سلوک معنوی و عملی علامه طباطبایی بر پایه حکمت و عقل بود
کد خبر: 3857935
تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱۳۹۸ - ۱۴:۵۷
غلامعلی حدادعادل تبیین کرد:

سلوک معنوی و عملی علامه طباطبایی بر پایه حکمت و عقل بود

گروه اندیشه ــ رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی با بیان اینکه مشرب فکری علامه طباطبایی عقلانی بود، اظهار کرد: علامه از دریچه عقل به هستی نگاه می‌‌کرد، به همین دلیل تفکر او عقل‌‌مدار بود و داور نهایی برای تصمیم‌گیری در نظر ایشان عقل بود و او زندگی سعادتمندانه و حکیمانه را زندگی عقلانی می‌دانست.

حداد عادل

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ دومین یادمان علامه طباطبایی، امروز، 27 آبان، با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقه‌مندان در کتابخانه مرکزی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد. غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در افتتاحیه این نشست به ایراد سخن پرداخت که در ادامه مشروح آن از نظر می‌گذرد؛

لازم است که همواره از علامه طباطبایی یاد کنیم، البته نه فقط در ایران بلکه در جهان اسلام باید علامه را معرفی کنیم و حتی در کل جهان باید ایشان به عنوان یک متفکر اسلامی معرفی شود و دانشگاه علامه طباطبایی نیز بیش از هر کجا در شناساندن علامه وظیفه دارد. به نسل جوانی که از علامه فقط نامی شندیده‌‌اند باید ایشان را معرفی کرد. پیشنهاد می‌‌کنم که دانشگاه جزوه کوچکی در حد 50 صفحه با زبان ساده و جذاب درست کند و دانشجویان سال اول که وارد می‌‌شوند این جزوه به آنها داده شود، وگرنه علامه تبدیل یک لفظ می‌‌شود.

چهارده مقاله در رد مارکسیسم

علامه به معنای حقیقی کلمه یک حکیم الهی بود. از آن حکمایی که در طول تاریخ اسمشان را شنیده‌‌ایم که سلوک فکری و معنوی و زندگی عملی آنها بر پایه حکمت الهی بوده است. هرکس ایشان را می‌‌دید، یاد خدا می‌‌افتاد. امثال بنده که در حوزه درس نخواندیم، توفیق اینکه از نزدیک پای درس ایشان باشیم را نداشتیم و اختلاف سنی ما با علامه نیز زیاد بود و استادان ما در طبقه دانشجویان علامه بودند، اما از همان دهه 30 در تهران نام علامه را شنیدیم و آرام آرام با ایشان آشنا شدیم. می‌‌دیدیم که آثاری تألیفی از قم به دست ما می‌‌رسد و اخبارش می‌‌رسد که با دیگر کتب متفاوت است.

مهم‌‌ترین اثری که از علامه در دهه 30 منتشر شد، همان کتاب ماندگار اصول فلسفه و روش رئالیسم بود که این کتاب چهارده مقاله بود که علامه در آن زمانی که شبهات مارکسیست‌‌ها غالب بود، برای جمعی از شاگردان بیان کرده بود که شهید مطهری و شهید بهشتی جزو آن حلقه بودند. ایشان درس هفتگی داشتند و ادعاهای فلسفی مارکسیسم را به محک استدلال زدند و چهارده مقاله محصول این جلسات شد.

دهه 20 تا 30 دوران تبلیغ مارکسیسم است و حتی در قم نیز فعال بودند. علامه این چهارده مقاله را نوشت و شهید مطهری احساس کرد که باید اینها شرح بشود و حاصل این شرح می‌‌شود پنج جلد کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم که این کتاب در مقابله فکری با اندیشه‌‌های ماتریالیستی بسیار مفید بود.

خاطره آشنایی با علامه

مدیر مدرسه ما با علامه نسبت سببی داشت. در واقع خواهر مرحوم رضا روزبه که مدیر بود، همسر دوم علامه طباطبایی بود که البته علامه بعد از فوت همسر اول با این خانم ازدواج کرده بود. از این طریق، مدیر مدرسه ما که اهل حکمت و علم بود با مرحوم علامه مأنوس بود و در سال 1340 در کلاس پنجم دبیرستان تفسیر المیزان را از طریق مرحوم روزبه نزد ایشان می‌‌خواندیم. هنوز این تفسیر منتشر نشده بود، اما مرحوم روزبه علامه را به ما معرفی کرد. به خاطر دارم که مرحوم روزبه بخش‌‌هایی از آیات سوره مائده را به صورت مفصل بر پایه المیزان، برای ما درس می‌‌داد و علامه را معرفی می‌‌کرد و با اینکه آن موقع فلسفه نخوانده بودیم آقای روزبه می‌‌گفت که علامه بزرگترین فیلسوف جهان است.

