خدا در عرفان عرفه
کد خبر: 3983447
تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۰

خدا در عرفان عرفه

حدیث دلبردگی و سرسپردگی قدیمی‌ترین قصه پر غصه تاریخ انسانی است. هر نیایشی به نوعی تقریر قصه دلبردگی و دلدادگی است. مناجات روز عرفه از حضرت سیدالشهدا(ع) و حضرت سیدالساجدین(ع) از آن جمله است. پدر و پسر عاشق یک معشوق‌اند و ساجد یک مسجود و عابد یک معبود. صدا و ندایی که از نای این ناموران به گوش رسد، صاحب گوش رامحو او کند.

خداوند در عرفان عرفه«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدا فَیَکُونَ مَوْرُوثا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی مُلْکِهِ فَیُضَادَّهُ فِیمَا ابْتَدَعَ وَ لا وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فِیمَا صَنَعَ فَسُبْحَانَهُ سُبْحَانَهُ لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا وَ تَفَطَّرَتَا سُبْحَانَ اللَّهِ الْوَاحِدِ الاْءَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أَحَدٌ لَیْسَ دُونَکَ ظَهِیرٌ وَ لا فَوْقَکَ قَدِیرٌ وَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ یَا مُطْلِقَ الْمُکَبَّلِ الاْءَسِیرِ یَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ یَا عِصْمَةَ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ یَا مَنْ لا شَرِیکَ لَهُ وَ لا وَزِیرَ» ؛ سپاس مخصوص خداوندی است که فرزندی برنگزید تا وارث وی شود و شریکی در سلطنت ندارد تا با وی به ضدیت برخیزد و به معاون و کمکی در آفرینش نیاز ندارد. پاک پروردگاری که پاک است از این که جز او خدایی باشد که اگر چنین بود زمین و آسمان فاسد شده، از هم میگسست پاک پروردگاری که یکتای یکتا و صمد است. خدایی که نه زاده است و نه میزاید و کسی همانند او نیست و نه جز تو پشتیبانی هست و نه بالاتر از تو قدرتمندی، و تنها تو بلندمرتبه و بزرگی. ای که نه شریکی داری و نه وزیری


بیشتر بخوانید:


خداوند رکن اصلی همه نیایش‌ها، به‌ویژه نیایش‌های اولیای الهی است، زیرا دعا مولود رابطه انسان با خداوند است و بدین جهت در اول و آخر و وسط هر مناجاتی مطرح می‌شود.

انسان نیایشگر خدا را آن چنان که می‌یابد، می‌ستاید و آن چنان وی را سجود کرده که شهود می‌کند. بنابراین معرفتِ داعی هر قدر قوی‌تر و جامع‌تر باشد، مضامین دعای او به همان مقدار عالی‌تر می‌شود. از آنجایی که معرفت انسان‌های کامل، کامل‌ترین معرفت است، لذا مناجاتشان نیز کامل‌ترین مناجات خواهد بود.

تنوع جهات در ادعیه حضرات معصوم(ع)، بدین جهت است، زیرا آنان حضرت احدیت را از جهات و ابعاد گوناگون ادراک کرده و با او به راز و نیاز می‌پردازند، به نمونه‌هایی از آن جهات گوناگون اشاره می‌کنیم:

توحید

مقصود از «توحید»، یکتا دانستن خداوند است و منظور از یکتایی آن است که آدمی خداوند را به صفاتی متصف بداند که مخصوص وی بوده و برای غیر خدا جایز نباشد. امام‌سجاد(ع) از این حالت با عبارت‌های: «الاْءَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ» و «الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ» تعبیر می‌کند؛ یعنی خداوند واحدی است که وحدانیتش، مخصوص او است و هیچ واحدی از چنین وحدانیتی برخوردار نیست.

احدیت در کلام امام حسین(ع) چنین بیان می‌شود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ... الْوَاحِدِ الاْءَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أَحَدٌ»؛ «حمد مخصوص آن خداوندی است که فرزندی برنگرفت و شریکی ندارد... خدای واحد و احد و صمدی که نه زاید و نه زاده شود و کسی مانند او نیست.»

امام سجاد(ع) نیز به خدا عرض می‌کند: «أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ اِلاَّ أَنْتَ، الاْءَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ الاْءَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ أَحَدٍ، وَ الاْآخِرُ بَعْدَ کُلِّ عَدَدٍ»؛ «تو آن خدایی که جز تو خدای دیگری نیست. خداوند، احدی است که احدیتش مخصوص اوست. خدای فردی که فردیتش جز در او یافت نشود، اولی که قبل از هر احدی و آخری که بعد از هر عددی است.»

