به گزارش ایکنا رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیانات اخیرشان در دیدار پیشکسوتان و فرماندهان دفاع مقدس تعابیر قرآنی «اَلسّابِقونَ الاَوَّلون» و «وَ السّابِقونَ السّابِقون» را برای پیشکسوتان دفاع مقدس به کار برده و فرمودند: «یعنی کسانی که زودتر از دیگران نیاز را شناختند و دانستند، برای برآوردن آن نیاز شتافتند؛ آن هم در میدان سختی مثل میدان جنگ، میدان جهاد، میدان فداکاری؛ [سابقون] اینها هستند؛ بنابراین تمجید از اینها و احترام به اینها وظیفه همه ما است.»
تعبیر «اَلسّابِقونَ الاَوَّلون» بخشی از آیه 100 سوره توبه است که متن کامل این آیه به شرح ذیل است:
متن آیه: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»
ترجمه آیه: «و پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار، و كسانى كه با نيكوكارى از آنان پيروى كردند، خدا از ايشان خشنود و آنان [نيز] از او خشنودند، و براى آنان باغهايى آماده كرده كه از زير [درختان] آن نهرها روان است. هميشه در آن جاودانهاند. اين است همان كاميابى بزرگ.»
درباره شأن نزول این آیه شیخ طوسى میگوید: درباره کسى که این آیه نازل شده، اختلاف است. ابوموسى و سعید بن المسیب و ابن سیرین و قتادة گویند: درباره کسانى نازل گردیده که به هر دو قبله نماز خوانده اند.
شعبى میگوید: درباره کسانى است که در بیعة الرضوان که عبارت از بیعة الحدیبیه است، بیعت نمودهاند و گوید کسانى که بعد از این بیعت مسلمان شدند و مهاجرت کردند از مهاجرین اولین نمى باشند. ابوعلى جبائى نیز میگوید: درباره کسانى نازل گردیده که قبل از هجرت مسلمان شدهاند.
در اين آيه، مسلمانانِ صدر اسلام به سه گروه تقسيم شدهاند: پيشگامان در اسلام و هجرت، پيشگامان در نصرت پيامبر و يارى مهاجران و متأخّران كه راه آنان را ادامه دادهاند. امام صادق (ع) فرمودند: ابتدا خداوند نام مهاجرين با سابقه را برده، سپس نام انصار و ياوران را و سپس نام پيروان آنان را بيان نموده است. بنابراين جايگاه و مقام هر گروه را در جاى خود بيان كرده است.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیرامون این آیه آورده است که: «چيزى كه ممكن است تا اندازهاى از لفظ خود آيه استشمام نمود و در حقيقت آيه شريفه، آن را تا حدى تاييد مى كند، اين است كه منظور از (سابقون اولون ) كسانى اند كه قبل از هجرت ايمان آورده و پيش از واقعه بدر مهاجرت كردند و يا به پيغمبر ايمان آورده و او را منزل دادند، زيرا موضوع با دو وصف سابقون و اولون بيان شده، و اسمى از اشخاص و يا عناوين آنها برده نشده، و اين خود اشعار دارد بر اينكه بخاطر هجرت و نصرت بوده كه سبقت و اوليت اعتبار شده است.
آنگاه جملهاى كه بر سابقون و اولون عطف كرده يعنى جمله (و الذين اتبعوهم باحسان) طائفه و مردم ديگرى را ياد مى كند كه به وجه نيكو پيرو سابقون و اولون بودند، و آنكه با پيروى مناسب تر است وصف (سبق ) است، نه اوليت، چون در برابر تابع نمى گويند: (اول) بلكه مى گويند (سابق) همچنانكه در مقابل اول نمى گويند (تابع) بلكه مى گويند (آخر) به شهادت آيه (للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم... و الذين جاؤ ا من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان).
پس، بخاطر اينكه (سابقون) تمامى كسانى را كه در ميان مسلمين از ابتداء طلوع اسلام تا روز قيامت به ايمان سبقت جستند شامل مى شد لذا كلمه (اولون) را آورد تا مختص به مهاجرين و انصار گردد.
و چون (سبق) كه در مقابل لحوق و تابعيت است از امور نسبى است، و لازمه اش اين است كه مسلمين هر عصرى در ايمان به خدا سابق باشند بر مسلمين اعصار بعدى، و مسلمين اعصار بعدى لاحق باشند، لذا در آيه شريفه (سابقون) را مقيد كرد به (اولون) تا دلالت كند بر اينكه مقصود طبقه اول از مسلمين صدر اسلام است.
