در درجه اول، دلیل عمده آن نبودن ثبات شغلی، امنیت در آینده و حس امید به بهتر شدن اوضاع است. برای هر پروژه درازمدتی، از جمله تولید علم، اشخاص و گروهها باید اعتماد داشته باشند برنامهای که عمر و وقتشان را برایش صرف میکنند، به نتایج مطلوب میرسد. بنابراین دلیل عمده اینکه تولید علم نداریم این است که افراد به طور عام و افرادی که به طور خاص، در حوزه علم و پژوهش مشغول فعالاند امید چندانی ندارند برنامهای که رویش کار میکنند، برنامهای باشد که بتوانند زندگیشان را وقف آن کنند و به این دلایل به آن دل نمیدهند.
همین دانشجویان وقتی به خارج از کشور میروند به عمله علم تبدیل میشوند؛ یعنی آنها به عنوان فارغالتحصیل دانشگاه شریف در اینکه در آمریکا و کانادا چه تحقیقاتی اولویت دارد دخالتی ندارند. در آنجا تصمیم گرفته شده است که درباره این موضوع پژوهش شود و برای این کار از وجود فارغالتحصیلان کشورهای جهان سوم استفاده میکنند و حقوق کافی هم به آنها میدهند. افرادی که در آنجا مشغول کار پژوهشی میشوند اطمینان دارند که اگر کارشان را درست انجام دهند، آنها را اخراج نخواهند کرد و میتوانند با همان حقوق، وام مسکن بگیرند، خانه بخرند و ازدواج و زندگی کنند. به قول شاعر «خاطر امن به ملک دو جهان میارزد» و این امر برای کار علمی و پژوهشی یکی از واجبات است.
عامل دوم کار گروهی است. فرد هرچقدر بااستعداد، دانشمند و اندیشمند باشد، نمیتواند به تنهایی کار عظیمی را برای تولید علم و فناوری انجام دهد. اکنون دوره اینکه یک نفر بنشیند و کارهایی انجام دهد تا دانش را به پیش ببرد، گذشته است. کار باید گروهی انجام شود، زیرا در هر رشتهای، هر لحظه مقاله جدیدی منتشر میشود، یک پژوهش جدید کلید میخورد و پژوهشی که چند سال پیش شروع شده است نتیجهاش منتشر میشود، حتی رصد کردن تمام مقالههای علمی و پژوهشی که در زمینه واحدی به زبانهای مختلف منتشر میشوند کار زمانبری است و یک کسی باید تماموقت پژوهشهای جدید را رصد کند تا چه رسد به اینکه بخواهد آنها را بخواند و از آنها استفاده کند. پس دومین دلیلی که موجب عدم تولید علم شده، نبود فضا و روحیه کار گروهی است.
ما از نظر توانمندی علمی از بقیه ملل جهان عقب نیستیم، ولی تاکنون برنده هیچ نوبل علمی نبودهایم، هیچ اختراع شایانی نکردهایم و هیچ صادرات علم درخوری به هیچکجا نداشتهایم، زیرا کارهای یکنفره انجام میدهیم. گذشته ما هم نشان میدهد که کار گروهی چندنفره و پروژههای مشترکمان خیلی به سامان نرسیده است، بلکه افراد شایستهای بودند که به دلیل عشق به یک موضوع، آن هم موضوعی که از عهده یک نفر برمیآمده است، کار کردهاند و موفق شدهاند؛ مثل فردوسی که سی سال تمام روی یک پروژه کار کرد و شاهنامه را سرود؛ ولی اگر کسی بخواهد در سطح ملی و بینالمللی کار کند، باید به وسیله یک گروه علمی دنبال شود. بنابراین دومین دلیل برای عدم تولید علم و فناوری و حتی کارهای هنری، فقدان مشارکت و کار گروهی است. حتی بعد از اینکه علم و هنر تولید شد، باید انتشار آن آثار به وسیله دیگری انجام شود. شما از مرحله تولید به مصرف، نیاز به شبکه همگام همسو دارید. بنابراین ممکن نیست یک نفر هم اختراع و هم بازاریابی کند و هم مدیر فروش باشد. همه اینها مستلزم مشارکت گروههای مختلف و متخصص است و اگر هر کسی کار خودش را خوب انجام دهد، کارستان میشود.
دلیل سوم این است که ما کار حرفهای نداریم؛ یعنی افراد در رشتههایی وارد میشوند که در آن تخصصی ندارند. کسی در یک رشته مهندسی تحصیل میکند و بعد در جایی استخدام میشود و از دانشی که چهار سال برایش وقت گذاشته و جامعه برایش هزینه کرده است، استفاده نمیکند. بعد از چند سال میرود کار دیگری را انجام میدهد، در حالی که باید در کار حرفهای ممارست و تداوم وجود داشته باشد. اگر کسی بخواهد قاضی خوبی باشد، باید پانزده سال کار وکالت کند و با زیر و بم کار قضاوت آشنا شود تا بعد از پانزده سال قاضی شود. اگر کسی سی سال در یک رشته کار کرده باشد، میتواند موارد ضعف و نقص کار را تشخیص دهد.
