این روزها مصادف با درگذشت استاد حوزه علمیه، قرآنپژوه، اولین امام جمعه تهران و مفسر قرآن، آیتالله سیدمحمود طالقانی است. وی در سال ۱۲۸۹ هجری شمسی در طالقان به دنیا آمد و پس از گذراندن دروس مقدماتی در مدارس رضویه و فیضیه قم، تحصیل خود را تا سال ۱۳۱۷ تا درجه اجتهاد ادامه داد. طالقانی در سال ۱۳۱۸ با انتشار اطلاعیهای در اعتراض به سیاستهای رضا شاه درباره کشف حجاب فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد، اما به دلیل همین اقدام زندانی شد و پس از آن چند بار دیگر نیز به دلیل اعتراضاتش به رژیم شاهنشاهی به زندان محکوم شد.
بسیاری از افرادی که در زمان حیات ایشان با مخور بودهاند، فارغ از گرایش دین و مذهبی که داشتهاند او را پدر میخواندند. سید محمدمهدی جعفری، استاد بازنشسته دانشگاه شیراز، مفسر نهجالبلاغه و فعال سیاسی است که در دهه چهل به مدت چهار سال در زندان همراه ایشان بود. با او درباره منش رفتاری و روش تفسیری آیتالله طالقانی گفتوگویی کردهایم که در ادامه آن را میخوانید.
بیشتر بخوانید:
ایکنا ـ ابتدا با توجه به اینکه در دورهای با ایشان بودهاید به اوصاف و ویژگیهای آیتالله طالقانی میپردازیم و سپس به تفسیر ارزشمند ایشان میپردازیم. استاد درباره منش و رفتار ایشان برایمان بگویید.
آیتالله طالقانی پرورده دوران بعد از مشروطیت و جریانهای مبارزات مردم ایران چه روحانی و چه غیر روحانی، برای ایجاد حکومت مشروطه در ایران بود. ایشان هم در خانواده و هم در محیط شاهد این گونه مبارزات بود و بزرگ شده در این چنین محیطی است؛ از اینرو در دوران تحصیل در قم از حوزه و درسهای اسلامی انتظار داشت تا اینگونه مبارزات و در واقع حفظ حقوق مردم در مقابل سرپرست و سرپرست نسبت به مردم که در اسلام مشخص شده است، در آنجا ببینید و یا در کتابهای درسی یاد بگیرد، اما متأسفانه میبیند در آنجا این مسائل اساسی مطرح نیست.
از این جهت بعد از فراغت از تحصیل به تهران برمیگردد و چون در یک محیط دیکتاتوری خیلی خفقانآور دوره رضاشاه قرار داشته، از سال 1318 با وسیله قرآن و نهجالبلاغه به آموزش مردم و روشنگری میپردازد. ایشان با دیکتاتوری، استثمار و استعمار و به طور کلی استضعاف به مبارزه برمیخیزد و در این راه هم هیچگونه سازشی ندارد. بعد از سی شهریور 1320 هم کارهای خود را سازمانیافته در انجمنها، مساجد به صورت مقالات و انتشار روزنامه و ... ادامه میدهد، بعد هم که نهضت ملی ایران برای ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با استعمار شکل میگیرد با آنها همراه میشود.
متأسفانه در اواخر دوران دکتر مصدق میبیند که دوستان و رفیقان دیروز دارند از هم جدا میشوند و این جدایی هم بر اثر توطئه شدید خارجی و هم داخلی، یعنی عوامل آنها در داخل هست. ایشان از این جهت بسیار ناراحت میشود و تلاش میکند که شاید بتواند این اختلاف و شقاق را از بین ببرد، اما موفق نمیشود تا اینکه کودتای 1328 مرداد رخ میدهد و اوضاع و احوال آن زمان را تغییر میدهد. ایشان باز هم ساکت نمینشیند و بعد از 28 مرداد نیز در نهضت مقاومت ملی شرکت میکند و به مبارزه خود با توجه به تعالیم مذهبی و آنچه که از قرآن آموخته است، ادامه میدهد. همچنین ایشان در اواخر دهه سی در جبهه ملی فعال است و بعد از آن در دهه چهل از مؤسسان نهضت آزادی ایران بوده است. بعد از آن هم مصادف با جریان 15 خرداد و جریانهای متعددی که ایشان از سال 34 و 35 به بعد به شکل مرتب داشته تا دهه پنجاه همراه میشود تا اینکه به انقلاب میرسیم.
