟

ایکنا- مگر استادی داریم که به وسیله آن تلاوت خاشعانه را بسنجیم؟

اصلا سنجه این کار را هم نداریم، در هدف‌گذاری‌ها خیلی داد سخن می‌دهیم، در نوشته‌ها نیز کارهای زیبای فراوانی نگارش شده، ولی موفق نبوده‌ایم که این در جای خودش به صورت محصول قابل شهود و رویت دیده بشود، وقتی در هدف‌گذاری‌ها دنبال چیزهای دیگری بودیم، قطعا به همان‌ها خواهیم رسید.

وقتی که در آن چک‌لیستی که در اختیار داور مسابقه قرائت قرآن قرار داده‌ایم، هیچ آیتمی که به نحوی به تلاوت خاشعانه مربوط باشد در آن نیست، ولی چیزهای دیگری وجود دارد، طبیعتا به همان‌ها می‌رسیم. دنبال این هستیم که فراز و فرود قاری چطور بود، آیا توانست به موقع در فلان دستگاه وارد شود؟ آیا توانست از آن مقام به مقام دیگر منتقل شود و آیا انتخابش خوب بود؟ علت اینکه به این موارد اشاره می‌کنم برای این است که آن غفلت را بتوانم ترسیم کنم و به این سوال پاسخ دهم که چرا به تلاوت خاشعانه نمی‌رسیم؟

یک سری مسائل مربوط به وقف و ابتدا است که نه تنها قاریان کشور خودمان بلکه قاریان دیگر کشورها که به ایران می‌آیند نیز بدان توجه می‌کنند، اما در مواردی شاهد این بوده‌ایم که زمانی که برخی از قراء نزد مقام معظم رهبری تلاوت می‌کنند و در مواردی وقف و ابتدا را غلط اجرا می‌کنند، ایشان با نهایت دقت و نگرش استثنایی صمیمانه‌ای که نسبت به قاریان دارند این نکات را تذکر می‌دهند، این نشان می‌دهد که ما چقدر از چیزهایی که باید بدان توجه می‌شد، غفلت کرده‌ایم.

رساله دکتری آقای امیرمحمود کاشفی که به راهنمایی بنده نگارش شد، در مورد وقف و ابتدا بود، اما هنگامی که از رساله بیرون آمدیم، چه زمانی طی این سال‌ها قاریان ما به وقف و ابتدا توجه کرده‌اند؟ وقف و ابتدا، بسیار مسأله اساسی است، اما هیچ دوره‌ای که بخواهد بدان توجه کند، وجود ندارد و این نشان می‌دهد که ما چقدر از مسائل اساسی غفلت کرده و عقب هستیم.

آقای کاشفی آن رساله را می‌نویسد، اما شکل کارهای ما این طور است که در طی این سال‌ها دوره وقف و ابتدایی که ایشان برای قاریان برگزار کنند، اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد، بحث سر این است که چگونه وقتی یک رساله در این زمینه نوشته می‌شود، اما بعد از آن هیچ‌گونه حساسیتی به وجود نمی‌آید؟

گام‌های رساننده به تلاوت خاشعانه اصلا تعریف نشده

در تلاوت خاشعانه هم مسأله ما همین است، یعنی ما گام‌های رساننده و تشکیل‌‌دهنده یک مسیر منطقی به سمت تلاوت خاشعانه را اصلا تعریف نکرده‌ایم، این باید تعریف شود.

دوره‌ای داشتیم که در مورد خشیت در تلاوت بود که جلسات متعددی هم در این زمینه برگزار شد، اما آنها با یکدیگر پیوند نمی‌خورد تا اثرگذار باشد.

اگر بخواهیم این مباحث علمی و درسی در عمل هم بیاید لازمه‌اش این است که باید به مباحث الفبای خشوع در تلاوت پرداخته شود، البته بنده گفته‌ام که هیچ ادعایی در این زمینه ندارم جز این که الفبا را مطرح کرده‌ام و الفبا نیز این است که سواد خاصی به وجود آید و بعد آنهایی که با الفبا سواد را پیدا می‌کنند، بتوانند انشاء و املا بنویسند و ارائه مطلب داشته باشند، تا زمانی که این الفبا حاکم نشود به نقطه مطلوب نخواهیم رسید.

