به گزارش ایکنا، به نقل از گروه جهادی شهید فرهادی خراسانجنوبی، جنگ؛ واژه ناملموسی که با وجود اینکه سختیهای بسیار به همراه داشت، اما گروههای زیادی را برای دفاع از موجودیت کشور به جبههها کشاند. در این میان اصحاب رسانه و خبرنگاران برای به تصویر کشیدن آنچه که در تاریخ بی نظیر بود در جبهه حضور داشتند. خراسانجنوبی نیز یک شهید خبرنگار تقدیم انقلاب و نظام اسلامی کرده است.
شهید محمدرضا فرهادی تنها شهید خبرنگار خراسانجنوبی است که در سال 1348 در خانوادهای متدین و دینی در شهر بیرجند چشم به جهان گشود و هیچ کس از آینده درخشان این نوزاد اطلاعی نداشت. محمدرضا تنها دو سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد و فاطمه سیفی، مادر شهید فرهادی برای همیشه نقش حامی را برای محمدرضا و چهار خواهرش ایفا میکند.
شهید فرهادی دوران ابتدایی خود را در دبستان حجت گذراند و در دوران راهنمایی در مدرسه علامه فرزان و در دوران متوسطه در هنرستان ابوذر تحصیل کرد و از همان زمان کودکی به شهدا بهویژه شهید رحیمی علاقه زیادی داشت.
خواهر شهید فرهادی میگوید: محمدرضا علاوه بر تحصیل نیز فعالیت خبرنگاری و عکاسی میکرد و در راستای بیان حال و هوای جنگ تحمیلی و زندگی رزمندگان قلم میزد و به تهیه مصاحبه و گزارش میپرداخت و تلاشش در زمینه خبرنگاری و انعکاس اخبار جبهه و جنگ رزمندگان بینظیر بود.
وی افزود: شهید فرهادی در سن 17 سالگی تصمیم گرفت تا به میدان مبارزه با باطل اعزام شود؛ هر چند مادر راضی به رفتن محمدرضا نمیشد و مانع رفتن او بود، اما وقتی با این جمله محمدرضا که گفت فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) را چه میدهی با رفتن پسر دلبندش موافقت کرد.
خواهر شهید فرهادی بیان کرد: محمدرضا از همان کودکی با همسن و سالان خودش بسیار فرق داشت و از معلمان مدرسه ابتدایی محمدرضا شنیدیم که او نسبت به دیگر همسن و سالانش درک عمیقتری دارد، طوری که وقتی صدای اذان بلند میشد او را در مسجد جامع علوی میتوانستیم پیدا کنیم.
وی ادامه داد: برادرم دوران راهنمایی خود را مدرسه علامه فرزان بیرجند سپری کرد که همزمان با شروع انقلاب اسلامی بود و سر از پا نمیشناخت، بارها دیده بودیم که تا نیمه شب خانه نمیآمد و علاقه وافری برای حضور در میدان داشت.
فرهادی با بیان اینکه مادرم بسیار علاقه عجیبی به محمدرضا داشت، افزود: مادرم بسیار پیگیر بود که محمدرضا با چه کسی رفتوآمد میکند و کجا میرود و دوستانش چه کسانی هستند و محمدرضا به خانوادههای مستضعف و محروم علاقه داشت و بسیاری از اوقات خود را با آنها میگذراند.
خواهر شهید فرهادی ادامه داد: محمدرضا بعد از راهنمایی وارد هنرستان ابوذر شد که آنجا با انقلاب اسلامی آشنا و وارد شده بود و تمام وقت خود را به مبارزات برای انقلاب و اسلام اختصاص داده بود؛ یک زمان که مأموران در خیابان حکیم نزاری به مردم حمله کرده بودند، محمدرضا اقدام به باز کردن در منزل میکند و مردم را به خانه راه میدهد تا پناه بگیرند.
وی در خصوص چگونگی ورود محمدرضا به حوزه خبرنگاری بیان کرد: محمدرضا در همان دوران وارد انجمن انقلاب اسلامی شد و وقتی ما درباره دلایل مبارزات و علت ورودش به انجمن از او سؤال میپرسیدیم، میگفت که در این مکان خلوصی دیدم که در هیچ مدرسه دیگری ندیدهام و اینجا بود که وارد انجمن اسلامی شد و خبر و مسائلی که میشنید به تهران میفرستاد و خبرنگار روزنامه آیندهسازان شد و ما این مطلب را بعد از شهادت او متوجه شدیم.
