برای روایت یک زندگی متفاوت راهی قاین شدیم و درب خانهای را زدیم که مادری پیر، اما با دلی جوان و پرامید از دخترک جوانش پرستاری میکرد. مادری که سرطان کبد در سال 95 همسرش را از او میگیرد و او باید زین پس به تنهایی بار سنگینی این زندگی را به دوش بکشد.
دخترکی جوان به نام لیلا بر روی تختی در گوشه خانه بی حرکت دراز کشیده است، او به دردی دچار است که به واسطه آن نمیتواند راه برود؛ دردی به نام سرطان؛ دردی که از وقتی نامش در زندگی این خانواده شنیده شد، صدای فریادش گوشهای این خانه را کر کرد.
با مادر لیلا همکلام شدیم، از زندگیاش گفت، از روزهای بیقراریاش، از روزهایی که مجبور شد به خاطرعمل لیلا تمام گوسفندانش را که نیمی از داراییاش بود، بفروشد و خرج مریضی فرزندش کند.
او میگوید: هفت فرزند دارم که سه پسرم در مشهد کارگر هستند که برای درمان بیماری لیلا عازم مشهد شدیم، اما پس از دو سال دیدم از عهده مخارج سنگین اجاره خانه و هزینههای زندگی برنمیآیم.
وی با بیان اینکه خانهای که در روستا داشتیم فروختیم و به شهرستان قاین آمدیم، افزود: ما مستمریبگیر کمیته امداد هستیم، اما باز هم نمیتوانیم از عده مخارج زیاد برآییم.
او از اجارهنشینی در این خانه میگوید و ادامه میدهد: زندگی سخت میگذرد، اما با این حال راضی و شکرگذار هستم که میتوانم به فرزندانم کمک کنم.
مادر لیلا که اکنون همدم تمام روزها و شبهای او تار اوست، مانند بسیاری از بندگان از خداوند طلب ثروت یا خانه نمیکند، او تنها یک نعمت میخواهد و آن سلامتی و بازگشت حس به پاهای دخترش است.
لیلا از مادرانههای مادری میگوید که تمام زندگیاش را فروخت تا به او سلامتی هدیه کند. او از هزینه هنگفت هر بار شیمیدرمانی میگوید و ادامه میدهد: سال 96 متوجه بیماریم شدم، باید از کمر نمونه مغز و استخوان میگرفتم، پزشکان گفتند سرطان «ای ال ال» داری؛ از سال 96 تاکنون، هشت بار شیمیدرمانی شدم و هشت دوره هم پیوند مغز و استخوان نیاز بود که از برادرم به من پیوند زدند و در همین دوره پاهایم دچار مشکل شدند.
وی یادآور شد: اکنون به گونهای پاهایم دچار مشکل شده که باید پروتز بگذارم و در غیر این صورت فلج میشوم، اما ناامید نیستم چون خداوند بندههایش را فراموش نمیکند.
گاهی میشود با کمی فکر به اینکه چقدر میتوان در زندگی افرادی این چنین مؤثر بود، گامهای بلندی برداشت. گاهی باید این گونه دردها را در اطراف خود دید و شنید تا صدای انسانیت به فراموشی سپرده نشود.
به گفته پزشکان، لیلا به عمل جراحی در همین ماه احتیاج دارد تا دوباره بتواند راه برود، بدود و دوباره بخندد. لیلا و افرادی چون او چشمانتظار خیرانی هستند تا دوباره حس و حال زندگی را به آنان برگردانند. حس و حالی که شاید سالهاست فراموش شده. مگر فراموش کردیم که نشاندن خنده بر روی لب انسانها و نجات آنان از گرفتاری یکی از باارزشترین کارها در پیشگاه پروردگار است.
گزارش از زهرا حمیدی؛ خبرنگار ایکنای خراسانجنوبی
انتهای پیام