وقتی «برای» جای «بر» می‌نشیند و آن امتیازاتی که به جای امتیازات قرآنی در مسائل هنری دیده شده و بدان بها داده و می‌شود و آن هماهنگی‌هایی که باید در کل مجلس یک تلاوت مجلسی و کل محفل انس با قرآن طراحی بشود و نمی‌شود، اینها می‌شوند موانعی که نمی‌گذارند به نتیجه برسیم.

ایکنا- در ابتدا گفتید باید سیر، طی شود تا به مقام خشوع رسید، این سیر چیست؟ با توجه به این که می‌فرمایید به صورت آکادمیک هم نمی‌توان به این مقام رسید.

سوال خیلی خوبی را طرح کردید، جز این که به جای این که بگوییم قاری چه کاری را انجام دهد باید بگوییم وی را در چه سیری قرار دهیم و او را مجهز به چه چیزهایی کنیم که او خودش متوجه شود که چکار باید بکند و کار تلاوت را چگونه انجام دهد.

تا زمانی که ما به او بگوییم این کار را به این شیوه انجام بده، طبیعتا کار پیش نخواهد رفت، بنابر این باید به ساحت‌های شناختی، عاطفی و رفتاری توجه شود و آنچه که گفتم به این معنا نیست که نمی‌توان روی این ساحت‌ها کار کرد، علوم مرتبط اینها وجود دارد و مانند هر تعلیم و تعلم دیگری است.

عمده مشکل ما قرآن‌شناسی است که مربوط به ساحت‌شناختی می‌شود، وقتی در ساحت شناختی ما مسأله داریم، در ساحت عاطفی نمی‌توانیم، موفق باشیم و وقتی در ساحت عاطفی مشکل داریم، در ساحت رفتاری توفیقی بدست نمی‌آوریم، اینها مترتب بر هم هستند، یعنی باید شناخت درستی شکل بگیرد و براساس آن شناخت و با جهت‌دهی ویژه‌ای که آن شناخت دارد، بتواند یک ساحت عاطفی را، متناسب تعریف کند.

آن ساحت عاطفی متناسب با آن شناخت به یک رفتارهایی منجر بشود، اما رفتارها را ما نمی‌توانیم نام‌گذاری کنیم‌ و بگوییم این رفتارها باید این طور انجام شود، پس از طی این مراحل آن رفتارها خود به خود درست انجام می‌شود، در صورتی که در ساحت عاطفی و شناختی درست عمل شده باشد.

گاهی قاری قرآنی را مثال زده‌ام که می‌خواهد تلاوت کند و قبل از تلاوت انگشتش لای قرآن است و قرآن را شبیه یک کیف معمولی در دست گرفته، این قاری از انتهای مجلس به صدر مجلس می‌رود تا قطب آن جلسه بشود، اما قرآن را اینطور در دست گرفته و با خود حمل می‌کند، سوال این جا است که این چه رفتاری است؟ این رفتار از کجا نشأت گرفته؟ پاسخ این است که مشکل این قاری در ساحت عاطفی است. یعنی آن عواطفی که باید به درستی برای این قاری قرآن شکل گرفته باشد، شکل نگرفته، این است که اصلا مسأله‌ای نمی‌بیند که قرآن را با چه آدابی در دست بگیرد، چون جای ساحت عاطفی خالی است و اصلا روی آن کار نشده است.

ساحت عاطفی مشکل دارد، چون در ساحت‌شناختی و قرآن‌شناسی و آن کارهای اساسی که باید بشود مشکل وجود دارد، قرآن، عبارت از آن مجموعه مقواها و کاغذهایی که آیات روی آن نوشته شده نیست، قرآن باید مطابق حقیقت خودش شناخته شود، وقتی آن حقیقت قرآن شناخته شود در ساحت عاطفی هم عواطفی متناسب با آن شناخت ایجاد می‌شود که وقتی اسم قرآن می‌آید، حداقل جایگاه قرآن در ذهن شخص، عرش الهی باشد نه آن صحن مجلسی که قرار است در آن تلاوت کند، اگر این اتفاق بیفتد همه چیز را متفاوت می‌کند.

قرآن با قرائتش قرآن است نه با کتابش، در قرآن‌شناسی باید این مسأله تفهیم شود که قاری قرآن، معرف قرآن است، وقتی اینها دست به دست هم بدهد و همه به درستی انجام شود می‌بینیم که هم رفتارها تصحیح می‌شود و هم آن هدف‌گذاری‌ها معنا پیدا خواهند کرد.

