شفقت‌ورزی و کار خیریه از نظر اخلاقی واجب است
کد خبر: 4036917
تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۳:۱۵
مصطفی ملکیان:

شفقت‌ورزی و کار خیریه از نظر اخلاقی واجب است

اندیشمند و فیلسوف اخلاق در سومین جلسه «در مسیر فلسفه و اخلاق نیکوکاری»، شفقت ورزی و کار خیریه را از نظر اخلاقی امری واجب دانست.

مصطفی ملکیان

به گزارش خبرنگار ایکنا، سومین جلسه از درس‌گفتار مصطفی ملکیان، اندیشمند و فیلسوف اخلاق در باب فلسفه و اخلاق نیکوکاری، 27 بهمن‌ماه به میزبانی آکادمی آگاپه برگزار شد.

مصطفی ملکیان در این نشست به بیان استدلال‌هایی در باب نیکوکاری در فلسفه اخلاق پرداخت و اظهار کرد: نیکوکاری به لحاظ اخلاقی چگونه استدلال می‌شود؟ چرا فیلسوفان اخلاق معتقدند که ما به لحاظ اخلاقی باید نیکوکار باشیم؟ ابتدا باید سه مقدمه، بیان شود.

وی بیان کرد: یک مقدمه این است که به نظر بیشتر فیلسوفان اخلاق، اخلاقی زیستن سه مرحله دارد. مرحله کمترین، مرتبه متوسط و مرتبه بیشترین. در مرحله کمترین، کف اخلاقی زیستن، این است که ما ملتزم به عدالت باشیم. رتبه بعد که بالاتر از آن است، این است که ما به شفقت رو بیاوریم؛ و مرحله سوم هم مرحله‌ای است که ما در آن به بالاتر از شفقت می‌رسیم یعنی عشق. این‌ها سه مرحله اخلاقی زیستن از منظر اکثر فیلسوفان اخلاق است.

ملکیان افزود: به‌ندرت فیلسوفانی بوده‌اند که عنوان کردند عدالت اخلاق نیست. ولی به‌هرحال اکثریت قریب به ‌اتفاق فیلسوفان اخلاقی معتقد هستند فردی که اخلاقی زندگی می‌کند، باید در سه مرحله اخلاقی زندگی کند. اول باید عدالت ورز باشد و کاملاً، نظراً و عملاً عدالت را قبول کرده باشد. بعد از آن انسان‌های اخلاقی‌تر، بالاتر می‌روند و به شفقت می‌رسند و انسان‌های اخلاقی‌تر از شفقت هم بالاتر می‌روند و به عشق می‌رسند.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق با بیان این مطلب که هر وقت بحث عدالت است، مطلب مبتنی بر مفهوم حق می‌شود، افزود: عدالت جایی معنا دارد که قبل از آن حقی اثبات شده باشد. اگر جایی حق اثبات شد و معلوم شد که شما حقی نسبت به من دارید، در این صورت طبعاً من تکلیفی نسبت به شما دارم. عدالت یعنی نظراً و عملاً رعایت کردن حق؛ در عدالت فرض بر این است که من سرسوزنی حق تو را ضایع نمی‌کنم؛ اما تو هم باید نسبت به من عدالت داشته باشی، پس به تو هم اجازه نمی‌دهم سرسوزنی حق من را ضایع کنی.

ملکیان ادامه داد: در شفقت بحث این است که من سرسوزنی از حق تو را ضایع نمی‌کنم؛ اما بخشی از حق خودم را هم به تو می‌بخشم. اینجا مرحله شفقت است. بودا گفت اخلاق اصلاً با شفقت شروع می‌شود. مرحله عدالت اصلاً در قلمروی اخلاق نیست. اگر این‌گونه رفتار کردم من در حق تو مشفق هستم.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق تصریح کرد: در مرحله اول و دوم، هنوز من و تو غیر هم هستیم؛ یعنی من در مرحله عدالت خودم را غیر از تو می‌بینم؛ و حرف از حق من و حق تو می‌زنم. هنوز من و تو دو انسان هستیم. در شفقت هم هنوز دو انسان هستیم. کمی به تو نزدیک شده‌ام ولی چون بخشی از حق خودم را به تو می‌بخشم به تو نزدیک‌تر شده‌ام.