در کشور ما بسیار کسانی شعر سرودهاند ولی آیا حافظ و فردوسی دیگری داشتهایم؟ بنابراین چه خودمان را از نظر تاریخی با آبا و اجداد و نیاکانمان و چه با ملل دیگر بسنجیم، میبینیم که در تولید علم و فناوری و هنر عقب ماندهایم و بایستی تلاش کنیم خودمان را از این مهلکه نجات دهیم. این سه دلیل به ذهن من رسید.
دلیلش این است که بایستی پشتیبانیهایی هم برای مطرح شدن در سطح جهان وجود داشته باشد، یعنی اگر بهترین آثار اعم از فنی یا ادبی، هنری، فلسفی و حکمی تولید شود، ولی به نحو احسن و به زبانی که جهانیان بفهمند ارائه نشود، مدفون خواهد شد و از حوزه محدودش فراتر نمیرود. بنابراین صدور علم و فرهنگ و هنر نیاز به پشتیبانی دارد. هرچند هنر، علم و فلسفه مرز نمیشناسد، اما برای ارائه آن به سمع و بصر دیگران باید پشتیبانی صورت گیرد. کسی که تولید علم میکند باید در سطحی آن را ارائه دهد تا دیگران هم بتوانند آن را بشنوند.
بنابراین، قضیه از دو صورت خارج نیست؛ تولیداتمان در زمینه تفکر فلسفی و معرفتی قابل ارائه نیست، همانطور که در پزشکی نتوانستیم بگوییم چیزی اختراع کردیم و فقط متوهم هستیم که تولید کردیم یا تولید کردیم ولی نتوانستیم در رقابت با دیگران آن را به نحو احسن ارائه دهیم و برایش جا باز کنیم. دنیا دنیای رقابت است و هیچ تولیدکنندهای حاضر نیست جا باز کند تا رقیب دیگری بیاید. بنابراین اگر ما تولید خوبی داشته باشیم، هنگامی که بخواهیم آن را صادر و با دیگر کشورها رقابت کنیم، آنها برای صیانت از منافع ملیشان آماده نیستند که به آسانی به تولید ما اجازه ورود بدهند.
مشکل ما در مرحله حاضر این است که در تولیدمان میلنگیم و به مرحله صدور و ارائه نرسیدهایم. ما چیزی نداریم که جهان بطلبد. تا امروز دارای منبعی در زیر زمین به نام نفت و گاز بودیم و چیزی بود که کارخانههای صنعتی جهان به آن نیاز داشتند. لذا آن را از زیر خاک ایران و عربستان و کویت بیرون کشیدند و مصرف کردند. اگر ما یک امر مثبت دیگری داشته باشیم، آنها استقبال میکنند؛ همچنانکه در گذشته قالی ایران را داشتیم. با این حال هنگامی که ما چنین تولیداتی داشته باشیم و نتوانیم ارائه کنیم، کشوری مثل پاکستان فرش ایرانی تولید میکند و میفروشد. بنابراین رقبا همیشه هستند و کسی که تولیدکننده است به تنهایی نمیتواند لوازم ارائه آن را داشته باشد و نیاز به شبکه پشتیبانی دارد. ما در همه این زمینهها کمبود داریم و اصلاً جزء اولویتهای جامعه ما نیست. جامعه فردگرایی هستیم که هر کسی به کلاه خودش چسبیده است و کار گروهی نمیکنیم.
شما هر کشوری را نگاه کنید یک شخص یهودی در آنجا مؤثر و صاحب نفوذ است. برای چه؟ برای اینکه سفارت رژیم صهیونیستی در هر کشور، همهجوره به دانشجویان خود کمک میکند که برای تحصیل به آن کشور بروند، اما ما چنین اقداماتی در حمایت از دانشجویان خودمان نداریم. دانشجویان ما از ایران میروند و به کشورهای بیگانه متوسل میشوند تا استخدام شوند و رابطه علمیشان را با ایران قطع میکنند. مهاجرتهای بیبازگشت به این معناست که طرف جلای وطن کرده است. وقتی یک کارگر پاکستانی به دبی و عربستان مهاجرت میکند، آنجا رفتگری میکند و از آنجا برای زن و بچهاش پول میفرستد تا زندگی کنند ولی اینجا اینطوری نیست و طرف میگوید اگر ارثی هم به من رسید، تبدیل به دلار کنید و برایم بفرستید.
دلیل مهاجرتهای بیبازگشت به این امر برمیگردد که ما کار گروهی و مسئولیت اجتماعی را در ذهن شهروندانمان نهادینه نکردیم. وقتی به طرف میگویید کشور ایران برای تو هزینه کرده است و باید در ایران بمانی، میگوید چرا در ایران بمانم. در اسنپ کار کنم؟ وقتی که اطمینان نداشته باشم پنج سال دیگر سر این کار خواهم بود و مرا اخراج میکنند یا نه؟ تمام این مشکلات به نبودن سیاستگذاری صحیح برای مدیریت و تولید علم و نبود پشتیبانی از فعالان عرصه علم و فرهنگ برمیگردد.
هر کسی احتیاج دارد نیازهای زندگیاش را تأمین کند. مادامی که چنین شرایطی وجود نداشته باشد، کار درازمدت تولید علم و فناوری به نتیجه نخواهد رسید و اگر طرف جایی هم تدریس کند، وقتی ببیند حقوقش کافی نیست، در جای دیگری هم تدریس میکند و از هر دو جا باز میماند و زیانش هم به دانشجو میرسد.
ادامه دارد...
انتهای پیام