چاره‌ای جز تفکر معطوف به شرایط تاریخی و اجتماعی خودمان نداریم
کد خبر: 4017529
تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۳

چاره‌ای جز تفکر معطوف به شرایط تاریخی و اجتماعی خودمان نداریم

علی‌اکبر احمدی‌‌افرمجانی با اشاره به نقاط مثبت «نظام معرفت‌شناسی؛ بازخوانی بنیان‌های معرفتی فارابی» بیان کرد: نویسنده این کتاب یک دغدغه اجتماعی دارد که در متن کاملا مشهود و این یک وجه مثبت در نوشتن‌ها و فکر کردن‌های ما است که انتزاعی فکر نکنیم و ننویسیم، بلکه نوشتن ما معطوف به شرایط اجتماعی و تاریخی ما باشد.

به گزارش ایکنا، نشست نقد و بررسی کتاب «نظام معرفت‌شناسی؛ بازخوانی بنیان‌های معرفتی فارابی» نوشته قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، امروز 9 آذرماه با سخنرانی نویسنده کتاب و همچنین علی‌اکبر احمدی‌افرمجانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و عبدالله نصری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به همت مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

در ادامه متن سخنان، علی‌اکبر احمدی‌‌افرمجانی را می‌خوانید؛

ابتدا باید در مورد وجوه مثبتی که در این کتاب یعنی «نظام معرفت‌شناسی فارابی» وجود دارد، نکاتی را مطرح کنم. نویسنده کتاب یک دغدغه اجتماعی دارد و این کاملاً خودش را در متن نشان می‌دهد و این یک وجه مثبت در نوشتن‌ها و فکر کردن‌های ما است که انتزاعی فکر نکنیم و ننویسیم، بلکه نوشتن ما معطوف به شرایط اجتماعی و تاریخی ما باشد. لازم است که فکر کنیم و بیندیشیم و راه‌حل ارائه دهیم؛ فارغ از اینکه راه‌حل‌های ما مهم و مستحکم باشد یا نباشد، باید اهل این رویه باشیم که راه‌حل را ارائه دهیم و معطوف به شرایط تاریخی و اجتماعی خودمان باشیم.

نویسنده این کتاب این دغدغه را بیان می‌کنند که نسبتی که میان عقل و دین در تاریخ اسلام و در شرایط فعلی برقرار شده نسبتی نادرست است و جامعه اسلامی و تمدن اسلامی ما را با مشکلاتی مواجه کرده و پیامدهای خیلی بلندمدتی داشته و باید تفکر کنیم که این نسبت درست هست یا خیر. نویسنده از این زاویه به سمت فارابی می‌رود و می‌خواهد ببیند او در این زمینه چطور اندیشیده و می‌خواهد میراثی که یکی از غول‌های فکری بشری و یکی از آموزگاران بزرگ بشریت در این خصوص داشته را برای ما معرفی کند و از این حیث بسیار کتاب مهمی است.

فارابی سرچشمه اندیشه اسلامی است

نکته دیگری که نظر من را جلب کرد، پرداختن به سرچشمه‌ها است. امروزه در معرفت‌شناسی و مطالعه اندیشه‌ها رفتن به سراغ سرچشمه‌ها یکی از تکالیف است. اندیشه‌ها از یک سرچشمه‌هایی شروع شدند و با پی بردن به منابع اولیه و توجه در این باب که چطور شکل گرفتند، اندیشه‌ها را بهتر می‌فهمیم و فهم بهتر رخ می‌دهد. اینکه چرا اندیشه در دنیای اسلام فعلی ما به این صورت است سرچشمه‌هایی دارد و هر طور که فکر کنیم فارابی جزو این سرچشمه‌ها است. او سرچشمه فلسفه و اندیشه اسلامی است و توجه بیش از این را باید به فارابی داشته باشیم و کمتر کسی به این مطلب توجه کرده و خیلی کم هستند کسانی که چنین کاری کرده باشند.

نکته سوم این است که نویسنده در این کتاب؛ یعنی نظام معرفت‌شناسی فارابی نگاهش نگاه مقایسه‌ای و تطبیقی است و این در تمام پانزده فصل کتاب منعکس است و هر بحثی که مطرح کرده نگاه تطبیقی را لحاظ کرده است؛ یعنی ابتدا بحث فارابی را دیده و بعد با آرای یونانیان مقایسه کرده است و همچنین آثار متفکرین پس از فارابی را نیز مورد توجه قرار داده است و حتی با برخی از افراد غربی نیز این مقایسه را به عمل آورده است. این خیلی مهم است که از طریق مقایسه فکر آن فرد را بهتر می‌توانیم بفهمیم و خیلی به خواننده می‌تواند کمک کند که از طریق این مباحثه فهم بهتری از آرای فارابی داشته باشد.

