در فقه انتخابات، مسائل مهمی مطرح است. آیا اصل انتخابات یك امر مشروع است؟ آیا انسان میتواند افرادی را به عنوان وکیل خود انتخاب كند تا قوانینی را برای عموم مردم تدوین و تشریع بكنند. یعنی تشریع قانونی کنند.
انتخابات چه جایگاهی در فقه دارد؟ وكالت در امور شخصی برای تصرف در اموال و انجام امور شخصی امری روشن و مقبول است، اما وكالت در قانونگذاری آن هم برای عموم مردم به چه نحو است؟ چگونه قابلیت تصویر دارد و چه مقدار نافذ است؟
حالا در کشور ما بحمدالله مجلس فقهای شورای نگهبان را دارد که این شورا مسئولیت انطباق قوانین مصوب مجلس را با احکام شرعی و قانون اساسی دارد؟ ولی سؤال مربوط به مرحله قبل از این است که اساساً نمایندگان مجلس چگونه صلاحیت قانونگذاری را پیدا میكنند و چه قوانینی را میتوانند تدوین كنند؟ آیا مجلس میتواند در مقابل قوانینی كه در فقه مورد بحث فقها واقع شده است قانون دیگری قرار بدهد؟ و اگر یك قانونی قرار دادند جمع بین آن قانون و فقه چه میشود؟
مطلب دیگر اینکه این وكالت چگونه از بین میرود؟ ما وكیل معین میكنیم؛ اما دیگران میآیند صلاحیت و اعتبارش را رد کرده و او را برکنار میکنند. در حالی كه وكیل را باید خود موكل بركنار بكند. اگر یك نمایندهای صلاحیت اخلاقی یا سیاسیاش را از دست داد، آیا خودبخود باید كنار برود، یا قانونگذار باید او را كنار بگذارد؟ اینها نمونهای از مباحثی است كه به عنوان بحثهای فقهی انتخابات مطرح است.
نكتهای كه اکنون میخواهم عرض كنم، این است که دیشب در فضای مجازی مطلبی را از یكی از اساتید محترم حوزه دیدم که سبب شد امروز بحث فقه انتخابات را مطرح بكنم. حرف ایشان انتقاد از این بود که چرا حضور در انتخابات را بر اساس وظیفه شرعی مطرح میكنیم؟ عنوان مقاله ایشان این بود «باز هم وظیفه شرعی».
از یاد ما نرفته كه بنیانگذار این نظام امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، روی این مسئله كه شركت در انتخابات یك وظیفه شرعی و ملی و قانونی است. تأكید بسیار داشتند. وقتی انسان این مقاله را میخواند اولین سؤال که به ذهنش میرسد این است كه پس چرا امام و همچنین بعد از ایشان مراجع دیگر، مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه، روی همین جهت بسیار تأكید داشتند؟
در پاسخ به این سؤال، نویسنده مقاله در شروع کلام خود نوشتهاند: امام در یك زمانی بهخاطر شرایط بحرانی کشور و مسائل جنگ، این تعبیر را به كار بردند؛ اما معنایش این نیست كه برای همیشه استفاده از این تعبیر صحیح باشد. بحث من فعلاً در این مجال خیلی كم همین است كه آیا ما در این گونه امور میتوانیم بگوییم فقیه نباید وارد بشود و فقه نباید دخالت بكند؟ باید انتخابات آن چنان نهادینه شود كه مردم خودشان با تمایل و آگاهی خود شركت بكنند یا نكنند؟
به نظر بنده اولاً توجیه ایشان از کلام امام ادعای بدون دلیل است، ثانیاً اگر امام رضوان الله تعالی علیه، صد سال دیگر هم عمر میكرد، قطعاً در هر انتخاباتی حضور مردم را به عنوان یك وظیفه شرعی تأکید میفرمود، چون امام اهل این جور حرفها نبود که بخواهد برای تحریک مردم از تعبیری استفاده کند که پشتوانه دینی و فقهی و علمی نداشته باشد.