ملکیان افزود: اما مرحله سوم، اخلاق عشق است. در مرحله عشق، من و تو احساس یگانگی می‌کنیم. من نسبت به تو احساس یگانگی می‌کنم؛ و دیگر حق من و حق تو معنا ندارد. آنچه را من دارم از آن تو می‌دانم. نمی‌گویم بخشیدم به تو. می‌گویم از آن توست. این مرحله که من اصلاً آنچه را دارم از آن تو می‌دانم، مرحله عشق است. درواقع هر چه خوشی برای تو هست، خوشی خودم می‌بینم و هر چه ناخوشی تو هست، ناخوشی خودم می‌بینم.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق در ادامه بابیان این مطلب که عدالت یگانه مبنا برای قانون است، اظهار کرد: قانون فقط بر اساس عدالت است. قانون هیچ‌وقت نمی‌تواند بر اساس شفقت و عشق باشد. قانون فقط باید بر اساس عدالت نوشته شود. لذا شهروند خوب بودن به این معناست که قانون و عدالت را رعایت کند؛ بنابراین تا وقتی من عدالت می‌ورزم من یک شهروند خوب هستم. شهروند خوب هم یعنی فردی که همه قوانین را رعایت می‌کند و چون فرض بر این است که قانون بر اساس موازین عادلانه نوشته می‌شود، لذا شما عادل هستید. اگر بخواهم یک انسان خوب هم باشم باید وارد قلمروی اخلاق شوم؛ یعنی شفقت ورزی و عشق‌ورزی کنم.

به گفته ملکیان یکی از فرق‌های مهم اخلاق و قانون، در این است که قانون فقط یک مبنا دارد آن‌هم عدالت است. به هیچ‌چیزی غیر از عدالت نمی‌شود قانون گفت؛ بنابراین قانون طبق ادعا بیان می‌کند هر شهروندی چه حقوقی و تکالیفی دارد. لذا مقدمه اول این است که اخلاق شامل سه مرحله اخلاق عدالت، اخلاق شفقت و اخلاق عشق می‌شود.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق به تبیین مقدمه دوم پرداخت و اظهار کرد: اخلاق امری آزادانه است؛ اما قانونی رفتار کردن آزادانه نیست. می‌گویند، قانون فقط در بافت اجبار معنا دارد. ولی اخلاق فقط در بافت آزادی معنا دارد. معنای این جمله این است که اگر تو در جامعه‌ای زندگی کردی، به‌هیچ‌وجه حق نداری قوانین آن کشور را زیر پا بگذاری، اگر گذاشتی، جرم مرتکب شدی و باید مجازات شوی؛ اما برعکس آن اخلاق است. اگر بگویند یک حکم اخلاقی این است که متواضع باشید و اگر متواضع نباشی جلب کلانتری می‌شوی. یا برای مثال خوب است ازنظر اخلاقی، انسان به مستمندان کمک کند و اگر نکرد، آخر سال زندانی می‌شود، این مضحک است. لذا اخلاق در کانتکس آزادی معنا دارد؛ یعنی انسانی که اخلاقی زندگی می‌کند، فقط وقتی اخلاقی زندگی می‌کند که هیچ چیز بیرونی مجبورش نکرده باشد؛ یعنی اخلاق، الزامش از درون می‌جوشد. قانون الزامش از بیرون است.

ملکیان افزود: حال که در کانتکس آزادی باید اخلاقی زیست، این سؤال پیش می‌آید که آیا آدم‌ها آزادند اخلاقی رفتار نکنند؟ بلی. کاملاً آزاد هستند. اگر زندگی‌ای دارند که هیچ مغایرتی با موازین قانونی کشور ندارد و اخلاقی زندگی نمی‌کنند نمی‌توان هیچ کاری با او داشته باشیم. اگر این گونه باشد این سؤال پیش می‌آید؟ که پس وظیفه اخلاقی ما این یا آن است پس چه شد؟ اخلاق باید آزادانه باشد، پس تکلیف و وظیفه و باید و نباید اخلاقی یعنی چه؟

