به گزارش ایکنا؛ جواد درویش، دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر، یادداشتی را با موضوع نگاه اسلام به مقوله تولید اقتصادی و نسبت آن با مسئله قناعت به رشته تحریر درآورده است که متن آن از نظر میگذرد؛
«اسلام و بطور کلی ادیان آسمانی برای هدایت انسان آمدهاند و هدف آنها، ارتقای وجودی انسان و تعالی نفس برای رسیدن به کمال است. دلالت این نگاه در اقتصاد، میشود کممصرفی و قناعت که در آیات زیادی به آن تأکید شده است. بحثهای زیادی هم شده که این قناعت، دنیاگریزی به معنای رهبانیت مسیحیان و هندوها و ... نیست که در جای خودش درست است و منظور ما هم آن نیست.
با قبول اصل «قناعت»، دو مسئله اینجا مطرح میشود: اول اینکه نسبت این نگاه با اقتصاد جریان اصلی که در کشور ما و اکثر کشورهای دنیا حاکم است، چیست؟ دوم اینکه، قناعت یک توصیه اخلاقیِ فردی و سلوکی است. اما نگاه اسلام به عنوان یک دین اجتماعی به اقتصاد چیست؟ و چگونه میتوان الگوی اقتصادی اسلام را با قناعت جمع کرد؟
در مورد مسئله اول باید گفت قناعت، کاملاً مقابل اقتصاد جریان اصلی است. چرخ اقتصاد با تولید میچرخد و رشد اقتصادی مستلزم تولید بیشتر است. تولید بیشتر، نیازمند بازار مصرف بیشتر است. لذا این اشتهای مصرف کننده است که سرعت تولید و سرعت چرخش چرخ اقتصاد را تعیین میکند.
یکی از تهدیدهای رشد اقتصاد، یا در واقع یکی از موانع تولید، در اینجا اشباع بازار مصرف یا سیر شدن مصرف کننده است. برای رفع این مانع باید الگوی مصرف تغییر کند و تغییر الگوی مصرف نیازمند تغییر در باورها و مدلهای زندگی است. ابزارهای تبلیغاتی، خریدهای آسان و مجازی، معماری فروشگاهها، ایجاد خرده فرهنگهایی برای رقابت در مصرف و تجملگرایی و...، همه به کمک بازار میآیند تا نرخ مصرف مدام رو به رشد بماند.
تقابل این نگاه با قناعت، بینیاز از توضیح است. اما برای اینکه معلوم شود نگاه قرآن به قناعت و انتظاری که از مومنان دارد، بیش از یک توصیه اخلاقی است، لازم است به بحث تکاثر که لااقل در دوجای قرآن به صراحت بیان شده، توجه شود.
یکی از آنها آیه معروف بیستم از سوره حدید است که زندگی دنیا را بازی، سرگرمی، زینت، تفاخر و کثرتطلبی در اموال و اولاد توصیف میکند و در انتهای آیه دنیاپرستان را با عبارت «فی الاخره عذاب شدید» تهدید میکند. مورد دوم، سوره تکاثر است که با عبارت سنگین «الهکم التکاثر» شروع میشود. تفسیر المیزان «الهکم» را اینطور توضیح میدهد که یک کار بیهوده شما را از کار اصلی بازداشت. آن کار بیهوده همان کثرتطلبی و تفاخر به آن است. بین این کثرتطلبی و بازداشتن از کار اصلی، یک رابطه ضروری برقرار است و ممکن نیست که کثرتطلبی وجود داشته باشد و غفلت از کار اصلی (که یاد خداست) نباشد.
نکته جالبی که در تفاوت بین تکاثر در این سوره و تکاثر سوره حدید ذکر کردهاند، این است که در سوره تکاثر، افزونطلبی به صورت مطلق نهی شده. یعنی محدود به مال و فرزندان نیست. مثالی هم که ادامه سوره میزند، تفاخر به افزونی مردگان است! مثالهای امروزیتر آن لابد میشود افزونطلبی و تنوعطلبی در خانه و وسایل خانه، ویلا، ماشین، گوشی، و حتی شغل و شرکت و... و تفاخر به برند و سال تولید و محل تولید آنها!
اما سوال دوم درمورد مدل ایجابی و راهبردی اقتصاد در اسلام به عنوان یک دین اجتماعی و چگونگی جمع کردن بین توصیه به قناعت در جنبه فردی و چرخیدن چرخ اقتصاد در جنبه اجتماعی است. جواب به این سوال به سادگی سوال قبل نیست، اما اشارات قرآن به موضوع انفاق که در سرتاسر قرآن وجود دارد، یکی از مهمترین محورها (و شاید مهمترین و کلیدیترین محور) در موضوع اقتصاد اسلامی است.
ریشه انفاق، نفق است. نفق به معنای شکاف ایجاد کردن است. نفاق و منافق هم از همین ریشه است. جالب است که در قرآن خیلی جاها این دو مفهوم در کنار هم به کار رفته. 10 سوره پشت سر هم یعنی سورههای حدید تا تحریم، به طور مبسوط به مسئله نفاق و انفاق میپردازند.
نفاق را در یک کانتکست اقتصادی میتوان به ایجاد شکاف در جامعه برای کسب منفعت شخصی، ترجمه کرد؛ و انفاق را میتوان به ایجاد شکاف در منافع شخصی برای کمک به جامعه، معنا کرد.
براین اساس، دیدگاه قرآن مبتنی بر نفی نفاق، یعنی ضرر زدن به دیگران برای کسب سود بیشتر؛ و تایید انفاق یعنی، گذشتن از خود (مال، وقت، علم و..) برای افزایش منفعت عمومی است.
اینکه این مدل چه نسبتی با الگوی اقتصاد چپ و مارکسیستی دارد، جای خودش باید بحث شود، ولی بازهم تقابل آن با اقتصاد جریان اصلی، واضح است. چون همانطور که گفتیم، رشد اقتصاد، نیازمند مصرفگرایی است و مصرفگرایی منجر به سوداگری و درنتیجه کنار رفتن افرادی که قدرت خرید کمتری دارند و درنتیجه شکاف (نفاق) طبقاتی میشود. این شکاف طبقاتی همان الگوی نفاقمحور در اقتصاد است که در تقابل الگوی انفاقمحور است.
انتهای پیام