به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین نجف لکزایی، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، شب گذشته، 26 مهر، در برنامه تلویزیونی سوره که از شبکه چهارم سیما پخش شد به طرح بحث درباره «شیوه رهبری و مدیریت پیامبر اسلام(ص)» پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
وقتی به عصر پیامبر(ص) مراجعه میکنیم، میبینیم وقتی حضرت(ص) دعوت خود را شروع میکند، حرکتش جنبه شورش نداشت و بحث حضرت(ص) با قریش، اعراب و یا به تعبیر قرآن، کفار و مشرکان این بود که شما مدعی هستید که ما ابراهیمی هستیم، بسیار خوب بیایید تا ابراهیمی باشیم. یکی از خصوصیات ابراهیم(ع) این است که مشرک نبود، اما پس چرا شما مشرک هستید؟ بحث را به سرچشمه و آن فضایی که در مکه وجود داشت برمیگرداند. مکه از میراث ابراهیم(ع) فاصله گرفته بود و تغییر اصلی اینکه ابراهیم(ع) آمده بود که بگوید اگر بین امر دنیا با ارزشهای اصیل و اخروی تعارضی ایجاد شد، توحید به این معناست که بگویید آن را که خدا میخواهد، قبول میکنم و برای ابراهیم(ع) نیز این اتفاق افتاده است. زمانی که نوجوان بود، بتهای بتخانه را شکست و از جان خودش نترسید. پس شروع کار اینطور است که پیامبر(ص) فرمود ما آمدیم که به سرچشمه بازگردیم.
مسئله این بود که قریش تقریباً تمامی ارزشهای توحیدی را قربانی ارزشهای تجاری کرده بودند و از خانه خدا، دنبال خدا نبودند، بلکه دنبال تجارت بودند که این مسئله مبتلابه امروز ما نیز هست که میگوییم اگر فلانکار را بکنم، تجارت خود را از دست میدهم، اما باید ببینیم خواست خداوند چیست؟ حضرت ابراهیم(ع) خوابی دید و به فرزندش گفت: این خواب را دیدهام. اسماعیل(ع) نیز فرمود: ای پدر، آن چیزی که امر شده را انجام بده که مفسران گفتهاند چقدر این تعبیر مؤدبانه است تا عواطف پدر برانگیخته نشود. حضرت ابراهیم(ع) میتوانست بگوید اگر به ذبح فرزند اقدام کنم، فرزندم را ندارم و یا حضرت علی(ع) میتوانست بگوید اگر جای پیامبر بخوابم، ممکن است جانم را از دست بدهم. لذا شروع کار رسول خدا(ص) این بود که به مخاطبانش فرمود اگر به دنبال فلاح هستید، باید موحد باشید. فلاح به معنای شکوفایی است و فرمود من آمدهام که انسانیت را شکوفا کنم. راه شکوفا شدن، بازگشت به توحید است و چیزی نگفت که برای مشرکان ناشناخته باشد. اینها با «الله» آشنا بودند، اما با «رَب» و «رحمان» بیگانه بودند.
پس، از نقطهای شروع میشود که برای اینها شناخته شده بود. الان هم که با مسلمانان صحبت میکنید، میگویید باید به سیره پیامبر(ص) بازگردیم و ببینیم اخلاق و رفتار ایشان به چه صورتی بوده است. آیا پیامبر(ص) طرفدار باسوادی بوده یا بیسوادی؟ آیا ایشان دنبال راستگویی بوده یا دروغگویی؟ آیا رسول خدا(ع) دنبال اخلاص بود یا ریا؟ متواضع بود یا متکبر؟ پیامبر(ص) این دوگانههای متضاد ارادی را ایجاد کرد و گفت آیا شما ابراهیمی هستید؟ آیا شما متولی مسجدالحرام هستید؟ فرمودند کسی میتواند متولی مسجدالحرام باشد که صلاحیت لازم را داشته باشد و موحد و ابراهیمی باشد. چگونه مشرک متولی مسجدالحرام باشد؟
«مونتگمری وات» میگوید پیامبر(ص) یک چیزی را مطرح کردند که دیگران دیدند اگر بخواهند به آن حرف گوش کنند، یعنی ریاست مسجد را باید به ایشان بدهند، چون اینها باید از شرک دست بردارند و اینگونه معاهدات تجاریشان به خطر افتد. این تفکر توحیدی خط قرمز پیامبر(ص) شده است. در سوره زمر میگوید: کسی را در نظر بگیرید که چند ارباب دارد و یک کسی را در نظر بگیرید که یک رب دارد. کدام آرامتر است؟ وقتی میخواهد توحید و شرک را مجسم کند، ناگزیر است که یک مثال این چنینی بزند و یا میآید و خطاب به همه ادیان میگوید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» یعنی بحث ارباب و رب مطرح است.
