چهار نگرانی درباره پیوستگی دین و سیاست/ خطر انحصارگرایی و قدسی شدن امر سیاسی
کد خبر: 4017873
تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۵
محمد سروش محلاتی بیان کرد:

چهار نگرانی درباره پیوستگی دین و سیاست/ خطر انحصارگرایی و قدسی شدن امر سیاسی

حجت‌الاسلام سروش محلاتی ضمن اشاره به چهار نگرانی ناشی از پیوند دین و سیاست بیان کرد: بزرگترین مسئولیت حوزه و دانشگاه این است که نشان دهد چگونه می‌توانیم الگویی ارائه کنیم که هم در عرصه سیاست متعهد به ارزش‌های دینی بمانیم و هم هیچ‌یک از این نگرانی‌ها وجود نداشته باشد.

حجت الاسلام سروش مجلاتی

به گزارش ایکنا، نشست «مدرس و نسیت دیانت و سیاست» شب گذشته، دهم آذرماه با سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی، استاد دروس خارج حوزه علمیه قم در فضای مجازی برگزار شد.

در ادامه گزیده‌ای از مباحث این جلسه را می‌خوانید؛

مدت‌ها بود علاقه‌ داشتم درباره برخی آرا و اندیشه‌های شهید مدرس مطالبی بیان کنم. یکی از جملات معروفی که به آیت‌الله مدرس نسبت داده شده است پیرامون نسبت سیاست و دیانت است که ایشان فرمودند؛ «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست». این جمله یک مبنای اساسی است که قابل تامل است. بنده برخی زوایای مربوط به این بحث را مطرح می‌کنم.

بحث امشب ما در سه قسمت ارائه می‌شود: قسمت اول پیوستگی بین دین و سیاست است که در نظرات مدرس و بسیاری از متفکرین مطرح شده است. بحث دوم درباره نگرانی‌هایی است که درباره این پیوستگی وجود دارد و بحث سوم نمونه‌هایی از سیاست‌های دینی مرحوم مدرس است.

بحث اول در مورد اصل این نسبت و ارتباط است. کسی که کمترین آشنایی با معارف اسلامی و منابع این آیین داشته باشد مثلا مروری در قرآن داشته باشیم به این نتیجه می‌رسد در اسلام دیانت و سیاست، دیانت و امور اجتماعی با هم پیوستگی و ارتباط دارند و تفکیکی در این زمینه نیست. معنای عدم تفکیک این است که قلمرو مسائل دینی، شامل مسائل اجتماعی و سیاسی هم می‌شود. اسلام صرفا اختصاص به مسائل فردی ندارد، منحصر به مسائل عبادی نیست بلکه رابطه انسان با انسان‌های دیگر و رابطه انسان با طبیعت هم در آن تبیین شده است. آیات فراوانی در قرآن در مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی وجود دارد. این نکته از اصول موضوعه است و برای ما نیازمند به اثبات نیست.

نکته دوم اینکه مسلمان به لحاظ دین و آیینی که پذیرفته‌ باید در مسائل اجتماعی و سیاسی ورود و حضور داشته باشد. حضور در مسائل اجتماعی تکلیف دینی به حساب می‌آید و هیچ مسلمانی نمی‌تواند نسبت به سرنوشت جامعه خود بی‌تفاوت باشد. این یک وظیفه دینی است. این هم نکته دومی است که نیازمند به اثبات نیست. البته هرچند این مبانی روشن است ولی کمابیش مسلمان‌ها در میدان عمل کوتاهی‌ها در این زمینه داشتند و موجب شدند آن‌طور که شایست است اهتمام به مسائل اجتماعی و سیاسی نداشته باشند.

به همین دلیل یکی از دعوت‌های اصلاحگران اجتماعی این بوده است که مسلمان‌ها باید در عرصه سیاست و جامعه حضور پیدا کنند و این حالت سردی و نخوت را کنار بگذارند. از جمله این افراد شهید مدرس است. از نظر ایشان ریشه مشکلات این است که متدین‌ها نسبت به مسائل سیاسی اهتمامی ندارند و به تکالیف فردی بسنده می‌کنند. آیت‌الله مدرس در مجلس نطقی دارد که قابل توجه است. می‌فرمایند وقتی در نجف بودم به اراضی بابل سفر کردم فکر کردم چرا اراضی اسلامی رو به افول رفته است ولی اراضی غیر اسلامی رو به ترقی رفته است. چندین روز فکر می‌کردم بالاخره چنین فهمیدم ممالک اسلامی سیاست و دیانت را از هم جدا کردند. معنای این جدایی چیست که مدرس به آن انتقاد دارد؟ خودش توضیح می‌دهد: در ممالک اسلامی افراد متدین از افرادی که داخل در سیاست هستند دوری می‌کنند و به همین خاطر هر شخصی رشته سیاست را به دست می‌گیرد. ما این آسیب‌شناسی را در اندیشه‌های مصلحان پیش از مدرس هم می‌بینیم.

مدرس مبدع نظریه پیوستگی دین و سیاست نیست

نمی‌توان گفت مدرس از کسانی است که یک نظریه جدید را ابداع کرده است. اینکه اسلام مشتمل بر مسائل سیاسی است امری نیست که مدرس برای اولین‌بار مطرح کرده باشد. بسیاری از متفکرین اسلامی این بحث را دنبال کردند. آیت‌الله بروجردی پانزده سال بعد از شهادت مدرس همین بحث را در حوزه علمیه قم مطرح می‌کند که رابطه دین و سیاست چیست. بحث آیت‌الله بروجردی این است که اسلام یک آیینی است که جنبه‌های مختلف زندگی انسان را در بر می‌گیرد و امور سیاسی هم در اسلام مطرح است و جزئی از شریعت است.