بینهایت و بیحد بودن خدا

یکی از دلایل توحید و وحدانیت باری تعالی، بی‌حد و بی‌نهایت بودن او است. از آنجا که حضرت حق، وجود محض است و اقتضای ذاتی وجود محض، بی‌نهایت بودنِ اوست، زیرا عدم که تنها نقیض وجود است، در ذات وجود راه ندارد تا بتواند آن را محدود سازد و از طرفی چون ذات باری تعالی به جهت صرف الوجود بودن ماهیت ندارد، لذا وجود وی بی‌حد و نهایت می‌شود، از این رو امام سجاد(ع) عرض می‌کند: «أَنْتَ الَّذِی لا تُحَدُّ فَتَکُونَ مَحْدُوداً؛ تو آن خدایی هستی که حدی نداری تا بدان جهت محدود گردی.»

لازمه بی‌حد و نهایت بودن خداوند واحد بودن او است، زیرا اقتضای بی‌نهایت واقعی، وحدت واقعی است که با دوگانگی سازگار نیست، چون لازمه عقلی وجود دو موجودِ بی‌نهایت، محدود گشتن هر دو است.

در قرآن کریم، این مطلب با تعابیر گوناگون آمده است: «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه؛ هر طرف که روی گردانید با خدا روبرویید و خدا همانجا است» و یا «وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِی الاْءَرْضِ إِلَهٌ؛ اوست که در آسمان خدا و در زمین نیز خدا است»، «هُوَ الاْءَوَّلُ وَالاْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ، اوست که اول است و آخر، ظاهر است و باطن و با شماست هر جا که باشید.

بی‌نهایت و بی‌حد بودن خداوند باعث شده است که وجود اقدس او در همه جا باشد. یکی دیگر از دلایل وحدانیت خداوند سبحان، ضد نداشتن او است. هر چیزی جز ذات باری تعالی یا در برون ضدی دارد یا در درون. چون خدا ضدی ندارد، پس بی‌نهایت است که اگر ضدی داشت با او به معارضه و مبارزه پرداخته و دولت و سلطنت خدا را محدود می‌نمود.

شاید بتوان گفت چون خدا بی‌نهایت است، واحد است و وحدانیت با مثل و ضدداشتن نمی‌سازد؛ یعنی می‌توان ضد نداشتن را دلیل و گواه بی‌نهایت بودن و بی‌حد و نهایت بودن وی را دلیل ضد نداشتن خدا دانست که هر دو، دلیل بر توحید باری تعالی است.

امام حسین(ع) در دعای عرفه می‌گوید: «...وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فی مُلْکِهِ فَیُضادَّهُ فِیها ابْتَدَعَ؛ و در ملکش شریکی ندارد، تا با خدا در آفرینش به معارضه پردازد.»

با توجه به این مسائل است که گفته شده یکی از علل عدم شناخت کامل خداوند، ضد نداشتن اوست، زیرا وجود ضد، یکی از راه‌های شناخت است؛ برای نمونه انسان شب را به روز، گرما را به سرما، سیاهی را به سفیدی و... می‌شناسد که هرکدام از این اضداد معرف طرف مقابل خود هستند، بدین لحاظ فلاسفه گفته‌اند: «تُعْرَفُ الأشیاءُ بِاَضْدادِها؛ هر چیزی به ضد خود شناخته می‌شود.»

قرآن کریم یکی از دلایل توحید را نظم عالم می‌داند و نظم نشانه بی ضد بودن خالق عالَم است، زیرا اگر خداوند ضدی داشت، با خدا به معارضه پرداخته و نتیجه معارضه دو منشأ قدرت و علت تامه بر روی یک معلول، جز فساد و تباهی چیز دیگری نیست. چون فساد و تباهی وجود ندارد، پس ضدی برای ناظم هستی نیست، تا علیه وی لشگر انگیزد و نظام وی را به هم ریزد.

لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّه ُ لَفَسَدَتا؛ اگر در زمین و آسمان خدایانی جز خدای واحد بودند، هر دو به فساد کشیده می‌شدند.» امام‌حسین(ع) در دعای عرفه بدین مطلب چنین اشاره می‌کند: «فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ، لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةً اِلاَّ اللّه َ لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا؛ پاک و منزه است، خدایی که اگر در زمین و آسمان خدایانی بودند، هر آینه نظم آن دو از میان رفته و از هم گسیخته می‌شد.»

همانند نداشتن خدا

لازمه وحدانیت الهی، بی مثل و مانند بودن اوست. چون مانند ندارد واحد است، بدین جهت جز خداوند سبحان هر موجودی مثل و مانند و به عبارت دیگر زوج دارد.

