نوع‌دوستی؛ بزرگترین تیتر زندگی کوکب خانم / کار خیر هیچ‌گاه نمی‌میرد
کد خبر: 3963335
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۳

نوع‌دوستی؛ بزرگترین تیتر زندگی کوکب خانم / کار خیر هیچ‌گاه نمی‌میرد

کوکب خانم مادر مهربانی بود که همه او را در روستای کوچک محل زندگی‌اش به نام مادر مهر می‌شناختند چراکه نان‌های وقفی‌اش رنگ تازه‌ای به زندگی‌ها می‌بخشید.

نوع‌دوستی؛ بزرگترین تیتر زندگی کوکب خانم / کار خیر هیچ‌گاه نمی‌میرد

روز گذشته خبر فوت بانویی را شنیدم که اسوه و از الگوهای زمانه خود بود؛ انسانی معمولی که در دنیای خود و به اندازه وسعش سعی می‌کرد برای انسان‌ها امید را رقم بزند. 

به خانه‌اش رفتم؛ هنوز عطر بزرگواری‌اش در فضای خانه نمایان بود و تنوری که دیواره‌هایش سیاه بود؛ کوکب خانم رفته بود، اما هنوز این خانه محل مهر و دوستی بود. 

عطر نان‌هایش مانند همه نان‌های محلی بود، شکل و رنگش نیز همین‌طور؛ تنها چیزی که آن را متمایز کرده بود حس خیرخواهی و انسان‌دوستی بود که به نان عطر دیگری داده بود. 

کوکب خافی، متولد سال ۱۳۱۹ بود و خانه‌ای ساده در روستای آسیابان از توابع بخش قهستان در شهرستان درمیان داشت؛ او نانوا بود و سال‌ها بود با همین شغل روزگار می‌گذراند. 

کوکب خانم برای کار خیر نان می‌پخت، برای هر کسی که گرسنه بود، در راه مانده بود و برای رزمندگان جبهه. در زمان حیاتش دوست نداشت از کارش کسی آگاه باشد؛ دوست داشت کارهای خیرش را در نهان انجام دهد؛ معتقد بود خدا اجرش را می‌دهد و باید پیش خدا کارت بزرگ و ارزشمند باشد نه بنده خدا.

این بانوی بزرگ که در اوج جوانی همسرش را از دست داده بود بار سنگین بزرگ کردن هفت فرزند خود را به تنهایی به دوش کشید. جنگ تحمیلی شروع شد و هیچ کس فکر نمی‌کرد مادر فداکار روستا پسرانش را به جبهه بفرستد، اما این کار را کرد؛ او دو پسرش را به جبهه فرستاد. 

کوکب خانم همیشه می‌گفت: پسران من خونی رنگین‌تر از امام حسین(ع) و جوانان مردم که در جبهه هستند، ندارند؛ آنان هم فدایی امام حسین(ع) و مکتبش. وی که رفتن پسرانش به جبهه را با اینکه بسیار به آنان وابسته بود کافی نمی‌دانست، شروع به پخت نان کرد و آن‌ها را به افرادی می‌داد که به شهر رفت‌وآمد داشتند تا نان‌هایش را به دست رزمندگان برسانند.

این بانوی دیار آسیابان همواره دوست داشت نان‌هایش را بهترین بندگان خدا مصرف کنند؛ برایش درآمد زیاد مهم نبود؛ آن قدری از رزق حلال که بتواند زندگی‌اش را اداره کند برایش کافی بود؛ وی تنها دوست داشت نان‌هایش گره‌گشا شوند؛ گره گرسنگی جمعی را بگشاید که برای میهن می‌جنگند‌.

وقفی که برکت می‌بخشد

عاشورا که می‌شد خانه کوکب خانم پر بود از عطر نان‌هایی که برای هیئت پخته می‌شد؛ می‌گفت هرچه برای اهل بیت(ع) انجام دهیم باز کم است‌. وی که از کم صبری جوانان گله داشت، می‌گفت: زندگی پر از فراز و نشیب است، اما نباید از یاد برد که در کنار هم بودن و به فکر هم بودن مشکلات را آسان‌تر می‌کند؛ همان‌گونه که امامان ما این‌گونه زندگی کرده‌اند‌. 