جای قرآن‌شناسی خالی است

بنابر این منظور این نیست که دوره‌های ارتقای علمی برای قاریان گذاشته شود و در آن علوم قرآنی در قالب واحدهای درسی ارائه شود، اتفاقا در علوم قرآنی که تدریس می‌شود نیز جای قرآن‌شناسی خالی است، اولیات قرآن‌شناسی که باید از سیره و سنت پیامبر(ص) و ائمه(ع) گرفته باشیم، نداریم، در علوم قرآنی هم یکی از آن علوم مربوط به شناخت خود قرآن نیست، اصلا چنین چیزی مطرح نیست که ببینیم چرا قرآن، قرآن است؟ چرا اصلا اسم آن قرآن گذاشته شده؟ ارتباط قرآن با قرائت چیست؟ و کسی که قرآن را تلاوت می‌کند، نسبتش با قرآن چیست؟ مجال اینها فراهم نشده است.

شکل‌گیری ساحت رفتاری، در گرو ساحت عاطفی است

بنابر این، جای این مباحث خالی است و ساحت‌های عاطفی نیز باید مبتنی با همین‎ها پیش‌ برود تا ساحت رفتاری شکل بگیرد، وقتی به این جا رسید می‌بینیم که بدون این که نیاز به برگزاری کلاس برای آموزش خشوع در تلاوت باشد(که اگر هم می‌بود نتیجه نمی‌داد)، نتایجش کاملا مشهود و محسوس بود و همان شناخت به قاری گفته که تلاوت خاشعانه از چه سنخی است و آن ساحت عاطفی که تجربه کرده نیز پشتوانه این قضیه است، نتیجه این می‌شود که وقتی به او می‌گوییم تلاوت خاشعانه داشته باش، تلاوت خاشعانه را انجام می‌دهد.

تعیین الگو برای رسیدن به تلاوت خاشعانه

اینجا برمی‌گردیم به آن عبارت که در تلاوت خاشعانه و شناسائی راه‌های رسیدن به آن کاملا باید به شکل معکوس عمل شود و باید افرادی که در این زمینه موفق بوده‌اند و در مسیر صحیح گام برداشته‌اند، رصد شده و به عنوان الگو معرفی شوند.

قاری که می‌تواند تلاوت خاشعانه داشته باشد یعنی از این مسیر صحیح وارد آمده و نحوه تعاملش با قرآن، نحوه زندگی، نماز خواندن و اخلاقش بوده که او را به این جا رسانده است، در نتیجه اینطور می‌توانیم به بقیه قاریان نشان دهیم که هرکس می‌خواهد به جایگاهی برسد باید این سیر مشخص را طی کند.

ایکنا- شما به تعیین الگو برای رسیدن به تلاوت خاشعانه اشاره کردید، با این اوصاف می‌توانیم بگوییم که الگوهایی باید پیدا شود و بعد ببینیم چه کاری انجام داده‌اند و بقیه هم انجام دهند؟

بله، متأسفانه آن زمانی که ما ایکنا و ... را نداشتیم و این تکنولوژی‌های گسترده وجود نداشت، این الگوها را مشاهده می‌کردیم اما الآن باید بگردید تا آنها را پیدا کنید، البته اگر قبول کنند و بگذارند که از آنها صوت و تصویر بردارید و آنها را به عنوان الگو مطرح کنید.

به دلیل فرهنگی که شاکله ذهنی آنها را تشکیل داده وقتی بفهمند که می‌خواهید تصویربرداری را انجام دهید، نخواهند گذاشت و به دنبال این هستند که از ریا بگریزند، بنابر این اگر هم بنا باشد تصویری از آنها گرفته شود باید خیلی با دقت باشد که متوجه نشوند.

البته هنوز هم پدربزرگ و مادربزرگ‌هایی هستند که با همان صدای لرزانی که در سنین بالا دارند قرآن را آنطور که شما می‌خواهید تلاوت می‌کنند، اینها باید رصد شوند، همچنین نیازمند الگوهای متعدد هستیم، چون تا تنوع وجود نداشته باشد نمی‌توان الگوی خوبی تعریف کرد، اگر این الگو یک عالِم باشد طبیعتا مردم می‌گویند علما معلوم است که موفق هستند و من که عالِم نیستم تا اینطور تلاوت کنم، ولی وقتی از مادربزرگ‌ها هم الگو معرفی شد مردم می‌گویند این کار توسط یک چنین فردی انجام شده و ممکن است عده‌ای حتی نتوانند مادر شوند اما می‌توانند از مسیری که این مادربزرگ طی کرده استفاده کنند.