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق با ذکر یک مثال به تبیین کانتکس آزادی اخلاق پرداخت و گفت: شما آزاد هستید که برای مثال با من شطرنج‌بازی کنید یا نکنید. هیچ کس نمی‌تواند شما را الزام کند که بازی کنید یا نکنید؛ اما اگر یک نفر مشغول بازی کردن با من شد باید قواعد شطرنج را رعایت کند. نمی‌تواند بگوید بازی می‌کنم ولی قواعد شطرنج را رعایت نمی‌کنم. اگر شما آزادانه انتخاب کردید که شطرنج‌بازی کنید باید قواعد شطرنج را رعایت کنید. من خیلی کارها هست که می‌توانم آزادانه انجام دهم یا ندهم؛ اما اگر انتخاب کردم، باید قواعد انتخابم را رعایت کنم. اخلاق هم همین‌گونه است؛ مثلاً شما انتخاب می‌کنید که می‌خواهید فقط شهروند خوب باشید. اشکالی ندارد؛ اما اگر تصمیم گرفتید اخلاقی زندگی کنید باید قواعد اخلاقی زیستن را رعایت کنید. اگر تصمیم گرفتم اخلاقی زندگی کنم، تکالیف اخلاقی پیدا می‌کنم. حال بحث بر سر این است که اگر من اخلاقی عمل کردم و این اخلاقی عمل کردن را با آزادی خودم انتخاب کردم، سه قسم اخلاق حکمش چه می‌شود؟

ملکیان در پاسخ به این سؤال که اگر من اخلاقی زیستن را انتخاب کردم، آیا اخلاق عدالت واجب است یا مستحب؟ گفت: ابتدا راجع به واجب و مستحب حرف می‌زنیم. فرق این دو چیست؟ هم واجب را وقتی انجام دهیم ستایش می‌شویم و هم مستحب را؛ اما اگر واجب را انجام ندادیم نکوهش می‌شویم ولی اگر مستحب را انجام ندهیم نکوهش نمی‌شویم. عدم انجام واجب اخلاقی با نکوهش همراه است ولی عدم انجام مستحب اخلاقی با نکوهش همراه نیست. می‌گوییم درست است که مجبور نبوده اخلاقی زندگی کند، ولی وقتی آزادانه انتخاب کردی که اخلاقی زندگی کنی، باید این واجب اخلاقی را انجام داد.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق افزود: با این توضیح شهود ما می‌گوید، اخلاق عدالت واجب است؛ یعنی آنچه عدالت بر دوش ما می‌گذارد باید انجام دهیم و اگر انجام دهیم ستایش می‌شویم و نباید ترک کنیم و اگر ترک کنیم نکوهش می‌شویم. اخلاق عشق هم معلوم است که مستحب است. اگر انجام دهیم ستایش می‌شویم ولی اگر فردی با شما عاشقانه رفتار نکرد مورد نکوهش قرار نمی‌گیرد؛ اما اخلاق شفقت چگونه است؟ مستحب است یا واجب؟ اینجا محل اختلاف است. کارهای خیریه در مرحله اخلاق شفقت است. اگر من کار خیریه کردم همه ستایشم می‌کنند؛ اما اگر کار خیریه نکردم آیا فردی حق دارد نکوهشم کند یا خیر؟ اگر نکوهش شدم یعنی واجب است و اگر نکوهش نشدم یعنی مستحب است.

ملکیان ادامه داد: برای مثال فرض کنید که من برای رفتن به یک مجلس عروسی رسمی و باشکوه لباس خیلی خوبی پوشیده‌ام. در مسیر مشاهده می‌کنم که دختربچه‌ای در آبگیری افتاده و در حال غرق شدن است و غیر از من هم هیچ کس نیست به او کمک کند. در اینجا من فکر می‌کنم اگر بخواهم بروم وی را از آبگیر بیاورم بیرون، تمام لباس‌هایم از بین می‌رود. با خود فکر می‌کنم این همه خسارت؟ فکر می‌کنم همه ما شهودمان می‌گوید که اگر فردی به خاطر 5 میلیون تومان بچه‌ای را نجات ندهد باید ملامت شود؛ یعنی نجات کودک واجب اخلاقی است. اگر نجات داد و لباسش را از دست داد همه ستایشش می‌کنیم. چون جان بچه را نجات داده است. اگر فردی بگوید که من انسان‌دوست هستم ولی 5 میلیون متضرر می‌شوم لذا انجام ندادم، همه نکوهشش می‌کنیم.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق افزود: فیلسوفان می‌گوید آیا این مثال را قبول دارید؟ می‌گوییم بلی. می‌گویند، شما اکنون می‌توانید با 5 میلیون تومان در ماه یک نفر در افریقا را از مرگ نجات دهید، پس چرا نجات نمی‌دهید؟ و شکی ندارند که طبق آخرین محاسباتی که سازمان ملل کرده است شما با روزی 3 دلار می‌توانید یک کودک آفریقایی در معرض مرگ را نجات دهید. ولی چرا ما اینکار را نمی‌کنیم؟ این استدلال افرادی است که می‌گویند کارهای خیریه به لحاظ اخلاقی واجب است. پیتر سینگر بزرگ‌ترین حامی این نظریه است.