وقتی شما رب را قبول میکنید، یعنی فرعون را قبول نمیکنید. پس از ارزش توحید، دومین ارزشی که مطرح کرده این است که فرمود «قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ»، یعنی بگو، رب من، مرا به قسط امر کرده است. دین، دعوت به فطرت است و توحید در وجود ماست و چون با فطرت انسانها حرف میزند، آنها که آلوده به ارزشهای تجاری نبودند، اولین کسانی هستند که لبیک گفتند. در آیه دیگری فرمود «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ»، یعنی باز هم بحث امر است که امر شدهام تا بین شما مردم عدل را برپا کنم.
قسط و عدل آمد و حال چطور باید عدل را برپا کرد؟ همه مظلومان به سمت کسی که چنین نیتی دارد میآیند و ظالمان نیز در مقابلش میایستند. مقام معظم رهبری میگویند از وضعیت عدالت راضی نیستم. عدالت نیز فطری است و لازم نیست خیلی در موردش نظریهپردازی کنیم و همین که کسی امتیازی میگیرد که نمیتواند به صورت عمومی بگوید یعنی عدالت آنجا نیست. مقام معظم رهبری از نهجالبلاغه نقل کردند که حضرت امیر(ع) فرمود چیزی از شما به صورت محرمانه ندارم، مگر اینکه اسرار جنگی باشد و این دلالت بر شفافیت میکند. لذا هر کجا که شما میترسید، شفافسازی کنید، یعنی عدالت برپا نشده است.
در زمان فتح مکه، رسول خدا(ص) عفو عمومی اعلام کرد.دلیل آن این بود که خیلی از مکیان مسلمان شده بودند و جرئت ابراز اسلام را نداشتند. لذا تدبیر حضرت(ص) برای فتح مکه اینطور است که بدون تلفات انسانی مکه را فتح کرد و استراتژیستها در این مسئله ماندهاند که چطور میشود، چنین کاری کرد. حضرت رسول(ص) ناگزیر شد، مکه را رها کند و برود و تعبیر قرآن این است که شما را از این سرزمین اخراج کند و قبلتر حضرت(ص) مجبور شد که مسلمانان را به حبشه بفرستد.
اما عدل باید چطور اجرا شود؟ آیه 81 سوره اسراء نازل شد که فرمود: «وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا»، اما آیا پیامبر(ص) مامور شد که خودش دولت تشکیل دهد و سلطان نصیر را محقق کند یا میخواهد که یکی از دولتها کمکش کنند؟ اکثریت گفتند خود ایشان باید دولت تشکیل دهد. ذکر این نکته ضروری است که انبیا(ع) را باید یک فرد در نظر گرفت که به دنبال چنین هدفی بودند. حضرت(ص) به سراغ یثربیها رفت که در ایام حج به مکه میآمدند. پیمانهای عقبه شکل گرفت تا اینکه به مدینه مهاجرت کردند. در مدینه نیز دولت شکل میگیرد و تا اینجا چند عنصر تحقق یافت؛ اولین مورد توحید بود که یعنی «الله» یک کسی را به عنوان رهبر فرستاده است. رهبری شکل گرفت که به توحید و دین ابراهیم(ع) دعوت کرد و به مرور امت شکل گرفت و پایه امت مستضعفان و محرومان و بردهها هستند. بنابراین نبوت، امامت و امت هم شکل میگیرد.
انتهای پیام