در مرحله بعد می‌توان برآیند مشترک این نمونه‌ها را دید، در واقع تأکیدی که روی کلمه معکوس داشتم نیز بدین علت بود که باید کارهای انجام شده را برگردانیم و تعریف کنیم که این افراد موفق چه مؤلفه‌هایی داشته‌اند، در اینجا است که می‌توانیم نشان دهیم در یک مؤلفه یک فرد بی سواد با یک فقیه عالم مشترک هستند، یک جوان با یک پیر در مؤلفه‌هایی مشترک هستند؛ چرا که یک مسیر را رفته‌اند و به یک شناخت از قرآن رسیده‌اند، اگر این‌ها به صورت معکوس تبیین شود می‌توان به عنوان چراغ راه از آنها استفاده کرد.

ایکنا- طبق برخی از روایات، باید قرآن را با الحان و اصوات عربی قرائت کرد، از طرفی هم چند سالی است که شاهد تلاوت تنغیمی از سوی قاریان مصری و دیگر کشورها بوده‌ایم؛ با این اوصاف اساسا چه رابطه‌ای بین این روایات و این گونه از تلاوت قرآن وجود دارد؟ و سؤال دیگر اینکه ائمه(ع) چگونه قرآن را تلاوت می‌کردند؟

من از شما سوال می‌کنم که اینگونه مسائل کجای این حدیث قرار می‌گیرد؟ و آیا این حدیث و روایت لزوما سنت و سیره پیشوایان دین را تبیین می‌کند؟ پاسخ به این سؤالات در تخصص کیست و جای آن کجاست؟ آیا حوزه علمیه نیست؟ آیا فقها مسئول این کار نیستند؟

به عنوان شاهد عینی که چند دهه به دنبال این مسائل بوده‌ام به شما با قاطعیت می‌گویم که حوزه علمیه کاملا در این زمینه سلب مسئولیت کرده و می‌کند و به هیچ وجه تن به قضا نمی‌دهد، فقهای ما هیچ وقت در درس خارجشان حتی برای یک جلسه هم وارد این مسائل نشد‌ه‌اند.

چیزی که متعدد از زبان این علما شنیده‌ایم این بوده که تصریح کرده‌اند، این که مجلس قرآن چگونه باشد و چگونه باید قرآن تعلیم داده شود و ... همه کار بازاری‌ها است و کار ما نیست.

حدود سال‌ ۷۵ در دانشگاه امام صادق(ع) بعد از کنفرانس‌های علمی متعدد، تحت عنوان «ضرورت بازنگری در روش‌ها و شیوه‌های تعلیم و ترویج قرآن»، کار به جایی رسید که من را به مدت یکسال در این دانشگاه ممنوع التدریس کردند، اما بعد از یکسال وضعیت کاملا تغییر کرد.

از جمله مواردی که پیش آمد این بود که مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق(ع) پیشنهاد داد تا به همراه یک تیم تحقیقاتی این بحث‌ها را به عنوان یک طرح تهیه کنیم و در اختیار آنها قرار دهیم، معمولا روال بر این است که طرح تحقیقاتی که قرار است در یک دانشگاه انجام شود، در همان مرحله اول به ارزیاب داده می‌شود تا ببینند قابل اجرا هست یا خیر.

طرح ما را نیز به یک صاحب نظر دانشگاهی و حوزوی دادند، صاحب نظر دانشگاهی گفت این طرح به دانشگاه مربوط نمی‌شود و حوزوی هم گفته بود به حوزه ارتباطی ندارد، به صورت اتفاقی چند وقت بعد دستخط آن صاحب نظر حوزوی را دیدم و ایشان را هم شناختم، نزدیک به این عبارت نوشته بودند که «طراح محترم دنبال چیزهایی است که در حدیث و سنت و سیره معصومان(ع) قابل پیگیری نیست و راه پیگیری این مباحث جاهای دیگر و علوم دیگر است».

این نظر کسی بود که بنده ایشان را به عنوان سخنگوی حوزه علمیه قم و حتی مشهد قبولش دارم؛ چرا که چنین موقعیتی داشتند، شما اگر بخواهید حوزه‌های قم و مشهد را کنار بگذارید هم عملا دیگر حوزه‌ای باقی نمی‌ماند، عمق فاجعه دقیقا در این حد است که حاصل مطلبی که شاکله حوزه علمیه را تشکیل داده است این است که این مسائل مربوط به تعلیم و ترویج قرآن هیچ ارتباطی با حوزه ندارد.