امام حسین(ع) در دعای عرفه می‌فرماید: «فَلا اِلهَ غَیْرُهُ وَلا شَیءَ یَعدِلُهُ وَلَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ؛ «هیچ خدایی جز او نیست و چیزی معادل وی نبوده و هیچ چیزی به او شبیه نیست» چون چیزی مانند خدا نیست، از این‌رو، رابطه انسان با چیزهای دیگر نباید مانند رابطه او با خدا باشد، وحدانیت خداوند اقتضا می‌کند که روابط مخلوقات با او نیز وحدانی باشد.

معنای توحید عبادی در اینجا بهتر ظاهر می‌شود که آدمی تنها مطیع خدا است و در مقابل وی سر تعظیم فرود می‌آورد. عشق و عبادت و اطاعت هر خداشناسی باید چون خدا، واحد و یکتا باشد، به گونه‌ای که غیر خدا را از آن مرتبه دور دارد. نه تنها عبادت خداوند منحصر به خدا بوده و غیر او را چنان عبادت نمی‌کنیم، سؤال از خدا نیز مخصوص بارگاه کبریایی وی است و جز او همه چیز لا شیء است. بدین جهت امام حسین(ع)، عرضه می‌دارد: «لَیْسَ کَمِثْلِکَ مَسْؤُولٌ؛ هیچ چیز همانند تو مسئول نیست.»

آنچه ما از خدا می‌خواهیم، مخصوص اوست و از غیر خدا آنگونه مسئلت نمی‌کنیم، زیرا فقط خداوند است که می‌توان خیر دنیا و آخرت را از او خواست. تنها اوست که می‌توان آمرزش گناهان و افزایش حسنات را از وی طلب کرد. اوست که می‌تواند توفیق عطا کند و حال دعا ببخشد و امکان سؤال دهد.

امام سجاد(ع) در دعای عرفه می‌گوید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَی ءٌ وَ لا یَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَی‌ءٍ؛ همانندی ندارد و هم از علم او چیزی مخفی نماند»، «أَنتَ الَّذی لا تَمُدُّ فَتَکُونَ مَحْدُودا وَلَمْ تُمَثَّلْ فَتَکُونَ مَوْجودا؛ تو آن خدایی که حدّ بر نداری تا محدود گردی. و مثل و شبیه نمی‌گیری تا مخلوق شوی.» البته منظور از نفی مِثل و شبیه، نفی تماثل و تشابه تامّه است، نه نفی سنخیت تامه یا نفی تشابه جزئی، یعنی مراد این است که «چیزی شبیه خدا نیست»، نه این که «چیزی به خدا شبیه نیست». میان این دو عبارت فرق است. منظور از نفی شبیه، نفی همانند و همتا است، که با این نفی، توحید اثبات می‌شود، اما منظور از شباهت به خدا، بیان ارتباط خالق و مخلوق و سنخیت بین آن دو است. اگر شباهت موجود میان خالق و مخلوق را نفی کنیم در واقع ارتباط خالق و مخلوق را نفی کرده‌ایم.

خداوند علت تامّه و هستی بخش و جهان معلول وی است. در حکمت متعالیه این بحث به اثبات رسیده است که معلول شأنی از شئون علت تامه خویش است. بحث سنخیت نیز یکی دیگر از بحث‌های فلسفی است که در آن ضرورت سنخیت میان علت و معلول به ثبوت رسیده است، بدین جهت باید تشابهی میان علت و معلول و خالق و مخلوق باشد تا بتوان آنها را به همدیگر نسبت داد.

عرفا نیز جهان را تجلی اسماء و صفات الهی می‌دانند، پس باید بین «مَجْلی» و «مُتَجَلّی» تشابه و سنخیت باشد. لیکن این تشابه جزئی و ذو مراتب است، یعنی هر مخلوقی به اندازه سعه وجودی خود معرف حضرت حق بوده و عالَم با همه اجزایش شأنی از شئون بی پایان حضرت احدیت است و به قول حافظ:
هر دو عالم یک فروغ روی اوست/گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
این همه عکس می و رنگ مخالف که نمود/یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

این مطلب با توجه به آنچه که در حکمت متعالیه ثابت شده است، از وحدت وجود و تشکیک وجود، بهتر درک می‌شود.

همه موجودات در وجود داشتن به خدا شباهت دارند، زیرا خالق و مخلوق هر دو موجودند و شدیدترین نوع ارتباط میان خالق و مخلوق، ارتباط وجودی است.

از آنجا که وجود به همراه خود کمالاتی از قبیل علم و حلم، جمال و کمال و... را دارد، از این‌رو موجودات به خصوص انسان در این صفات و سایر فیوضات وجودی حضرت باری‌تعالی به وی شباهت دارند.

منابع: فصوص الحکم، اصول کافی و ensani.ir

انتهای پیام
captcha