وی معتقد بود وقف حتما نباید در مورد یک مسئله بزرگ صورت گیرد؛ بلکه هر فردی باید هرچه در توان دارد برای رفع بخشی از مشکلات جامعه وقف کند و این وظیفه یک مسلمان است و این‌گونه برکت در زندگی معنا می‌شود.

کوکب خانم حال با این زندگی وداع کرده، اما دست‌هایی که گرفته و سخنانی که هر روز با تأسی از مکتب اهل بیت(ع) در گوش همگان نجوا می‌کرد، از بین نرفته است؛ دیوار سیاه اتاق تنوری که در آن نان‌های بسیاری برای دیگران پخت و مکان درد دل‌های همسایگان بود؛ گواه همین جریان قطع نشدن زندگی در خانه کوکب خانم است.

درسی که تنها در کلاس انسانیت می‌توان آموخت

حسین امیرآبادیزاده، یکی از پسران کوکب خانم نیز در گفت‌وگو با ایکنا از خراسان‌جنوبی گفت: خانه ما از زمان کودکی محل برگزاری کارهای خیر بود؛ از برگزاری هیئت یا کمک به زنان بی‌سرپرست تا پختن نان برای سپاه و بسیج و رزمندگان. 

وی افزود: مادر همواره به ما یاد می‌داد باید ابتدا به فکر همسایه بود و سپس به فکر خود و این درسی بود که از حضرت زهرا(س) یاد گرفته بود و دوست داشت ما نیز به آن وفادار باشیم. 

امیرآبادیزاده بیان کرد: گاهی زندگی برایش سخت می‌گذشت؛ تربیت هفت کودک بدون پدر کار سختی است، اما با این حال همیشه مراقب بود تا همسایه‌اش گرسنه نخوابد یا مشکلاتش آن قدر بزرگ نشود که نتواند تحمل کند؛ می‌گفت اگر همسایه‌ام با گریه شب را صبح کند نباید نان مسلمان را بر ما گذاشت. 

وی بیان کرد: مادرم تحصیلات دانشگاهی نداشت، اما برای همسایگان و آشنایان مشاوری امین بود، راهنمایی که به سبب امین بودن همه اطرافیان مشکلاتشان را با او در میان می‌گذاشتند و از او راهنمایی می‌خواستند. 

نوع‌دوستی و دوری از خودخواهی بزرگترین تیتر زندگی مادرم است

امیرآبادیزاده تصریح کرد: مادرم با اینکه بسیار به من و خواهر و برادرانم وابسته بود، اما اجازه داد من و برادرم به جبهه برویم؛ در نبود ما زندگی برایش سخت می‌گذشت، اما حرف دلش چیز دیگری بود، او از اعماق قلبش پیروزی میهن را به زندگی در کنار فرزندانش ترجیح می‌داد.

از او پرسیدم از مادر بیش از همه چه آموختی؛ پاسخش صریح و روشن بود: نوع‌دوستی و دوری از خودخواهی بزرگترین تیتر زندگی مادرم است؛ او هیچ‌گاه به خود فکر نمی‌کرد، تنها دغدغه‌اش زندگی پر از آرامش اطرافیانش بود.

در این دنیا خانه‌های اندکی چون خانه کوکب خانم وجود دارد که در آن عطر انسانیت به مشام می‌رسد و انسان‌هایی که به دور از تکلف و زرق و برق دنیایی تنها به نوع‌دوستی و آنچه اسلام از آنان خواسته عمل می‌کنند آن هم به دور از فضاسازی رسانه‌ای. آنان ستاره‌های خاموش این دنیایند که گویی نوربخشیشان هیچ‌گاه از بین نمی‌رود؛ حتی با مرگ. 

عطر نان هنوز هم از خانه کوکب خانم به مشام می‌رسد؛ او به نزد پروردگار رفته و زندگی دیگری را آغاز کرده، اما هنوز عطر نام نیکش در این دنیا جاری است. چه بسیار انسان‌هایی که زنده‌اند اما در حقیقت مرده‌‌ای بیش نیستند چراکه انسانیت را زیر پا گذاشته‌اند و چه بسیار انسان‌هایی که مرگ پایان زندگی امیدبخششان نیست.

انتهای پیام
captcha