اولاً ایشان معتقد به اصولی بود که از اسلام گرفته شده بود، اما در خدمت رشد و تعالی مردم بود. در این اعتقادات و اصول هرگز تغییری نداد و در سراسر عمرشان یکسان از این اصول بهرهبرداری میکرد و به شکل روز اینها را بیان میکرد. دومین ویژگی جذابیت بود؛ ایشان همه مردم ایران و مردم جهان و تمام کسانی که به حقوقشان ظلم و تجاوزی صورت میگرفت، در یک ردیف میدید و هیچ وقت تعصبی بر روی مذهب یا مسلکی یا گروه یا سازمان خاصی نداشت و از مظلوم دفاع میکرد و برای برگردانیدن حقوق پایمال شده مردم در هرکجای جهان که بود، چه ایران باشد، چه فلسطین یا الجزایر و حتی کشورهای غیراسلامی بسیار میکوشید، فریاد میزد و روشنگری میکرد و در برابر استثمار، استعمار و استبداد فراوان توجه داشت.
ویژگی دیگر ایشان آگاهیاش نسبت به اوضاع و احوال جهان و بهروز بودن اطلاعاتش بود که هرگز خود را در یک چهاردیواری محدود نمیکرد، بلکه میکوشید که با اوضاع روز با خبر شود به منابع مختلف مراجعه میکرد و براساس آنها اظهار نظر میکرد.
چهارمین ویژگی، سازشناپذیری او بود که با هیچ ظالم و تجاوزکاری به حقوق دیگران، حاضر به سازش نبود یعنی به دنبال یک زندگی آسوده نبود که بخواهد سازش کند. بلکه پیوسته مبارزه میکرد و در این راه به زندان میافتاد تبعید میشد، محرومیتها میکشید، بیماریهایی دید، اما هرگز در مقابل اینها تسلیم نشد و سازش نکرد و به راه خود با اتکای به نیروی الهی ادامه داد. اینها مجموعاً باعث شد تا طالقانی در میان مردم دارای جاذبه باشد، همه به او توجه داشته باشند، چه شیعه، چه سنی، چه مسلمان و چه غیرمسلمان همه نسبت به او ارادت خاصی داشتند و همه او را پدر و حامی خود میدانستند.
ایکنا ـ چند نکته در میان سخنانتان بود، یکی بحث میانجیگری در سال 32 و هشدار به اصحاب نهضت ملی شدن صنعت بود. بحث دیگر اینکه ایشان هم بهروز بود و هم با تمامی گروهها خوب بود و همه او را دوست داشتند. مشهور است که در زندان حتی مارکسیستها به او میگفتند پدر و همچنین به او به خاطر بهروز بودن علمش مهندس طالقانی میگفتند. اگر در این زمینهها خاطرهای دارید بفرمایید.
ایشان قبل از کودتای 28 مرداد مصدق را یک مبارز ملی علیه استعمار و استبداد میدانست و با آن برنامههایی که دکتر مصدق برای اقتصاد ایران داشت آیتالله طالقانی او را ضداستثمار هم میدانست؛ یعنی سه جبهه استعمار، استبداد و استثمار که آیتالله طالقانی با هر سه میجنگید، دکتر مصدق را مظهر مبارزه با این سه میدانست و از این جهت از او طرفداری میکرد. از سوی دیگر با آیتالله کاشانی همراه بود، ولی به اطرافیان فاسد که بعضی در لباس روحانیت و برخی در لباسهای دیگر بودند، حساس بود. این افراد باعث میشود که میان آیتالله کاشانی که سابقه مبارزه با انگلیس و دربار دارند و دکتر مصدق جدایی ایجاد شود. ایشان آیتالله کاشانی میخواهد که فریب افراد فاسد را نخورند و آیتالله کاشانی هم میگوید که خاطرتان جمع کسی نمیتواند من را فریب دهد.
ایشان همیشه جذابیتی داشت که تمام نیروها و گروهها از او طرفداری میکردند. در سال 1341 در جبهه ملی که کنگره سراسری ملی در تهران تشکیل شد و میخواستند اعضای شورا را انتخاب کنند. ایشان از طرف تمام گروهها و همه احزاب متشکله جبهه ملی با اینکه میدانستند که ایشان عضو نهضت آزادی ایران هم هست، انتخاب شد و مورد توجه آنها بود.