و چون خداى سبحان طبقه سوم از اصناف سهگانه را در جمله (و الذين اتبعوهم باحسان) ذكر نمود، و مقيد نكرد به تابعين عصرى معين، و توصيف هم نكرد به تابعين سابق و يا اول و يا امثال آن، و در نتيجه تمامى مسلمين بعد از سابقون اولون را شامل شد، قهرا مؤمنين به دين اسلام و آنهائى كه راستى مؤمنند و نفاق ندارند از ابتداى طلوع اسلام تا روز قيامت سه دسته شدند. يكى سابقون اولون از مهاجرين. دوم سابقون اولون از انصار. سوم تابعين ايشان و دو صنف اول تابع نيستند؛ پس، در حقيقت آن دو صنف پيشوا و پيشرو و بقيه مسلمين يعنى صنف سوم تا روز قيامت تابع ايشانند، و اگر متبوع هم باشند به مقايسه با آيندگان متبوعند.
و اين خود بهترين شاهد است بر اينكه منظور از سابقين اولين همان كسانى اند كه اساس دين اسلام را استوار نموده، قبل از آنكه بنيانش استوار گردد و بيرقش به اهتزاز درآيد، پايههاى آن را بهپا داشتند، حال يا به اينكه ايمان آورده و به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پيوسته، در فتنه ها و شكنجه ها شكيبائى نموده و از ديار و اموال خود چشم پوشيده به حبشه و مدينه هجرت كردند، و يا به اينكه آنحضرت را يارى نموده و او و مهاجرين با او را در شهر خود و خانه هاى خود منزل دادند، و قبل از آنكه واقعه اى رخ دهد از دين خدا دفاع كردند.
و اين تنها با كسانى انطباق دارد كه قبل از هجرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) ايمان آورده و تا قبل از واقعه بدر كه ابتداى ظهور و قدرتنمایى اسلام است دست از شهر و وطن خود شسته، به مدينه مهاجرت كردند، و يا به آن حضرت ايمان آورده، او را در شهر خود مدينه منزل داده و خود را آماده نصرتش اعلام داشتند.
پس دو صنف اول جز با مهاجرين تا قبل از بدر، و انصار، يعنى مردم مدينه تطبيق ندارد و اما صنف سوم يعنى (الذين اتبعوهم باحسان) در اين صنف نيز قيدى آورده كه نكتهاى را افاده مى كند و آن قيد (باحسان) است و مقصود از اين قيد اين مىشود که (تبعيت آنان همراه با يك نوع احسان بوده باشد) و خلاصه، احسان، وصف براى پيروى مى شود. پس، ظاهرا منظور از طبقه سوم يعنى (الذين اتبعوهم باحسان) كسانى هستند كه با پيروى نيک آن دو طبقه را پيروى كنند، يعنى پيرويشان به حق باشد - و يا به عبارتى پيرويشان براى اين باشد كه حق را با آنان ببينند - پس در حقيقت برگشت اين قيد به اين شد كه: پيروى دسته سوم از دو دسته اول پيروى از حق باشد، نه پيروى به خاطر علاقهاى كه به ايشان دارند، يا به خاطر علاقه و تعصبى كه به اصل پيروى از آنان دارند، و همچنين در پيرويشان رعايت مطابقت را بكنند.
پس خلاصه بحث اين شد كه آيه شريفه، مؤمنين از امت اسلام را، به سه طائفه تقسيم مىكند: يكى سابقون اولون از مهاجرين، و يكى سابقون اولون از انصار و طائفه سوم كسانى كه اين دو طائفه را به احسان (به حق) پيروى كنند. در نتيجه از آنچه گذشت چند مطلب بدست مى آيد: اول اينكه، آيه شريفه دو طائفه اول را مىستايد به اينكه ايشان در ايمان آوردن به خدا و بر پا كردن پايههاى دين، سبقت و تقدم داشتهاند و به طورى كه از سياق آيه استفاده مى شود مى خواهد اين دو طائفه را بر ديگر مسلمانان با ايمان برترى دهد.
دوم اينكه كلمه (من) در جمله (من المهاجرين و الانصار) تبعيضى است، نه بيانى، چون گفتيم فضيلتشان براى چه بود و همه آنان اين فضيلت را نداشتند و نيز آيه شريفه مى فرمايد خداوند از ايشان و ايشان از خدا راضى شدند و به شهادت خود قرآن، همه مهاجرين و انصار اينطور نبودند، بلكه يک عده از ايشان بيماردل و دهنبين بودند و تحت تأثير سمپاشيهاى منافقين قرار مى گرفتند، عدهاى ديگر فاسق بودند، عدهاى از ايشان كسانى بودند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از عمل آنان بيزارى جست و معنا ندارد كه خدا از كسانى راضى باشد كه خودش آنها را به اين عناوين ياد كرده است.