در صورتی که حوزه است که باید جواب دهد، من اگر الآن به شما بگویم و شما هم پخش کنید که یک روایت لزوما سیره را تعریف نمی‌کند، این حرف من ارزشی ندارد، یک فقیه که رساله‌اش دست مردم است و شمار زیادی از مردم مقلدش هستند، او باید به این بحث ورود کند و بگوید که یک روایت و چند روایت سیره و سنت تعریف نمی‌کند. بنابر این آن عالم حوزه باید بگوید که ملاک و محک سیره و سنت ائمه(ع) باید سیره پیامبر(ص) قرار گیرد.

شما اگر بخواهید یک حدیث ولو جعلی پیدا کنید که بگوید پیامبر(ص) وقتی بر مردم قرآن را تلاوت می‌کرد، در نماز یا خارج از نماز و می‌گریستند، نمی‌توانید پیدا کنید. مورد معتبری را داریم که پیامبر(ص) از شنیدن صدای تلاوت قرآن منقلب شدند، اما اینکه رسول خدا(ص) در حال تلاوت گریه می‌کردند، نداریم.

عده‌ای خیال می‌کنند تلاوت قرآن با حزن یعنی با اندوه خواندن که گویی عزیزی را از دست داده است، اما حزن مورد نظر هیچ ارتباطی با غم و اندوه ندارد، مهم‌تر این که باید فضای صدور این روایات نیز مورد بررسی قرار گیرد؛ اما اگر این حرف‌ها را من بزنم ارزشی ندارد.

علما باید بگویند که علت این که گفته قرآن با حزن نازل شده پس آن را با حزن بخوانید در واقع زمینه زمینه‌ای بوده که دیدند قرآن را به گونه‌ای می‌خوانند که گویی رها و آزاد و شاد است و با این حدیث به دنبال این بودند که این روش خواندن تصحیح شود.

این روایات به دنبال آن است که بگوید قاری در هنگام تلاوت قرآن بی غم و آزاد و رها، گویی که بر فراز ابرها است اینطور نباشد، قرآن طبیعتش بغض‌آلود است که این مسئله نیز به قرآن‌شناسی برمی‌گردد که طبیعت کلام خدا بغض‌آلود است و به حالت طرب و رقصیدن و ... نیست، این یکی از جنبه‌های معنایی این دست روایات است، اما در مسیر دیگری افتاده است.

افتاده در مسیری که وقتی مطرح می‌شود یا غالبا مابازای خارجی ندارد یا اگر هم جواب دهد نتیجه مطلوب نیست، تیم ما در خرداد ۷۹ یک طرح با محتوای ۱۰۰۰ صفحه A۴ تنظیم کرد و ارائه شد و نشان دادیم که وقتی صاحب‌نظران حوزوی می‌گویند نیست و نمی‌شود برای این بود که جایگاه هر حدیث و آموزه‌ای را به صورت یک پازل که هر قطعه باید سرجایش باشد، ندیده‌اند و اینها همگی مجزا دیده شده‌ است، لذا به نتیجه هم نرسیده‌اند.

کاری که طرح جامع آموزش زبان قرآن در آن سال‌ها انجام داد، عبارت از این بود که همه اینها را رصد کرد، از این طرف هم در علوم مرتبط بشری این زمینه‌ها مورد دقت قرار گرفت و کنار هم قرار داده شد و به این نتیجه رسیدیم که هر یک از این احادیث در آن سامانه کلی و پازل جامع جایش کجا است، وقتی جای خودش قرار گرفت معلوم می‌‌شود چه جهت‌دهی دارد و اصلا علت طرحش چیست.

تقریبا بدون استثنا «اقرؤ القرآن بلحون العرب و اصواتها» را امر گرفته‌اند در حالی که اصلا امر نیست ولی چه فایده‌ای دارد، من در این سال‌ها گفته‌ام اما کسی گوش نمی‌کند، آیات عظام باید بگویند که صلاحیتش را دارند، باید بگویند این حدیث امر نیست، بلکه جواز است، یعنی شما اگر نگرانید که شبیه لحون و اصوات عرب قرآن بخوانید نگران نباشید.

معنای عملی روایت هم این است که اگر قرآن را به صورت طبیعی تلاوت می‌کنید و در همین حال یک نفر از راه رسید و گفت من متخصص نغمات هستم و اینطور که شما خواندید در فلان دستگاه موسیقی عربی بود و قاری هم روحش از این قضیه خبر نداشت ایرادی ندارد. روایت درصدد این است که نگرانی بیجا را رفع کند، وقتی اینطور شود ایرادی ندارد که به جای لحون عرب بشود لحون الفارس و...