در مقاله آن نویسنده محترم، نکاتی مطرح شده است. البته مقصود من هم فقط بحث علمی است و نمیخواهم شأن كسی را تنقیص بكنم. ایشان مطرح کردهاند که انتخابات خارج از موضوعات احكام شرعی است. ذاتاً در شرع حكمی برای آن ذكر نشده، بلكه بر حسب شرایط، یك حكم شرعی سیال و متغیر دارد. وقتی خود شما پذیرفتهاید و میگویید انتخابات با شرایط مختلف احكام مختلف دارد، بالاخره فقیه باید در این میدان بیاید و حكمش را بیان كند یا نه؟ ولو به قول نویسنده موضوعی نباشد كه حكم ثابت دائمی داشته باشد. وظیفه فقیه بیان حکم آن موضوع هست. قبل از انقلاب، امام و دیگر مراجع شركت در انتخابات زمان طاغوت را حرام میدانستد، چون موجب تقویت حکومت طاغوت بود. اما این زمان كه حكومت اسلامی برپا شده است و انتخابات یكی از مظاهر تقویت حكومت اسلامی است، آیا فقیه نباید این را برای مردم بیان بكند؟ به اعتراف خودتان انتخابات حكم متغیر دارد. حكم متغیر یعنی چه؟.
یعنی الآن در زمان حكومت اسلامی در یك دوره بگوییم حضور مردم واجب است و در دوره دیگر حرام؟ یك دوره جایز است و دورهای دیگر مستحب؟ وقتی حكومت اسلامی برپا شد، قطعاً حضور مردم در هر صحنهای که موجب تقویت حکومت و تضعیف دشمنان شود، واجب است.
ما این جهت را با توجه به حكومت اسلامی میگوییم مسلّم لازم است. حالا تعابیری كه در آن مقاله ذكر شده، عمدتاً بر این محور است كه فقیه نباید وارد این میدان بشود. فقیه نباید بگوید شركت در انتخابات واجب است و از این ابزار نباید استفاده بشود. این تعابیر به خاطر آن است که فكر میكنند كه اگر فقها با این ابزار وارد شوند، به فقه صدمه میخورد. یا معنایش این است كه ما بلوغ فكری برای مردم قائل نیستیم.
حال با قطع نظر از فرمایشات امام در مقام استدلال بر اساس مبانی فقهی، میپردازیم به اینکه، آیا در موضوعاتی نظیر حضور مردم در انتخابات، فقیه باید ورود پیدا کند یا نه؟اینجا یك دلیل بسیار بسیار روشن فقهی همان توقیع شریف از حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است كه فرمودهاند: «أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا» سؤال این است كه آیا انتخابات جزء حوادث واقعه هست یا نه؟ مسلّم جزء حوادث واقعه است. منظور از حوادث واقعه فقط این نیست كه اگر حکم یک موضوع جزئی خارجی را بلد نبودید از روات احادیث ما بپرسید. امام (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میفرماید: در همه حوادث واقعه سراغ فقها بروید، که انتخابات یكی از حوادث واقعه است، جهاد یكی از حوادث واقعه، دفاع یكی از حوادث واقعه، حرمت استعمال تنباكو در آن مقطع خاص زمانی و حتی خود تنباكو یكی از حوادث واقعه بود. اینها همه در یك وزان واحد است.
سند این حدیث را در محل خودش آقایان تصحیح كرده و بر طبقش هم در طول صدها سال عمل کردهاند. مسلّم یكی از مصادیق بسیار مهم حوادث واقعه مسئله انتخابات است. مرحوم شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشریف در كتاب مكاسب میگوید كسی خیال نكند كه این «أمّا الحوادث الواقعة» فقط در بیان احكام شرعی است؛ حتی اینكه كجا و چه كسی والی باشد و چه كسی نباشد. هم جزء حوادث واقعه است. آیا در مورد منطقهای که حاکم ندارد یا در مثال خیلی ضعیفش موقوفهای که متولی ندارد نباید به فقیه مراجعه كرد؟.