ملکیان ادامه داد: اما برخی در رد این موضوع دو استدلال دارند: می‌گویند کار خیریه مستحب است، واجب نیست. می‌گویند در آن مثال یک نفر شاهد دست‌وپا زدن کودک بود. آن‌هم من بودم؛ بنابراین اگر من صرف‌نظر می‌کردم و می‌رفتم حتماً کودک غرق می‌شد. چون فرد دیگری شاهد این ماجرا نبود. ولی بچه آفریقایی را 7 میلیارد آدم می‌بینند؛ بنابراین اگر من مسیر خود را طی کنم افراد دیگری هستند که او را نجات دهند. این همان نظریه سرشکن شدن مسئولیت است یعنی مسئولیت بین 7 میلیارد انسان سرشکن می‌شود. این کودکی که در آفریقا در حال مرگ است، مسئولیتش تقسیم بر 7 میلیارد می‌شود و می‌گویند وقتی مسئولیت سرشکن می‌شود واجب اخلاقی تبدیل به مستحب اخلاقی می‌شود.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق افزود: اما استدلال دومی هم وجود دارد و آن اینکه دیدن غیر از شنیدن است. اگر ما در جنگل‌های تانزانیا در حال حرکت هستیم و کودکی را ببینیم که در حال مرگ است چون مشاهده می‌کنیم مسئولیت بیشتری داریم تا فردی که در روزنامه موضوع را می‌خواند. آدم وقتی مشاهده می‌کند نسبت به باخبر شدن، مسئولیتش فرق دارد. این دو استدلال هیچ‌کدام قانع‌کننده نیست. اول به استدلال دومی می‌پردازم.

به گفته ملکیان مشاهده کردن با باخبر شدن وقتی فرق می‌کند که ما در باخبر شدن احتمال زنده‌بودن را می‌دهیم؛ اما وقتی من باخبر می‌شوم که حتماً کودک ناشی از گرسنگی می‌میرد فرقی با دیدن ندارد. در باخبر شدن ظن و گمان هست و در دیدن یقین هست. وقتی در باخبر شدن هم یقین باشد فرقی با دیدن موضوع ندارد.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق در ادامه گفت: اما سرشکن شدن مسئولیت چطور؟ آیا قابل‌اعتنا هست؟ خیر نیست. نکته اول این است: اگر این موضوع تعمیم پیدا کند؛ یعنی من بگویم که این خانم‌ها و آقایان از گرسنگی کودک باخبر هستند و بروم کنار، بقیه هم همین‌گونه رفتار کنند، لذا با این رویه مجوزی صادرشده که این بچه محکوم‌به مرگ شود.