در زندان، ایشان واقعاً خودش را پدر دلسوز همه زندانیان میدانست و میگفت که همه افرادی که به زندان آمدهاند، چون با ظلم و استبداد مبارزه کردهاند همه باید مورد توجه قرار بگیرند. اگر اینها مسلمان نیستند، به این دلیل است که از اول راهنمایی نشدهاند. ایشان در شبهای جمعه یک کرسی آزاد در زندان راه انداخت و همه را دعوت کرد که بیایید و درباره ریشه مذهب بحث علمی و مستند کنیم. هر نتیجهای که گرفته شد من اولین نفری هستم که تابع آن هستم.
در نظرش رهبران حزب توده و مارکسیستها بود که درباره ریشه مذهب نظر خاصی دارند. این را که میگویم مربوط به سال 1345 است. اینها گفتند: ما الان ده یا دوازده سال است که زندان هستیم و فرسوده شدیم و دیگر اهل بحث نیستیم، اما آقای طالقانی! به خدا قسم اگر در جوانی با یک روحانی مانند شما روبرو میشدیم این سرنوشت را نداشتیم، اما دین را از زبان آخوندهای محله که بر منبر میرفتند و چیزهای خرافاتی میگفتند دیده بودیم و به این دلیل به این راه و جهت کشیده شدیم.
ایکنا ـ با توجه به اینکه شما خودتان در زمینههای تفسیر و به ویژه نهجالبلاغه محقق و استاد هستید و با روشهای تفسیری و به ویژه تفسیر آیتالله طالقانی مأنوس بودید به روش تفسیری ایشان در «پرتوی از قرآن» چگونه است و اینکه رهیافتها و رویکرد سیاسی- اجتماعی و فرهنگی که از قرآن میگیرد چه بوده است؟
من کتابی با عنوان «آیتالله طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن» دارم که همه این مطالب را در آنجا بیان کردهام. روش ایشان در پرتوی از قرآن روش تفسیر قرآن با قرآن است، این روش را بعضی اینگونه برداشت میکنند که آیهای از قرآن به وسیله آیه دیگری تفسیر شود. هر چند این از قدیم مشهور بوده است و این هم هست و نمودار خیلی برجسته آن در تفسیر المیزان علامه طباطبایی ظهور کرده است.
اما منظور من از تفسیر قرآن با قرآن آیتالله طالقانی به این شکل بود که ایشان میگفت، کلمات، جملات، آیات و حتی حروف آهنگ و موسیقی آیه، خود گویای معنای آن است. از منابع دیگری مانند احادیث صحیح و نظریههای تفسیری معتبر استفاده میکرد، اما می گفت که بیش و قبل از هرچیز خود آیه، لحن آیه، ترکیب کلمات با یکدیگر و حتی موسیقی و ضربآهنگ و ... است که گویای آن معنایی است که در آیه وجود دارد و ما لازم نیست که جای دیگر برویم در این راه نمونههای فراوانی است، بهخصوص در سوره «نباء» که در آن کتاب نمونهها را آوردهام.
ایشان نظر مفسرین گذشته را نقد میکرد و میگفت که این برداشتی که این مفسر داشته است ممکن است در شرایطی درست باشد، اما برای همیشه درست نیست، چون قرآن برای همیشه است و رسالتی جاویدان دارد. برای همه نسلها در سراسر تاریخ بوده است و باید ما از خود آن آیه در شرایط گوناگون برداشت کنیم و اگر از علم روز استفاده میکرد، در زمینههای علوم کیهانشناسی، علوم ریاضی و ... که استفاده میکرد نه برای اینکه حقایق تغییرناپذیر قرآن را تابع آن علوم کند، بلکه از آن علوم به عنوان چراغی روشن استفاده میکرد که بر روی آن حقایق علمی قرآن میافکند، پرتو افکن میشد و آنموقع با توجه به آن حقایق علمی میتوانست حقیقت ثابت قرآن را بهتر و روشنتر ببیند.
برای مثال درباره خورشید که میگوید «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» یعنی خورشید را به عنوان یک چراغ وهاج توصیف کرده است. میگفت اولاً کلمه وهاج با تشدید «ه» و به این صورت بیان کردن، ساختار خورشید را نشان میدهد. حالا این ساختار خورشید را از کجا فهمیده بود؟ ایشان زندگی و مرگ خورشید «جورج گاموف» را دقیقاً خوانده بود و میگفت که با آن ویژگیهایی که خورشید دارد و اینجا ترسیم کرده است، این ویژگیها را هیچ کلمه و لفظی بهتر از وهّاج نمیرساند، در جای خود ایستاده و نور و حرارات به اطراف میپراکند و جاهای دیگر را روشن میکند.