در این قسمت منطق مرحوم مدرس همان منطقی است که از جانب علمای دیگر حمایت شده است ولی در اینجا با پرسش‌های مختلفی مواجه می‌شویم که باید در جلسات دیگری مورد بررسی قرار گیرند ولی اجمالا به چند پرسش اشاره می‌کنم. اگر ما پیوند بین دین و سیاست را بپذیریم، آیا می‌پذیریم مردم در مسائل سیاسی صاحب حق باشند و بتوانند در آن ورود پیدا کنند و اختیار داشته باشند یا نه؟ یک نگرانی این است؛ کسانی که متولی امر دین هستند متولی امر سیاست هم بشوند چون تفکیک بین دین و سیاست وجود ندارد. حال آیا می‌توانیم هم پیوستگی دین و سیاست را بپذیریم و هم برای نظر مردم ارزشی قائل باشیم؟

تلاش ناموفق میرزای نایینی

دوستان می‌توانند در این زمینه مروری به کتاب تنبیه الامه داشته باشند. در دوران مشروطه قوی‌ترین اثری که برای اثبات حق مردم در حکومت تالیف شده است همین کتاب آیت‌الله نایینی است. با اینکه ایشان تلاش دارد راهی برای اثبات حق مردم در حکومت باز کند اعتراف می‌کند متولیان امر سیاست همان متولیان امر شریعت هستند. تلاش مرحوم نایینی در این زمینه که بتواند این مشکل را حل کند یک تلاش موفق نبوده است. اگر پذیرفتیم سیاست عین دیانت است، آیا عموم مردم می‌توانند در عرصه سیاست فعال باشند؟ مشکل نظارت استصوابی دقیقا از همین نگرانی برخاسته است. یکی از فقها در زمان امام(ره) در دانشگاه صحبت کرد و گفت انتخابات حق فقهاست. امام از این سخن آشفته شدند و با این مسئله برخورد کردند. اینکه امام از حق مردم دفاع کردند را نباید به این حساب بگذاریم که مشکل تمام شده است. آیا پیوستگی دین و سیاست به اینجا منتهی می‌شود یا نه؟ سخن جمهوری اسلامی این بود که هم پیوستگی را بپذیرد و هم یک نظام جمهوری تشکیل دهد.

نگرانی دومی که در این زمینه وجود دارد این است که اگر پیوستگی بین سیاست و دیانت را پذیرفتیم آیا پیوستگی منجر به این نمی‌شود که دو نهاد دین و سیاست با هم ادغام شوند و کسانی که در راس قدرت قرار می‌گیرند متولیان دین هم باشند و دین در انحصار آنها قرار گیرد. این هم آسیب دومی است که می‌تواند اتفاق بیفتد. صدایی که در دهه‌های اخیر از حوزه‌ها به گوش می‌رسید و برخی مراجع مطرح کردند این است که حوزه می‌خواهد در برابر نظام سیاسی کشور، استقلال خودش را حفظ کند یعنی متولیان امر کشور خود را متولی امر دیانت و مرجعیت تلقی نکنند. همین بزرگان هستند که چون بحث از استقلال حوزه دارند متهم به سکولار بودن می‌شوند. آیا می‌توانیم پیوستگی دین و سیاست را به عنوان مبنای قطعی حفظ کنیم و مراجع تقلید هم از استقلال برخوردار باشند؟ این هم نگرانی دوم است.

خطر قدسی شدن امر سیاسی

نگرانی سومی که اینجا مطرح است این است که آیا با پیوستگی دین و سیاست، نتیجه‌اش چنین نخواهد بود که امر سیاسی در چنین جامعه‌ای قدسی شود؛ یعنی تصمیماتی که در این جامعه اتفاق می‌افتد مقدس انگاشته می‌شود و جای نقد آنها وجود ندارد. در جامعه عرفی جای نقد حاکمان و قوانین و مقررات باز است ولی وقتی سیاست و دیانت با هم توام شد، امور سیاسی قداست پیدا می‌کنند.

نگرانی چهارم اینکه آیا وقتی امر دین و دنیا در اختیار فردی قرار گیرد که قدرت مطلق دارد منجر به سوء استفاده از دین نخواهد شد؟ اگر آزادی فکر و اندیشه دینی را برای علما نپذیریم، اگر به آنجا اجازه ندهیم بگویند اسلام چیست و تنها یک قرائت از سوی دین توسط حاکمان بیان شود، چه اطمینانی وجود دارد خطایی در فهم دین اتفاق نیافتد یا سوء استفاده‌ای در عمل رخ ندهد. انحصار دین در اختیار حاکمیت‌ها، به شدت دین را در معرض آسیب قرار می‌دهد.

دین ما یک دین سیاسی است ولی ما می‌خواهیم الگو و نقشه‌ای برای اداره حکومت داشته باشیم. چگونه می‌توانیم الگویی ارائه کنیم که هم در عرصه سیاست متعهد به ارزش‌های دینی بمانیم و هم هیچ‌یک از این نگرانی‌ها وجود نداشته باشد؟ بزرگترین مسئولیتی که امروز بر عهده حوزه‌های علمیه و دانشگاه است این مسئولیت است که چگونه آن اصول را حفظ کنیم ولی در جهت حل این نگرانی‌ها چاره‌جویی کنیم.

انتهای پیام
captcha