اگر دارید قرآن می‌خوانید ولی کار فنی انجام نمی‌دهید و خود به خود به آن سمت فنی برود اشکالی ندارد، چنان که این مسئله یک پرده از اعجاز قرآن را نشان می‌دهد که به طور طبیعی وقتی قرآن تلاوت می‌شود و یک متخصص موسیقی در آنجا حضور دارد این تلاوت و آهنگین بودن کلمات و آیات آنچنان بوده که این موسیقی‌دان این ارزیابی را داشته است.

اگر بحث، بحث تلاوت قرآن است، تلاوت باید تلاوت باشد، وقتی می‌گویند «لحون العرب» یعنی نگران نباشید که وقتی قرآن می‌خوانید شبیه لحن و صوت عرب‌ها بشود و شما که قرآن می‌خوانید از اول که برنامه نت‌نویسی و ... نداشته‌اید، کما این که ۵۰ سال پیش نوشتند و علما هم قبول نکردند که عدم پذیرش این کار هم درست است، چون مسیر اصلا از این سمت نیست، ولی اگر که تلاوت قرآن در مسیر خودش دارد انجام می‌شود و مستمعی اهل فن است و نشست و نت آن را هم نوشت ایرادی ندارد کما اینکه کار جالبی هم تلقی می‌شود.

این که عده‌ای فارسی خواندن قرآن را اشکال گرفته‌اند، تحت تأثیر همین روایت بوده‌اند غافل از این که، روایت به عرب‌ها می‌گوید با لحن عربی بخوانید نه فارس‌ها، گیریم که امر هم باشد، برای غیر عرب‌ها نیست و اینها همه چیزهایی است که باید لحاظ شود اما نشده، یکی از مسائل اساسی آن هم این است که حوزه علمیه ورود نکرده و نمی‌کند.

ایکنا- پس با این اوصاف منظور از لحون العرب، بحث مقامات و دستگاه‌ها نیست، درست است؟

بله، لزوما به آن معنا نیست و مهم‌تر این که این روایت اشاره به جواز دارد نه دستور و امر، یعنی نگفته حتما باید قرآن را با الحان و اصوات عربی بخوانید و همانطور که قبل از این توضیح داده شد رفع نگرانی کرده است.

همچنین باید توجه داشت که پیامبر(ص) نیز هیچ وقت ننشست تا قرآن خواندن را با صدای خوش تعلیم دهد، اما فراوان در سیره ایشان داریم که وقتی با کسی که قرآن را با صدای خوش تلاوت‌ می‌کرد برخورد می‌نمودند او را تحسین می‌کردند.

همان قضیه معکوسی که بدان اشاره کرده‌ایم اینجا مطرح است، هیچ‌گاه پیامبر(ص) فرضا یکی اصحابشان را مانند فلان قاری ما تربیت نکردند، اما می‌بینیم که آن صحابه عملا در مسیر طبیعی خودش در ساحت شناختی و عاطفی با قرآن ارتباط صحیحی برقرار کرده.

در نتیجه در ساحت رفتاری هم دچار لغزش نمی‌شود و هنگامی که یک رفتار مانند تلاوت قرآن از او سر می‌زند الگویی برای همگان تلقی می‌شود، خود پیامبر(ص) نیز این الگو را تحسین ‌می‌کردند اما این که بخواهند برای رسیدن به چنین الگویی کلاس تشکیل دهند، خیر چنین نبوده است.

ایکنا- سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که با این وصف با جلسات قرآنی که کارشان آموزش نغمات است باید چه برخوردی داشته باشیم؟ و دیگر این که آیا این نغمات و آهنگ‌ها با تلاوت خاشعانه نسبتی دارند؟

پاسخ قسمت دوم سؤال شما که معلوم شد و گفتیم که غالبا نسبتی با یکدیگر ندارند و خود افرادی که در این زمینه دست‌اندرکار هستند نیز این مسئله را قبول دارند.

اما در مورد بخش اول سؤال شما باید بگویم، در جلسات قرآن کاری می‌کنند که خب خیلی نسبتی با نیازهای اساسی ما ندارد ولی ما نباید در اینجا اشتباه دیگری را مرتکب شویم و آنها را نفی کنیم چراکه اعتقاد خود بنده این است که تمام فعالیت‌های قرآنی خالصانه است و به تمام فعالیت‌های قرآنی نیز اعتقاد دارم.