ما گاهی فكر میكنیم برای احترام فقه، باید فقه را ضعیف كنیم. برای احترام و حفظ قداست دین، دین را محدود كنیم. این اشتباه است. بر طبق این روایت در حوادث واقعه باید به فقیه رجوع كرد. ظاهر اولیه روایت این است كه در خود حوادث باید به فقیه مراجعه كنیم. اصلاً انتخاباتی باشد یا نباشد. چه رسد به اینكه انتخابات جزء قانون اساسی یك حكومت اسلامی باشد، اینجا دیگر نیاز به تصریح فقیه ندارد. اگر هم تصریح کند از باب تأکید است نه تأسیس که بخواهد حکم جدیدی را بیان کند.
پس مسلم است كه انتخابات جزء حوادث واقعه است و باید فقها اظهار نظر كنند. نباید بگوییم اگر فقیه اظهار نظر كرد معنایش این است كه عقول مردم را غیر صحیح میداند. بله، چنانچه یك فقیه از مردم بخواهد به فرد معین رأی دهند که هیچ مرجعی در هیچ دورهای اشخاص را معین نکرده است، حتی خود امام رضوان الله تعالی علیه در انتخابات ریاست جمهوری اول انقلاب هم كسی را معین نكرد. فرمود مردم خودشان باید انتخاب بكنند.
بحث ما شركت در اصل انتخابات است. ما چرا این را از دائره فقه جدا كنیم چرا دست فقیه را اینجا ببندیم و بعد بگوییم تعبیر به وظیفه شرعی نكنیم و بعد هم در حرفها دلیلمان این باشد كه شاید عدهای از مردم شركت نكنند یا ممكن است اعتقادشان به دین كمتر بشود، این حرفها که وظیفه فقیه را نمیتواند مخدوش بكند. فقیه وظیفه دارد حكم شرعی را بیان بكند. فقیه اصل شركت مردم را لازم میداند.
امام رضوان الله تعالی علیه، مراجع و رهبری معظم انقلاب، همگی اصل شركت را لازم میدانند. دخالت فقیه هم در این جهت مساوی با تعطیل عقل مردم نیست. مردم خودشان باید نسبت به افراد تحقیق کرده و نمایندگانشان را انتخاب بكنند باید به مردم بگوییم شما میخواهید سرنوشت خودتان را رقم بزنید.
ما با صراحت میگوییم هیچ شخصی، هیچ گروهی حق تحمیل بر مردم ندارد. نه تنها حق تحمیل ندارد؛ حق اغوا و فریب مردم به نفع شخص یا اشخاصی را هم ندارد. مسلّم چنین حقی از نظر فقهی برای هیچ فرد یا گروهی وجود ندارد. همه گروهها باید مراقبت بكنند در ضمن این كه مردم را تشویق به حضور در انتخابات میکنند؛ اما بدانند نمیشود از جهت فقهی به هر شیوهای تمسک کنند تا مردم به نتیجه دلخواه آنها برسند.
ولی چرا این دو مطلب را با هم خلط بكنیم؟ چرا بگوییم فقیه اصلاً وارد میدان نشود. عجیب این است در این نوشته میگوید آنجا كه كارشناسهای سیاسی یا اقتصادی لازم دارد، باید به قول آنها عمل كرد. یعنی چه فقیه به عنوان یك كارشناس دینی نباید تكلیف مردم را روشن بكند كه آیا حضورشان در انتخابات لازم است یا نه؟
پس نكته اول این است كه انتخابات از مصادیق واضح حوادث واقعه است. این هم مستندش. نظیر همه حوادث واقعه، حادثهای كه قبلاً نبوده حالا واقع شده. قبلاً بیت كویین. پول دیجیتالی نبوده. قبلاً این شركتهای كذائی اقتصادی و معاملات اینترنتی نبوده الان واقع شده. قبلاً چیزی به نام حزب نبوده الان حزب درست شده. آیا نباید از فقیه سؤال كرد، تشکیل حزب مشروعیت دارد یا نه؟ ثبتنام در حزب مشروعیت دارد یا نه؟بالاخره اینها جزء حوادث واقعه است که فقیه باید حکم آن را معین بكند.
