قصه این روزهای مدافعان سلامت / وقتی كه عشق چاشنی ترس می‌شود
کد خبر: 3931482
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۷

قصه این روزهای مدافعان سلامت / وقتی كه عشق چاشنی ترس می‌شود

این روزها كادر درمان به‌عنوان مدافعان خط مقدم جبهه سلامت، گرچه بیم ابتلا به كرونا دارند، اما احساس مسئولیت و ادای تكلیف و خدمت به مردم آنها را وامی‌دارد تا همچنان به قسمی كه از روز اول برای خدمت به بیماران و درماندگان و دردمندان خورده‌اند، پایبند باشند ولو اینكه جان شیرینشان در خطر باشد.

در شرایط شیوع ویروس كرونا، بیم ابتلا و از دست دادن جان بر دل‌های همگان چنگ انداخته است و هر كسی تلاش می‌كند تا به نوعی خود را از در معرض قرار گرفتن ابتلا به این بیماری و به خصوص مبتلایان به كرونا ویروس دور نگه دارد. چنانچه خلوت شدن مراكز درمانی از مراجعه نسبت برای مداوای سایر بیماری‌ها خود گواهی بر این ادعاست.

اما این روزها كادر درمان به‌عنوان مدافعان خط مقدم جبهه سلامت، گرچه بیم ابتلا به كرونا دارند، اما احساس مسئولیت و ادای تكلیف و خدمت به مردم آنها را وامی‌دارد تا همچنان به قسمی كه از روز اول برای خدمت به بیماران، درماندگان و دردمندان خورده‌اند، پایبند باشند ولو اینكه جان شیرینشان در خطر باشد.

مسلماً شنیدن قصه‌های خدمت صادقانه و خالصانه به دردمندان و مبتلایان به كرونا از زبان مدافعان سلامت بسیار شنیدنی است كه هم ترس و دلهره را به جان می‌اندازد و هم دل‌ها را می‌لرزاند. در ادامه این مطلب یادداشتی از لحظات حضور یكی از مدافعان سلامت استان فارس در بحران كرونا را می‌خوانیم:

پرده اول: امروز که شروع به نوشتن این مطلب می‌کنم درست ۸ ماه از اولین مورد مثبت شناسایی شده کرونا در استان فارس می‌گذرد و به خاطر می‌آورم این مدت را به‌صورت شبانه‌روزی و در جبهه‌های مختلف به حالت آماده‌باش و جنگ و نگرانی گذرانده‌ام. روزهای اول مردم پایبند به قرنطینه بوده در خانه می‌ماندند و دائماً مطالبه ماسک و محلول ضدعفونی و... می‌شد و این پیگیری و توجه به اصول پیشگیرانه ما را دلگرم کرده بود. از آن سو همکارانی بودند که با شور و انرژی لباس‌های مخصوص مراقبت از این بیماران را می‌پوشیدند و دم بر نمی‌آوردند. درخواست‌های زیادی نیز از گروه‌های مختلف مردمی می‌رسید که قصد دارند برای تقدیر از مدافعان سلامت (لقبی که به تازگی به ما داده شده بود) کاری کنند.

پرده دوم: پدربزرگ یکی از همکاران با حال عمومی بسیار بد به بیمارستان انتقال یافت، ساعاتی چند بر بالین او وقت گذراندم و در این مدت تنها چیزی که باعث می‌شد ناراحتی من چند برابر شود، اشک‌های همکارم بود. تصور می‌کردم پیش خود فکر می‌کند که کاش این بیماری نبود، کاش فرصتی بود کمی بیشتر پدربزرگ عزیزم را در آغوش بکشم. چقدر دلتنگ آغوشی هستم که چند ماه با ترس و نگرانی و اشک از گرمایش محروم شده‌ام و حال این عزیز در بستر بیماری است و هرچه از آن می‌ترسیدم بر سرم آمد.