نثر خوش‌خوان کتاب

نکته چهارمی که در این متن به چشم می‌خورد و برجسته است، نثر بسیار روانی است که نویسنده در این کتاب به کار گرفته و اصطلاحات نیز اصطلاحات پیچیده‌ای نیستند و عبارات نیز کاملاً خوش‌خوان هستند و اگر خودم را جای یک دانشجوی کارشناسی قرار دهم، احساس می‌کنم می‌توانم با کتاب ارتباط برقرار کنم و مفهوم را بفهمم؛ بنابراین متن خوش‌خوان است و به چنین متن‌هایی نیاز داریم. دسته‌بندی مطالب نیز بسیار خوب است و خیلی منظم است و طرح نیز سنجیده است و محقق فکر کرده و به این نظم رسیده است. برای اینکه رابطه عقل و دین را در فارابی توضیح دهد مقدمات را به خوبی چیده است و ابتدا از معرفت بحث کرده و بعد تحریر فارابی از دین را مطرح کرده است. در هر فصل نیز با یک پرسش آغاز می‌کند و آنچه در آن فصل آورده را فهرست کرده است. این نثر روان و نظم و تبویب بقاعده، بسیار کمک کرده که متن سهل‌الوصول باشد.

نکته پنجم در باب وجوه مثبت کتاب این است که نویسنده در مقام یک مترجم فلسفی ظاهر شده است و ما در روزگار خودمان به چنین ترجمه‌ای نیاز داریم؛ یعنی میراث عظیممان را نمی‌شود به همان صورت وارد دنیای جدید کرد و باید به زبان امروز ترجمه شود. اگر کسی امروزین بیندیشد و بنویسد و بعد به سراغ متن برود و آن را ترجمه کند باید او را قدر بنهیم. ما در دوران خودمان سیدجلال آشتیانی را داشتیم که بسیار مسلط و محترم بود، اما بنده همیشه نثر استاد را فاقد این ترجمه می‌دانم. علت اینکه متون این استاد را کم می‌خوانیم این است که زبان ثقیل است و استاد نتوانسته این زبان را به خدمت بگیرد.

نکته ششم تتبع بسیار خوبی است که در این متن به عمل آمده و آثار فارابی مورد توجه نویسنده بوده و به کرات به آنها ارجاع می‌دهد و از این حیث متنی است که می‌تواند به عنوان یک کتاب درسی مورد توجه قرار بگیرد و یک مدخل برای فهم فارابی با نظر به آثار آن متن‌ها باشد. نکته هفتم، شجاعتی است که نویسنده از خود نشان داده و به هیچ وجه از این نترسیده که با ابن‌سینا و ملاصدرا و علامه طبطبایی و ... درگیر شود. ما به این شجاعت نیاز داریم که محققان ما از درگیر شدن و نقادی نترسند. البته اینطور نیست که همه نقدهای نویسنده صحیح باشد، اما این روحیه قابل ستایش است. نکته هشتم نیز عبارت از مفصل نوشتن است. البته که محقق و نویسنده باید در این متن گسترده بیشتر بر امر وحدت بخش این ابواب تأکید کند که ایده گم نشود و درخواست من این است که در چاپ‌های دیگر بر این مسئله توجه بیشتری شود و خطی که در این فصول دارد را تکرار کند.

ملاحظاتی انتقادی در باب کتاب

اما اکنون باید به برخی نقدها بپردازم که البته نافی ارزش‌هایی که در کتاب دیدم نیست، اما اگر نویسنده به اینها توجه می‌داشت، بهتر بود و استفاده بیشتری می‌بردیم. نکته اول این است که هنوز وقتی که کتاب را می‌خوانیم یافتن مسئله اصلی کتاب برای ما دشوار است. نویسنده گفته که مسئله او چیست، اما باید اینها را جمع کنید و از جاهای مختلف اینها را گردآوری کنید و من پیشنهاد می‌کنم برای این مسئله فصلی ایجاد شود. ما نیازمند این هستیم که به «حسن السوال نصف العلم» بیشتر بپردازیم و نیاز داریم برای خوانندگان و مخاطبانمان مسئله‌ای که در ذهن داریم را پررنگ کنیم و ایرادی ندارد طرح مسئله به صورت مفصل مطرح شود و پس از آن گفته شود فارابی به فلان مسئله چطور پرداخته است.