از این جهت ایشان از قرآن به وسیله خود قرآن استفاده میکرد و همانطور که گفتم در بسیاری از موارد هم از روایات معتبر استفاده کرده است؛ مثلا در آیه «إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ» آسمان منشق شد، نه به معنی شکافته شد، بلکه یعنی جدا شد. ایشان روایتی از امام صادق(ع) است، استفاده کرده که از ایشان پرسیدند که آسمان از چه چیزی منشق شد؟ اما میفرماید؛ «من المجره» از کهکشان، ایشان هم با مطالعه آن کتابها و کتابهای دیگر ساختار کهکشان و ستارگان را در آنجا نوشتهاند که در بازوی چپ سه کهکشان جایی هست که زمین از آنجا منشق شده است، از اینگونه روایات استفاده میکردند.
اما به طور کلی به خود قرآن متکی بودند و کسانی که اهل تحقیق در تفسیر هستند و در دانشگاهها تدریس میکنند و تجربه فراوانی در این زمینه دارند میگویند که تفسیر «پرتوی از قرآن» از این جهات بینظیر است و تنها ایشان توانستهاند این حقایق را از درون خود قرآن استخراج و عرضه کنند، هر چند تفسیر ایشان تفسیر پنج جزء از قرآن است و الان در مجموعه آثار منتشر شده است و موجود است.
ایکنا ـ برخی میگویند که میتوان نقش افرادی مانند ابوالحسن فروغی را با توجه به اینکه جنبش روشنفکری دینی از ایشان منشعب میشود، در رویکرد آیتالله طالقانی در پرتوی از قرآن یا دیگر آثارشان ردیابی کرد؟
خیر، همانطور که مهندس بازرگان هم آورده است، ابوالحسن خان فروغی جلساتی داشتهاند که در آن جلسات هم تفسیر قرآن و هم فلسفه و چیزهای مختلفی گفته میشد که عدهای از روشنفکران آن زمان مانند مهندس بازرگان، دکتر سحابی و ... در آنها شرکت میکردند، اما آیتالله طالقانی ظاهراً در آن جلسات شرکت نداشتند.
آیتالله طالقانی در کار تفسیریاش بیشتر تحت تأثیر شیخ محمد عبده و به طور کلی مفسران جدید است. البته هم از آنها استفاده میکند و هم از تفاسیر قدیم، اما از لحاظ روشنفکری دینی، ایشان به مصر نزدیکتر است تا به منابع ایرانی. البته ایشان از سید جمال الدین بسیار اثر پذیرفته و سید جمال الدین را کسی میداند که در ایران و جهان اسلام به پا خاست، ایشان از سید جمال و شاگردانش مانند عبده، کواکبی و همچنین از اقبال لاهوری تأثیر پذیرفته است. استفاده از ابوالحسن فروغی را نه از خودشان شنیدم و نه در آثارشان اثری دیدهام.
ایکنا ـ به عنوان حسن ختام بحث بفرمایید، مسیر آیتالله طالقانی چگونه ادامه پیدا کرد و اگر نکتهای در پایان دارید بفرمایید.
ما این روزها گرفتار بحران فکری، اخلاراقی و اجتماعی هستیم که در واقع بیش از هرچیزی هویت ملی و اعتقادی خودمان را گم کردهایم و بهویژه حوادث مختلفی که پیش آمده چه از خارج و داخل، چه از سوءمدیریت و چه توطئهها همه دست به دست هم دادهاند و واقعاً اقشاری از مردم سرگردان هستند و نمیدانند که چه راهی را برگزینند.
هدایت این دسته از جامعه برعهده کسانی است که هم دارای آن تفکر روشنفکران بودند و مسیر امروز را نه در تقلید از گذشته، بلکه در استفاده از اصول بزرگان گذشته پیدا میکنند. بزرگانی همچون سیدجمالالدین تا عبده و اقبال در خارج از کشور و در درون کشور از امثال مرحوم مدرس، آیتالله طالقانی، دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، شهید مطهری و سایر بزرگانی که از اصول اعتقادی و گفتارهایی برای رهنمود دادن استفاده کردند.
آن راه و روش را امروز از تجاربی که در جهان وجود دارد بگیریم و انشالله به راه خودمان ادامه دهیم. تمام این بحرانها و اتفاقات و گرفتاریها میگذرد. همه اینها موقت است و تابع اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی است که در جهان وجود دارد، اما آن اصول میماند و ما باید روی آن اصول بمانیم و به زبان روز و تجاربی که از جهان به دست آوردهایم، آن راه را ادامه دهیم.
انتهای پیام