فرهادی تصریح کرد: در بحث رسانه آن زمان وسایل سمعی و بصری نبود و محمدرضا از یک ابر و چوب استفاده و خبرها را تکثیر و منتشر میکرد و در هر زمینهای که میتوانست فعالیت داشت و با شور و شوق عجیبی به فعالیت در پخش اخبار میپرداخت.
وی اظهار کرد: محمدرضا همواره تأکید داشت که باید دانشآموزان، هدفدار تربیت شوند و بدانند که هدفشان از تحصیل چیست و باید برای آینده نظام و انقلاب چه راهی بروند و با اکثر بزرگان آن زمان ارتباط داشت و ساعتها روزنامه دیواری و نشریه آماده میکرد و روز بعد آن را در مدرسه قبل از اینکه مسئولان مدرسه اعلام کنند آنرا آماده داشت از اواخر دوران راهنمایی، این کار را شروع کرده بود.
خواهر شهیدفرهادی بیان کرد: محمدرضا بدون هیچ اطلاعی به خانواده عازم جبههها شد و ما بعد از چند ساعت متوجه شدیم که بدون خداحافظی رفته است؛ محمدرضا میگفت که به خاطر علاقه به مادر نمیخواستم او را ناراحت کنم، اما اکنون تصمیم دارم که برگردم و خداحافظی کنم برای همین دو روز بعد از مشهد برگشت.
وی ادامه داد: مادرم به دلیل علاقه وافر به محمدرضا نمیتوانست تصور کند که او را از دست دهد، اما بالاخره موافقت کرد و گفت که جوابی برای آخرت و حضرت فاطمه زهرا(س) ندارم و همانگونه که محمدرضای او عصای دست من بود میخواهم او را تحویل حضرت فاطمه(س) بدهم.
فرهادی تصریح کرد: مصداق دیدم که وقتی حضرت اباعبداللهالحسین(ع)، حضرت علیاکبر(ع) را بدرقه و به قد رعنای جوان خود تا صحنه نبرد نگاه میکردند، مادرم هم همینطور بود از منزل تا میدان امام(ره) تمام فاصله دنبال او راه رفته و به محمدرضا مینگریستند و این دیدار آخر بود و میگفتند او را به خدا میسپارم که جلوی ائمه اطهار(ع) و خداوند روسفید باشم.
وی با اشاره به اینکه محمدرضا فرزند پنجم بود، اظهار کرد: مادرم تمام وقت خود را صرف تربیت همه ما بهویژه محمدرضا کرد، طوری که وقتی خبر شهادت او را آوردند تمام دوستانش آمدند و از خضوع، تربیت و تواضع او میگفتند و غبظه میخوردند.
فرهادی بیان کرد: محمدرضا در 18 سالگی و اولین اعزام شهید شد و در گروه تخریب آموزش دیده بود و در عرصه خبرنگاری هم فعالیت داشت؛ اولین کسی که از شهادت او مطلع شد من بودم، درست همان ساعت یک و نیم شب که در جزیره مجنون شهید شد من در خواب برادر دکتر شهاب را دیدم و گفت میخواهم خبر محمدرضا را بدهم، گفتم من که شما را نمیشناسم و در واقعیت هم همینطور بود؛ به یک باره بیدار شدم گفتم محمدرضا شهید شده است.
وی تصریح کرد: صبر عجیب مادرم همه ما را به زندگی امیدوار کرد و باعث شد تا با درد نبود محمدرضا سازگار شویم؛ اما در حقیقت باید گفت شهید همواره تا پایان عمر مادرم هوای ایشان را داشت چراکه شهدا زندهاند.
محمدرضا فرهادی، بهعنوان تنها شهید رسانه خراسانجنوبی در روز پنجم خردادماه سال 65 مصادف با پانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان در منطقه عملیاتی فاو به دیدار معبود شتافت.
انتهای پیام