نكته دوم: فقیه در اصل شركت در انتخابات دخالت میکند. اینجا هم به حسب حكم اولی باید بحث شود هم به حسب حكم ثانوی. به حسب حكم ثانوی این انتخابات چون تقویت یك نظام اسلامی است پس مسلم حضور مردم لازم است حتی قطع نظر از نظام اسلامی. اگر در یك انتخاباتی سرنوشت امنیتی مردم یا سرنوشت سیاسی، اقتصادی و بهداشت مردم رقم میخورد. هر یک از این عناوین کافی است برای حضور مردم به عنوان یک وظیفه شرعی و این دیگر عنوان ثانوی ندارد.
اصلاً در یك كشوری كه حكومت اسلامی هم وجود ندارد، اگر حضور در انتخابات سرنوشت امنیت كشور را رقم بزند، اگر به عقل مراجعه كنیم عقل چه میگوید؟ میگوید مسلم است که نباید کسی بیتفاوت باشد. آنها كه قاعده ملازمه را قبول دارند «كل ما حكم به العقل حكم به الشرع» پس شرع هم باید بگوید لازم است. کسانی هم كه قاعده ملازمه را قبول ندارند لازم نیست كه بگوییم شرع تابع عقل بشود. از راه این كه ما قطع داریم شارع بر اساس این ملاك، حكم صادر میكند باید حضور در انتخابات را یک وظیفه شرعی دانست ولو كار به عقل هم نداشته باشیم. پس هم دلیل روایی و هم دلیل عقلی و هم آیات قرآن بر این امر دلالت میکنند.
این آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» فقط اِخبار نیست كه خدای تبارك و تعالی بفرماید اگر شما خودتان را تغییر دادید من هم تغییر میدهم. نه. این اِخبار در مقام انشاء است یعنی میگوید شما خودتان را به سمت تحقق مصالح و رفع مفاسد تغییر بدهید تا خدای تبارك و تعالی هم وضع موجود شما را تغییر بدهد.
پس معلوم میشود اینها برای ما لازم است دیگر كسی نمیتواند بگوید بر حسب اولی، انتخابات اصلاً حكمی ندارد. فقط در زمان طاغوت به حسب ثانوی تقویت طاغوت حرام بود، الان هم به حسب ثانوی چون تقویت نظام اسلامی است واجب است، نه. این كه رهبری در فرمایشاتشان فرمودند اگر كسی من را هم قبول ندارد در انتخابات باید شركت كند، بر اساس همین حكم عقل است. عقل میگوید هر انسانی باید در سرنوشت كشورش دخالت بكند. اگر دخالت نكند مثل بهائم میشود، این یك حكم مسلم عقلی است.
من نمیتوانم بگویم كه به من چه میخواهد امنیت در كشور باشد یا نباشد. میخواهد بهداشت برای شهر من باشد یا نباشد. میخواهد بیتالمال درست توزیع بشود یا نه. میخواهد اقتصاد چه بشود یا چه نشود. این خلاف ضرورت عقل است عقل میگوید ببین چه اتفاقاتی برای جامعه تو رخ میدهد؟
پس این مسئله به حسب حكم اولی حکمش روشن است به حسب حكم اولی فقیه میگوید انتخابات اولاً چون در سرنوشت جامعه دخالت دارد. ثانیاً هر كسی نسبت به سرنوشت خود و جامعهاش مسئولیت دارد «كلّكم راع و كلّكم مسؤولٌ عن رعیته» پس حضور مردم در آن لازم است، این تعبیر رعیته از امیرالمؤمنین (ع) باشد یا پیامبر(ص) عمومیت دارد. یعنی آنچه كه مربوط به خود من نیست و مربوط به جامعه است چه آن جامعه رعیت من باشد یا نباشد روز قیامت خدای تبارك و تعالی سؤال میكند تو چرا دخالت نكردی در این كه افرادی انتخاب بشوند كه مصالح مردم را بفهمند و بر اساس مصالح مردم قانونگذاری کنند.
در مورد حوادث واقعه این نكته را هم عرض كنم که این مخصوص حكومت اسلامی نیست. «أما الحوادث الواقعه» یعنی حتی در یك كشوری كه حكومت اسلامی هم وجود ندارد، حوادث واقعه در آن كشور را هم باید از فقیه سؤال كرد كه مثلاً در انتخابات آن کشور افراد متدین چگونه باید عمل کنند.