سوم اينكه، حكم به فضيلت آن دو طائفه و خوشنودى خدا از ايشان در خود آيه مقيد شده به ايمان و عمل صالح، و سياق آيه به خوبى بر اين معنا گواهى مى دهد، چون آيه شريفه، مؤمنين را در سياقى مدح كرده كه در همان سياق منافقين را به كفر و اعمال زشت مذمت نموده است. علاوه، در ساير مواردى كه خدا مؤمنين را مدح نموده و به خير و خوبى ياد كرده و به وعده هاى نيكى دلخوش ساخته همه جا گفتار خود را مقيد كرده به صورتى كه ايمان داشته باشند و عمل صالح بكنند.
مدلول آيه شريفه اين نيست كه هر كسى كه مصداق مهاجر و يا انصار و يا تابع شد هر چند به اندازه خردلى ايمان به خدا نداشته و يك عمل صالح هم انجام نداده باشد بخاطر همينكه مهاجرت كرده و يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را در مدينه در منزلش جا داده و يا از اين دو طائفه تبعيت كرده خدا از او راضى است، و ديگر هم به هيچ عنوانى از او خشمگين نمى شود هر چند گناه اولين و آخرين را هم كرده باشد، چون خداوند در حق اين سه طائفه مغفرت و رحمت را واجب كرده است، زیرا رضايت خدا از اوصاف فعليه او است، نه ذاتيه، او در ذاتش متصف نمى شود به صفتى كه قابل تغيير و تبدل است و در نتيجه ذاتش هم با آن تغيير و تبدل يابد، اگر بندگانش يك روز نافرمانيش كنند، دچار خشم گردد و در روز ديگرى اطاعتش كنند راضى شود و اگر مى گوييم خدا راضى مى شود، معنايش اين است كه او با عبد خودش معامله رضايت مى كند و بر او رحمت مى فرستد و نعمتش را ارزانيش مى دارد و اگر مى گوييم خشم مى گيرد و غضب مى كند، معنايش اين است كه او با بنده اش معامله غضب مى كند، يعنى رحمت خود را از او دريغ نموده، او را دچار عذاب و نقمتش مى سازد و لذا ممكن است كه نخست راضى شود، و بعدا بخاطر نافرمانى بنده اش غضب كند، يا بعكس در اول غضب كرده بود و بخاطر اطاعتى كه از بنده اش سرزد از او راضى شود، چيزى كه در خصوص آيه مورد بحث از سياق برمى آيد اين است كه مقصود از اين رضايت رضايتى است كه ديگر زايل نمى شود، و خداوند از طوائف نامبرده طورى راضى شده كه ديگر برايشان خشم نمى گيرد، چون رضايت از اشخاص معينى نيست، از طبيعت و جنس اخيار است از گذشتگان و آيندگان است، كه در ايمان و عمل صالح پيرو گذشتگانى هستند كه در ايمان و عمل صالح پايدار بودند، و اين امر، امرى نيست كه زمان در آن دخالت داشته باشد، تا صحيح باشد كه در مقطعى از زمان خدا راضى باشد، و در مقطع ديگر خشم بگيرد.»
آیتالله مکام شیرازی نیز در تفسیر نمونه درباره این آیه آورده است که «در آيه فوق اشاره به گروههاى مختلف از مسلمانان راستين شده است و آنها را در سه گروه مشخص تقسيم مىكند. نخست آنها كه پيشگامان در اسلام و هجرت بودهاند (و السابقون الاولون من المهاجرين). دوم آنها كه پيشگام در نصرت و يارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ياران مهاجرش بودند (و الانصار). سوم آنها كه بعد از اين دو گروه آمدند و از برنامههاى آنها پيروى كردند و با انجام اعمال نيک و قبول اسلام و هجرت و نصرت آئين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها پيوستند (و الذين اتبعوهم باحسان).
از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از (باحسان) در واقع بيان اعمال و معتقداتى است كه در آنها از پيشگامان اسلام پيروى مىكنند و به تعبير ديگر احسان بيان وصف برنامههایى است كه از آن متابعت مىشود. ولى اين احتمال نيز در معنى آيه داده شده است كه (احسان) بيان وصف چگونگى متابعت و پيروى باشد.