اما باید توجه کرد که وقتی تعریف شده که کار دیگری انجام شود، حالا هرچقدر هم که خالصانه باشد به هر حال همان کار در حال انجام است و نتیجه آن این می‌شود که قاری متخصص الحان و نغمات تربیت خواهد شد.

ضمن این که غالبا کعبه آمال جلسات قرآن مسابقات است، حتی در برخی از جلسات فضای مسابقات را بازسازی می‌کنند و نتیجه هم این است که به همان چیزی که دنبال آن هستند می‌رسند، یعنی این افراد در مسابقات شرکت می‌کنند و طبق همان چک لیست‌هایی که در اختیار داوران قرار دارد نمره می‌آوردند.

خود من زمانی که قرار بود جایزه حفظ سوره اسراء را دریافت کنم، داوران نشسته بودند، ملاک‌هایشان را هم می‌دانستم، از من مکرر سؤالاتی را پرسیدند و من هم همه جوره برای آنها تلاوت کردم، پرسش و پاسخ طولانی شد و احساس کردم بنا ندارند که جایزه را به من بدهند، در همین لحظه به آیه ۱۰۰ سوره اسراء «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفَاقِ»، رسیدم و این آیه را با حالت خاصی خواندم و به یکباره نظر همه تغییر کرد و آن جایزه هم نصیب ما شد.

به آنها توجه دادم که شما باید به آن چیزی نمره دهید که در چک لیست‌های شما نیست و آن این است که من می‌توانم شما را تحت تاثیر قرار بدهم که در لیست شما هیچ آیتمی برای این مورد پیش‌بینی نشده است.

ایکنا- پس اگر بنا را بر این گذاشتیم که با طرح مباحث قرآن‌شناختی قاریانی را تربیت کنیم که تلاوت خاشعانه ارائه می‌کنند به نتیجه مطلوب می‌رسیم و اگر هم بنا داشتیم قاری متخصص صوت و لحن تربیت کنیم در نهایت به همین بُعد می‌رسیم، درست است؟

بله، البته بنده روی این مسئله تأکید دارم که فعالیت قرآنی به هر حال فعالیت قرآنی است، یعنی در مقایسه که به جای این فعالیت یک کار غیر قرآنی انجام شود طبیعتا یک امتیاز محسوب می‌شود، البته نگاه ما به مسابقات از زاویه بحثی که داریم به یک شکل است، اما باید توجه داشته باشیم که نگاه دیگری هم وجود دارد.

امروزه در تمامی جوامع اسلامی این رقابت‌ها مطرح است و زمانی که می‌بینیم معمولا قاریان کشورمان نیز در مسابقات بین‌المللی حائز رتبه‌های عالی می‌شوند نشان می‌دهد که مسابقات هم مهم هستند و نباید اشتباه کنیم و بگوییم که مهم و مطرح نیست اما این مطرح بودن در حدی است که فرض بفرمائید تیم والیبال ما بخواهد در مسابقات مقام بیاورد و در این جایگاه ارزش و اهمیت خود را دارد.

در نتیجه باید توجه داشته باشیم که اگر می‌خواهیم در مورد مسئله‌ای صحبت کنیم نباید یک قسمت از آن سرکوب کنیم، ما نمی‌خواهیم که جلسات قرآن را تعطیل کنیم بلکه باید مسائلی که جای آن خالی است را پیگیری و ریشه‌یابی کنیم.

ایکنا- آقای دکتر، بحث دیگر این است که قاری که تلاوت خاشعانه انجام می‌دهد و در مخاطب تأثیرگذاری دارد قطعا به معانی آیات نیز ملتفت است، اما سؤال اینجا است که یک مخاطب غیر عرب‌زبان که مفاهیم و ترجمه آیات را  نمی‌داند چگونه منقلب و تحت تأثیر قرار می‌گیرد؟

طبیعتا تلاوت، خاشعانه است و تلاوت خاشعانه نیز همین اثر را هم می‌گذارد، ضمن این که، این تلاوت، خاشعانه نیست مگر اینکه یک قرآن‌شناسی صحیح و شایسته‌ای در عقبه خودش دارد و در ساحت عاطفی نیز یک عواطف خاصی در آن شناخت تعبیه کرده و وقتی این موارد شکل گرفت دیگر جای تعجب ندارد که به یکباره و در چند دقیقه بدون هیچ سابقه قبلی همه مستمعان منقلب شوند، چراکه همه موارد به درستی تعبیه شده و اثرگذاری فوری هم می‌تواند داشته باشد.