ما به بركت امام، شاهد این رشد و شکوفائی در کشور و مجامع علمی حوزوی و دانشگاهی هستیم. بینی و بین الله حوزه علمیه باید از مبانی امام مراقبت کند. امام ما یك مبنای بسیار مهم فقهی در مسئله انتخابات داشتند، حال اگر بگوییم ایشان در یك شرایط بحرانی این سخن را فرموده، این بسیار حرف اشتباهی است. این كشف از نشناختن امام است. كشف از این است كه تسلط كافی بر مبانی فقهی و اصولی و سیاسی امام وجود ندارد. هیچ کس ندید امام در تمام حركتهایش از اول تا آخر جایی احساسی عمل بكند.
یك مصاحبهای با امام در پاریس انجام شد، مصاحبه كننده از امام سؤال كرد ظاهراً شما میخواهید بروید در ایران حكومت تشكیل بدهید، پس اول شخص قدرتمند ایران شما هستید. امام فرمود: اینطور فكر كنید. نفرمود بله یا خیر. امام شخصیتی بود که در کلمه کلمه حرفهایش مراقبت داشته، افزون بر اینکه امام در وصیتنامهاش میفرماید: در همه صحنههای انتخابات حضور داشته باشید. آیا این به عنوان یك امر فقهی و دینی نیست؟ این به عنوان یك امر احساسی یا در شرایط خاص بوده؟ پس برای چه در وصیتنامهشان نوشته است؟ وصیتنامه که برای عمل در آینده است.
آقایان حوزه باید مبانی فقهی و سیاسی امام را حفظ كنند و برای فهم و ترویج آن كار كنند. ما معتقدیم اظهار نظر باید آزاد باشد. الان نمیگوییم چرا یك استاد حوزه در مورد امام این مطالب را گفته؟ عیبی ندارد. آن هم استاد است حق اظهار نظر دارد. ما هم باید به صورت مستدل با حفظ احترام جواب بدهیم. باید در حوزه قبل از رسیدن انتخابات، نشستهای علمی برگزار میشد تا این توهمات نسبت به اندیشههای امام زدوده میشد.
البته ما باید به مردم بگوییم اگر میگوییم فقیه حق دخالت دارد ریشهاش این است كه خدای تبارك و تعالی، منافع و مفاسد دین و مردم را در نظر گرفته. والّا نمیخواهد یك مقامی و منصبی به كسی بدهد و بعد هم بگوید كار به دیگران نداشته باشید. یعنی یک فقیه هم كه این حرف را میزند، برای حفظ مصالح مردم و رعایت منافع مردم است.
آیا درست است که امام با این عظمت فقهی را تنزل بدهیم و بعد هم بگوییم كه اگر یك فقیهی میخواهد حرف بزند، بگوید كه انتخابات یكی از حقوق شهروندان است، افراد میخواهند در آن شركت كنند یا نکنند! ما معتقدیم انتخابات هم تكلیف است هم حق. چرا میگویید تنافی بین اینها وجود دارد؟ نیاییم تنزل بدهیم و بعد این همه عظمتی را كه امام در مسئله فقه سیاسی و حكومت اسلامی و این شؤونی كه الان هست آفرید، با كشورهای دیگر مقایسه كنیم بگوییم آنجا اگر اینطور گفته شده خوب است فقها و مراجع ایران هم بیایند از آنها یاد بگیرند. این یك اشتباه بسیار بزرگ و قیاس مع الفارق است.
كشورهای دیگر اقتضاو شرایط دیگری دارند آن فقیه بزرگواری هم كه در آنجا هست باید طبق شرایط آنجا و مبانی آنجا حرف بزند چرا ما ایران را با آنجا مقایسه كنیم؟
تقاضای من این است كه آقایان نسبت به فقه انتخابات كار كنند سؤالات فراوانی در مورد فقه انتخابات وجود دارد ولی در این عرائض خواستم عرض كنم این تعبیر كه شركت در انتخابات یك وظیفه شرعی است و این روزها هم رهبری و مراجع عظام آن را بیان میكنند، یك ریشه عمیق در منابع فقهی ما دارد، هم به حسب اولی هم به حسب ثانوی و نباید خدای نكرده این را بیاساس مورد مناقشه قرار بدهیم.