حتی درک فارابی از نسبت عقل و دین نیز متفاوت است و اینطور نیست که در میان دیگران نیز یک درک وجود داشته باشد. مثلاً یک تلقی از آن این است که چه نیازی به دین داریم. این مسئله در کلام ما مطرح است و در دوران جدید نیز به نحو دیگری مطرح شده است. در دوران جدید اینطور مطرح شده که عقل خودبنیاد چه نیاز به دین دارد و دین چه نقصی را می‌خواهد تامین کند؟ این یک تلقی از نسبت میان عقل و دین است و البته تلقی‌های دیگری در این زمینه دارد و وقتی وارد ویتگنشتاین می‌شوید، آنجا مسئله‌اش این است که آیا دین یک بازی زبانی مستقل هست یا خیر.

بنابراین تلقی‌های مختلف در غرب و سنت ما وجود دارد و نویسنده باید بیش از این به این مسائل می‌پرداخت و نسبت بین عقل و دین را گسترده‌تر مطرح می‌کرد و حتماً باید به معرفت عقلی می‌پرداخت و می‌گفت که فارابی عقل را چطور تعریف کرده است و بعد به نظرات دیگران می‌رسید. من احساس می‌کنم که این مسئله جای کار بیشتری دارد.

دیگر اینکه آیا قرار است نسبت سازگاری را توضیح دهد یا خیر؟ تئوری فارابی در پاسخ به این سوال نیز جای تدقیق بیشتری دارد. اگر پرسش نهایی کتاب این باشد که فارابی نسبت میان عقل و دین را چطور توضیح می‌دهد، پاسخی که فارابی به این سوال داده نیز باید به صورت وسیع تکرار شود. او گفته محتوای معرفت وحیانی و عقلی باهم سازگار هستند و کاری که نبی می‌کند، می‌تواند در ادامه کاری باشد که فیلسوف می‌کند و تضادی میان اینها نیست، اما باید این نظریه با دقت بیشتری توضیح داده شود.

وقتی که می‌گوییم سازگار هستند، نقدش این می‌شود که فارابی می‌گوید اگر مطلبی در دین باشد که نتوانم با معرفت عقلی سازگار کنم حرفم را پس می‌گیرم؛ یعنی وقتی تعارض‌ها برجسته شوند و حل نکنم، حرفم را پس می‌گیرم. اما فارابی یک برنامه پژوهشی در اختیار ما گذاشته و نه یک تئوری؛ یعنی اگر تعارضی میان یافته‌های عقلانی و وحیانی ظاهر شد فارابی و امثال او عقب نمی‌نشینند و می‌گویند می‌توانیم این را برطرف کنیم که در متن نیز تکرار می‌شود. از نظر فارابی عقل حقیقی با دین حقیقی در تعارض نیست اما ضابطه‌ای برای عقل و دین حقیقی نیز ارائه نمی‌شود.

هرچقدر که تئوری را دقیق توضیح دهیم، به نفع فارابی است و آشکار می‌شود که نقد کار کجا است. اما وقتی که قلم را طوری به حرکت درمی‌آوریم که مفرها بیشتر شود، نظریه را کمرنگ می‌کند. ما راسیونالیسمی که در تمدن اسلامی پرورش یافته را باید با آفات ابهام و ایهام همراه بدانیم. تئوری جمع قرآن و برهان و عرفان شایع است، اما مبهم بیان شده است. قصه نهادینه شدن اشعریت باید تحلیل جامعه‌شناختی شود. بله برخی خلفا و مستبدین از اشعریت سود بردند و این توضیح خوبی است، اما توجیه معرفت‌شناختی هم دارد و اشعریت بیهوده سخن نگفت و پس از معتزله آمده است و قرن‌ها تمدن اسلامی را تسخیر کرده است. پس چیزی در انبان دارد که باید مورد نقد رادیکال‌تری قرار گیرد. بنابراین باید یک مقدار مواجهه معرفتی با اشاعره داشته باشیم که البته در این صورت می‌بینیم تئوری ما قدری مبهم است و در هر صورت باید این تئوری سازگار کردن بهتر توضیح داده شود.

انتهای پیام
captcha