پرده سوم: هنگام ارائه مراقبت به پدربزرگ همکارم، همزمان یک خانواده ۵ نفره به علت مسمومیت با گاز مونوکسیدکربن به اورژانس انتقال یافتند، ۲ بیمار مشکوک به سکته مغزی، چند کودک با آسیب‌های مختلف ناشی از سقوط یا سانحه تصادف، ۳ بیمار با درد قفسه سینه و مشکوک به سکته قلبی، خانم جوانی با درد شکم، خانم میانسالی با عفونت پوست ساعد که مفصل مچ را نیز درگیر کرده بود، آقای میانسالی با سابقه فشار خون که به علت سرگیجه به اورژانس آمده بود و... . اگر اشتباه نکنم در حدود دو ساعت، ۲۰ بیمار جدید را همراه با همکارانم ویزیت کرده بودیم.

وقتی كه ترس و عشق با هم گلاویز می‌شوند / قصه دلدادگی یك مدافع سلامت برای خدمت

پرده چهارم: در شلوغی اورژانس احساسات عجیبی داشتم، نگران بیمار بد حال اتاق احیا بودم، نگران مادر بارداری که چند ساعتی منتظر آماده شدن نتایج آزمایش و خبر سلامت جنینش بود، نگران آقای میانسالی که قبلاً عمل قلب باز انجام داده بود و با درد قفسه سینه به بیمارستان آمده بود که خبر دادند به علت نیاز بیماران مبتلا به کووید، باید در اورژانس ظرفیت جدید برای بستری این بیماران آماده کنیم. تیم مدیریتی و پرستاری پای کار آمدند و کمک کردند کار ترخیص بیماران واجد شرایط انجام شود تا ادامه خدمات را به‌صورت سرپایی دریافت کنند، چند بیمار به بخش منتقل شدند و چند بیمار از یک بخش به سایر قسمت‌های اورژانس جابه‌جا شدند تا زمان تعیین تکلیف بیماریشان فرا برسد.

پرده پنجم: حال یکی از اساتید بنام پزشکی شیراز در ICU کووید مساعد نیست، روزانه خبر مثبت شدن تست چند همکار می‌رسد. همکارانم نگران خود و خانواده‌شان هستند. نگران شلوغی در بخش و انتقال ویروس به بیماران دچار ضعف ایمنی و ضرورت ارائه خدمات به دردمندانی که از اقصی نقاط کشور به بیمارستان نمازی پناه آورده‌اند. صبر در برابر بدخلقی برخی بیماران و همراهان هنگام شلوغی اورژانس نیز فشار مضاعفی است در برابر کادر بهداشت و درمان یا همان مدافعان سلامت که این روزها ایام سختی را قهرمانانه پشت سر می‌گذارند.

پرده آخر: راستش دیروز برای بار اول از کرونا ترسیدم! نه از خود این ویروس کوچک منحوس که از بی‌توجهی‌هایی که به آن می‌شود. از صورت‌های بدون ماسک، از شلوغی بازار، از دورهمی‌ها و مهمانی‌های بی‌توجه به دستورات بهداشتی، از لذت‌جویی‌های آنی و نبود عاقبت‌اندیشی که جوانان، میانسالان و سالمندانی را در اثر این ویروس به کام مرگ می‌کشاند. 

شب که به خانه رسیدم خسته بودم، خیلی خسته و به این فکر می‌کردم شایسته‌ترین تقدیر از مدافعان سلامت؛ همکارانی که جان خود و خانواده‌شان را بر دست گرفته‌اند و به جنگ این ویروس آمده‌اند، چیست؟

هشت ماه گذشته را با همه شب‌ها و روزهایش به سرعت در ذهن مرور می‌کنم و فکر می‌کنم به راستی که «پایبندی به رعایت نکات بهداشتی» و شکست این چرخه باطل انتقال ویروس، بهترین خسته نباشید و کمک و تقدیر است.

سیدروح‌الله حسینی، متخصص طب اورژانس و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شیراز

انتهای پیام
captcha