پس از ذكر اين گروه سهگانه مىفرمايد: (هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شدهاند). رضايت خدا از آنها به خاطر ايمان و اعمال صالحى است كه انجام دادهاند و خشنودى آنان از خدا به خاطر پاداشهاى گوناگون و فوق العاده و پر اهميت است كه به آنان ارزانى داشته است. به تعبير ديگر آنچه خدا از آنها خواسته انجام دادهاند و آنچه آنها از خدا خواستهاند به آنان بخشيده، بنابراين هم خدا از آنها راضى است و هم آنان از خدا راضى هستند.
با اينكه جمله گذشته همه مواهب و نعمتهاى الهى را در برداشت (مواهب مادى و معنوى ، جسمانى و روحانى) ولى به عنوان تأكيد و بيان (تفصيل) بعد از (اجمال) اضافه مىكند: (خداوند براى آنها باغهایى از بهشت فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارند). از امتيازات اين نعمت آن است كه جاودانى است و همواره در آن خواهند ماند و مجموع اين مواهب معنوى و مادى براى آنها پيروزى بزرگى محسوب مى شود.
چه پيروزى از اين برتر كه انسان احساس كند آفريدگار و معبود و مولايش از او خشنود است و كارنامه قبولى او را امضا كرده؟ و چه پيروزى از اين بالاتر كه با اعمال محدودى در چند روز عمر فانى مواهب بى پايان ابدى پيدا كند؟
آخرين سخن اينكه رضايت و خشنودى خدا كه در آيه فوق است روى يک عنوان كلى قرار گرفته و آن هجرت، نصرت، ايمان و عمل صالح است و تمام صحابه و تابعان مادام كه تحت اين عناوين قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند و آن روز كه از تحت اين عناوين خارج شدند از تحت رضايت خدا نيز خارج گشتند.»
در هر انقلاب وسيع اجتماعى كه بر ضد وضع نابسامان جامعه صورت مىگيرد پيشگامانى هستند كه پايههاى انقلاب و نهضت بر دوش آنها است؛ آنها در واقع وفادارترين عناصر انقلابى هستند، زيرا به هنگامى كه پيشوا و رهبرشان از هر نظر تنها است گرد او را مىگيرند و با اينكه از جهات مختلف در محاصره قرار دارند و انواع خطرها از چهار طرف آنها را احاطه كرده و دست از يارى و فداكارى بر نمىدارند. مخصوصا مطالعه تاريخ، آغاز اسلام را نشان مىدهد كه پيشگامان و مؤمنان نخستين با چه مشكلاتى روبرو بودند، چگونه آنها را شكنجه و آزار مىدادند، ناسزا مىگفتند، متهم مىكردند، به زنجير مىكشيدند و نابود مىنمودند ولى با اين همه گروهى با اراده آهنين و عشق سوزان و عزم راسخ و ايمان عميق در اين راه گام گذاردند و به استقبال انواع خطرها رفتند. در اين ميان سهم مهاجران نخستين از همه بيشتر بود و به دنبال آنها انصار نخستين يعنى آنهایى كه با آغوش باز از پيامبر (ص) به مدينه دعوت كردند و ياران مهاجر او را همچون برادران خويش مسكن دادند و از آنها با تمام وجود خود دفاع كردند و حتى بر خويشتن نيز مقدم داشتند و اگر مىبينيم در آيه فوق به اين دو گروه اهميت فوق العادهاى داده شده است به خاطر همين موضوع است.
با اين حال قرآن مجيد سهم ديگران را نيز ناديده نگرفته است و به عنوان تابعين به احسان از تمام گروههایى كه در عصر پيامبر و يا زمانهاى بعد به اسلام پيوستند، هجرت كردند و يا مهاجران را پناه دادند و حمايت نمودند ياد مىكند و براى همه اجر و پاداشهاى بزرگى را نويد مىدهد.
لذا میتوان از این آیه شریفه نتیجه گرفت که:
ـ سبقت در كار نيک، ارزش است و موقعيّت پيشگامان در نهضتها بايد حفظ شود.
ـ تنها پيروى از نيكىها وكمالات گذشتگان ارزش است، نه هر پيروى وتبعيّتى.
ـ اگر مؤمن، به قضاى الهى راضى باشد، خدا هم از او راضى است.
ـ بهشت در سايه ايمان، سبقت، هجرت، نصرت و تبعيّت به احسان است.
انتهای پیام