ملکیان در ادامه به تبیین نظریه دوم پرداخت و گفت: آیا اخلاقی عمل کردن فقط برای کاستن از درد و رنج است؟ اگر فقط برای همین بود، هر فردی به کودک کمک می‌کرد، مسئولیت را از دوش شخص هم برداشته می‌شد اما کمک به دیگران برای خودشکوفایی نیز هست. شخص فرصت خودشکوفایی را از خود می‌گیرد. اخلاقی بودن دو کار می‌کند؛ یکی برای افرادی که خودشان اخلاقی رفتار می‌کنند و دیگری برای فردی که تحت تأثیر رفتار اخلاقی تو قرار می‌گیرند. چون به‌تبع فیلسوفان قبل از دوران مدرن و بعد از مدرن معتقدیم که اخلاق باید برای خود من هم خودشکوفایی بیاورد، درواقع من فرصت خودشکوفایی را از خودم زایل می‌کنم اگر اخلاقی رفتار نکنم.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق بابیان اینکه خیریه و عمل خیریه جزو واجبات است، ادامه داد: اخلاق شفقت هم مثل اخلاق عدالت، واجب است. اخلاق عشق مستحب است؛ اما به این نتیجه قید و شرطی می‌خورد و باید آن را مقید کرد. ازنظر اخلاقی شفقت ورزی و کار خیریه واجب است، به این شرط که آنچه فرد مقابل ندارد جزو ضروریاتش باشد؛ مانند جان، خوراک یا پوشاک و... اگر این‌ها به فردی نرسد می‌میرد. پوشاک و مسکن هم حد اندک آن جزو ضروریات زندگی است؛ اما اگر فرد مقابل چیزی ندارد که جزو ضروریاتش نیست، کمک کردن به او جزو واجبات نیست. لذا به شرطی شفقت جزو واجبات می‌شود که آن چیزی که طرف مقابل ندارد جزو ضروریات زندگی‌اش باشد. ولی اگر جزو ضروریات زندگی‌اش نباشد، اگر انجام دهم ستایش می‌شوم ولی اگر انجام ندادم نکوهش نمی‌شوم. حال چه چیز جزء ضروریات زندگی است؟ چه نیست؟

ملکیان افزود: قید و شرط دومی هم باید باشد. اگر دو نفر هر دو به یک مورد ضروری زندگی محتاج‌اند و من هم به هر دو نمی‌توانم کمک کنم، اندک مالی دارم و می‌توانم با آن ضروریات زندگی یک نفر را برآورده کنم، اینجا شخصیت و منش آن شخص باید دخالت کند در کمک کردن؛ یعنی چه؟ یعنی دو آدم هستند هر دو در حال گرسنگی هستند، اینجا مختار نیستم که به هر که دوست داشتم کمک کنم. باید شخصیت و منش را هم ببینم. اگر یکی انسان نیکی است و دیگری انسان بدی. آن کمک باید فقط به نیک بشود. لذا ضروریات زندگی اگر ضروریات زندگی بَدان باشد باید عقب بیفتد تا زمانی که ضروریات زندگی نیکان برآورده شود. ما با افراد بد دشمنی نمی‌کنیم. ولی به نیکان جهان کمک می‌کنیم. اگر این نظریه را پذیرفتیم مدعای آن چه می‌شود؟ عدالت برای افراد بد و شفقت برای نیکان می‌شود.

این اندیشمند و فیلسوف اخلاق در پایان اظهار کرد: این سخن قابل دفاع است. فقط دو چیز وجود دارد. خوب و بد ملاکش چیست؟ چه فردی خوب است؟ چه فردی بد است؟ و دوم اینکه حال فرض کنیم که ملاک خوب و بد را تمیز دادیم، از کجا متوجه شویم فردی خوب است یا بد؟ چون خیلی از ملاک‌های خوب و بد درونی است. می‌تواند فردی یک‌عمر بدذات به‌تمام‌معنا باشد ولی در ظاهر خوب جلوه کند. چون ما نمی‌توانیم نقب بزنیم به لایه‌های شخصیتی آدمیان. اینکه چه چیز جزء ضروریات زندگی است؟ چه چیز نیست؟ و چه ملاکی داریم برای تشخیص نیک و بد و روش شناسایی آن چیست در جلسات آتی دوره فلسفه و اخلاق نیکوکاری در آکادمی آگاپه مطرح خواهد شد.

یادآوری می‌شود است آکادمی آگاپه، یکی از بخش‌های موسسه نیکوکاری مهر هوشمند(آگاپه) است که در راستای مأموریت این سازمان مردم‌نهاد(عام‌المنفعه، غیرسیاسی و غیرانتفاعی) به دنبال توسعه فرهنگ احسان و نیکوکاری در جامعه، افزایش آگاهی و دانش جمعی در خصوص مسئولیت اجتماعی و اقدامات اثربخش است. در این راستا تلاش می‌کند ارتباط بین نهادهای دانشگاهی، اساتید و مراجع علمی را با حوزه اجتماعی و جامعه مدنی تسهیل نماید.

علاقه‌مندان می‌توانند برای اطلاعات بیشتر به آدرس www.AgapeNgo.com مراجعه کنند.

انتهای پیام
captcha