ایکنا- مایلم نظر شما را در مورد قاریان مصری و موجی که برای تقلید از آنها در کشورمان به وجود آمده را بدانم.

این مسئله باید مورد بررسی قرار گیرد که چگونه ما از آنها تقلید کرده‌ایم، ما همه قاریان مصری را از یک جایی به بعد مورد نظر قرار داده‌ایم اما هیچ وقت این که از کجا شروع کرده و به کجا رسیده‌اند را مورد بررسی قرار نمی‌دهیم و کسی هم دنبال این مسائل نیست. این که ما به نتایج مطلوب نمی‌رسیم دلیلش این است که نحوه تربیت یک قاری مثل منشاوی و این که اصلا چرا در این مسیر قرار گرفته و ... را مورد نظر قرار نمی‌دهیم.

ایکنا- از تأکیدات مقام معظم رهبری این است که ما در تلاوت قرآن صاحب سبک شویم، یعنی ایشان منتقد تقلید کردن هستند، لذا ما باید بررسی کنیم که آیا اصلا قاریان مصری باید مرجع تقلید می‌شدند یا خیر؟ و حالا که این اتفاق افتاده در چه مسائلی این تقلید آسیب‌زا بوده و منافع آن چطور بوده است؟

مسئله این است که یک تجربه‌ای اگر در در آنجا موفق بوده باید تعریف شود که آن موفقیت در تعریف ما نیز موفقیت محسوب می‌شود؟ آن زمانی که مصر در قرائت قرآن قطب بزرگی محسوب می‌شد یکی از مؤلفه‌های مثبتی که برای آن در نظر می‌گرفتند بحث موفقیت آنها در ترویج قرآن بود، اما باید بررسی شود که آیا اگر در مجالس فسق و فجور هم این ترویج وجود داشته باشد آیا موفقیت محسوب می‌شود؟ آیا ما نیز اینها را قبول داریم یا خیر؟ اینها مسائلی است که روی آن بحث نکرده‌ایم.

ایکنا- با وجود اینکه در کشورمان تعداد زیادی از قاریان خوش‌خوان را داریم ولی به مصری‌ها بیشتر بها داده می‌شود آیا مسئولیت کار خودمان را می‌پذیریم؟ همچنین مسئله مهم دیگر این است که آیا ما همچنان قصد داریم قاری وارد کنیم؟ آیا هدف‌گذاری این است که در یک پروسه چند ساله فقط قاریانی مانند آنها را داشته باشیم؟

وقتی که دنبال بومی سازی تلاوت نبوده‌ایم و فقط هدف این بوده که عبدالباسط یک تا چهار تربیت کنیم به نتیجه نمی‌رسیم، این در حالی است که این افرادی که اینقدر خوب عبدالباسط می‌خوانند توانایی بهتر خواندن و صاحب سبک شدن را دارند اما این اتفاق نمی‌افتد. برای این قاری چارچوبی تعریف شده تا از عبدالباسط فراتر نرود.

ایکنا- یعنی عبدالباسط و قاریان در این سطح نیز می‌توانستند برای ما الگو باشند؟

بله، الگو می‌توانستند باشند اما ما فقط از آنها تقلید کرده‌ایم، «خلق را تقلیدشان بر باد داد»، فقط به دنبال تربیت عبدالباسط شماره دو بوده‌ایم و هیچ وقت به این فکر نیفتادیم که این قاری قبل از قاری شدن چه کارهایی انجام داده و چه مسیری را طی کرده است.

ایکنا- ممنون از این که این فرصت را برای ما فراهم کردید، به عنوان سخن پایانی اگر مطلبی وجود دارد بفرمایید.

«انا لله و انا الیه راجعون»، زمانی که من در ۲۴ ساعت، ۲۸ ساعت پرتوان و با انرژی می‌توانستم در اختیار امثال شما باشم، هرچقدر گفتم نیامدند و پیگیری هم نکردند، حالا شما زمانی آمدید که توانایی که در این ساعت‌های محدود خدمت شما گذاشتم را اعجاز الهی می‌دانم، در حال حاضر بنیه و سن من طوری است که هر دقیقه که می‌توانم صحبت کنم با این شرایط است که دقیقه بعدی وجود نداشته باشد.

یک حرف آخر هم در تحقیقاتم داشتم و می‌خواهم آن را تکرار کنم که «استغفر الله و اتوب الیه».

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha