به گزارش خبرنگار ایکنا؛ کتاب «بار باران» نوشته سعید تشکری است که به همت انتشارات کتاب نیستان روانه بازار نشر شده است.
در تاریخ شخصیتی به نام گوهرشاد بیگم وجود دارد که مسجد گوهرشاد را در مشهد ساخته است. این رمان در واقع نگاهی به یک دوره از تاریخ تیموریان در قالب یک رمان دارد و ضمن آنکه روایت آن یک بازشناسی تاریخی و یا جغرافیایی است، درباره تاریخ نیست؛ بلکه افشاگر بخش ناگفته و مدفون شدهای از تاریخ است که در قالب یک شخصیت داستانی ارائه شده است.
این داستان از منظر شهودی به زندگی گوهرشاد بیگم، عروس تیموری پرداخته است. گوهرشاد بیگم و همسرش شاهرخ پس از مرگ تیمور به سوی سرزمین هرات حرکت میکنند تا جا پای تیمور نور جهانگشای بگذارند و بخشی از سرزمین او را به نام تیمور پادشاهی کنند.
زندگی بانویی در دل تاریخ
تیمور در راه چین و ماچین و برای فتح سرزمینی تازه رفته که در راه جان میسپارد. او با این نیت که، چون مسلمانان زیادی را کشته و خدای مسلمانان با او قهر کرده، میخواهد در کشتاری تازه و به نیت کفاره گناهانش بر چین و ماچین غلبه کند که مرگ فرصت این جهانگشایی را از او میگیرد. از سوی دیگر گوهرشاد و شاهرخ در راه رسیدن به طوس با مادر بیمار گوهرشاد روبرو میشوند. آنها میشنوند که در طوس سلطانی به نام امام رضا(ع) شفای عرب و عجم، ترک و تاتار را با بهای شکستن دل میدهد. گوهرشاد عهد میبندد در صورت بهبود مادرش خانهای در کنار بارگاه سلطانی رضا بسازد.
سعید تشکری در مقدمه رمان نوشته است: این رمان اینگونه آغاز شده است: «این مکتوب را نوشتم تا گوهرشاد بیگم که میداند، بخواند و هم تو که میخوانیاش و هم من که نوشتهام و کاتبم! سلام. سلام بر دل بایری که اکنون، با نوشتن باز هم سبز شده است و همین که تو مرا میخوانی. او خواسته است که ما، برای یکدیگر سبز شویم و امیدوارم که یادمان به یاد هم بماند، بانو گوهرشاد بیگم، دیرسالی از ایام جوانی آغاز شد و ماند...».
تشکری نویسنده رمان و ادبیات نمایشی و کارگردان تئاتر و سینما است و از آثار وی میتوان به «پاریس پاریس»، «ولادت»، «رژیسور»، «بار باران»، «غریب، قریب»، «مفتون و فیروزه»، «هرایی»، «هندوی شیدا»، «پاکان و الماس»، «آبیها»، «موقف»، «اوسنه گوهرشاد»، «سیمیا»، «آرتیست» و «به صرف عصرانه» و مجموعههای تلویزیونی «زمانه»، «واقعه»، «یوسف میآید»، «محله سپیدار»، «شکرتلخ» و «گل آباد» اشاره کرد.
برشی از کتاب
در بخشی از این کتاب میخوانیم: سلام، سلام. سلام میدهم و چون بانویم، کارستان به پا میکنم. به پای ضریح تو میافتم، تا بلندم کند. گداییات را میکنم تا مرا صدا کنی. مزد میدهم، حتی اگر مزدم ندهی. طلاها را میفروشم، تا برایم طلا بفرستی. طلاها را میفروشم. بانویم مزدم را داده است. مزد سالهایم را داده که بروم. حالا میآیم که به خدمت تو در بیایم. رسید. طلاها را میان چارقدش حس کرد. به طلاها دست زد. بودند. پا جفت کرد. سلام کرد؛ و گفت: ای سلطان، من کنیزی از خانه راندهام. میخواهم کنار مسجد بانویم، خانه کوچک بسازم. اسمش، کارش را در فرداها تو به سامان میرسانی. سامانم بده تا این جا بمانم. قربانت سلطان. بلاگردانت سلطان، آقایی کن سلطان...».
انتهای پیام