سلوک معنوی و عملی علامه طباطبایی بر پایه حکمت و عقل بود

بعد که به دانشگاه رفتیم و کتبی از علامه منتشر شد، به اعتبار این موضوع انس و علاقه من با علامه بیشتر شد. با مرحوم دکتر احمدی هم‌دوره بودیم. ایشان از قم به تهران می‌‌آمد که از شاگردان علامه بود و در جلسات شب پنجشنبه شرکت داشت و گاهی بنده نیز همراه با ایشان می‌‌رفتم و پای درس علامه حاضر می‌‌شدم. در همان جلسات آیت‌‌الله جوادی آملی هم می‌‌آمدند.

ارادت شهید مطهری به علامه طباطبایی

حوالی سال 49 که تازه به دانشکده ادبیات آمده بودم، تصمیم گرفتیم که به دیدن علامه طباطبایی برویم. خدمت ایشان رسیدیم. ایشان ساکت نشسته بود و بالاخره ما چند سؤال فلسفی از ایشان پرسیدیم و ایشان نیز چند پاسخ کوتاه مجمل به ما داد و مجدد مشغول ذکر شد. در حقیقت همین طور ساکت و مشغول ذکر بود. بنده میوه درخت علامه را چشیده بودم که درک محضر شهید مطهری بود و بیش از آنکه علامه را بی‌واسطه تجربه کنم به واسطه تجربه کردم.

شهید مطهری نیز ارادت زیادی به علامه داشت و از علاقه گذشته بود. با اینکه آدمی نبود که در برابر نامه‌‌های مشهور سر تعظیم فرود آورد و اهل تعارف باشد، اما وقتی زیر قلمش نام علامه به میان می‌‌آمد، روحی له الفدا می‌‌گفت که معنای زیادی برای ما داشت که کسی مانند مطهری این طور اظهار ارادت کند. از زبان مطهری شنیدم که می‌‌گفت علامه طباطبایی اهل کرامت است و کرامت را به معنای دقیق و عرفانی‌‌اش به کار می‌‌برد.

اهل سلوک، عبادت و تفکر

رجوع ایشان به آثار علامه به ویژه المیزان نیز دائمی بود و هر وقت می‌‌خواست بحث قرآنی مطرح کند به المیزان رجوع می‌‌کرد. علامه زندگی معنوی و عملی بر پایه حکمت و عقل داشت. مردی اهل سلوک و عبادت و به دور از عناوین دنیوی و دائم در حال تفکر و تلاش بود. یک نفر بخواهد این المیزان را از رو بنویسد نیاز به همت زیادی دارد و حالا تصور کنید که علامه از دوران جوانی فعال بود.

به شهید مطهری گفتم در مورد انسان‌‌شناسی اسلامی دارم فکر می‌‌کنم، شما چه منبعی معرفی می‌‌کنید؟ ایشان سه رساله به من دادند که از روی دست نوشت علامه در تبریز عکس برداری شده بود و در حقیقت سه کتاب الانسان قبل الدنیا فی الدنیا و بعد الدنیا علامه بود و سال 1355 از ایشان گرفتم و خواندم و بعداً این‌ها ترجمه شد و علامه این‌ها را در سال 1314 در قریه شادآباد تبریز تألیف کرده بود.

مشرب فکری علامه طباطبایی

اما موضوع اصلی صحبت من مقام عقل در جهان‌بینی علامه است. مشرب فکری علامه طباطبایی عقلانی بود. از دریچه عقل به هستی نگاه می‌‌کرد. معیار برای ایشان عقل بود. تفکر او عقل‌‌مدار بود و داور نهایی برای تصمیم‌‌گیری در نظر ایشان عقل بود و او زندگی سعادتمندانه و حکیمانه را زندگی عقلانی می‌‌دانست. این مشرب جلوه‌‌های مختلفی داشت. جهان‌‌بینی علامه استدلالی و منطقی بود. در اعتقاد به خدا و عالم غیر و قبول دین، ترازویی که دست ایشان بود ترازوی عقل و حکمت بود. اهل سلوک و عبادت و نماز شب بود و می‌‌دانید که علامه فرمودند که هرکسی به هر جایی می‌‌خواهد برسد از نماز شب است.

سلوک معنوی و عملی علامه طباطبایی بر پایه حکمت و عقل بود

یعنی این اندازه اهل عبادت بود، اما همه این‌ها برای علامه معنای عقلانی داشته است. اینکه انسان باید عبودیت داشته باشد و ولایت الهی را بپذیرد، همه این‌ها بر پایه درک عقلانی بوده است و پشتوانه عقلانی داشته است و همین طور در رفتار و حکمت و زندگی عملی عقل را مبنا قرار می‌‌داد. این فهم عقلانی دین را همه در اصول دین قبول دارند و معتقد هستیم که اعتقاد به اصول دین مانند امامت و ... باید عقلی باشد و اگر مسلمانی بگوید که مسلمان هستم چون پدرم اعتقاد به خدا دارد و یا مقلد فلان عالم هستم، این مسئله از او قبول نمی‌‌شود و باید به این مطلب برسد. اما نه فقط در اصول بلکه معتقد بود که احکام دین نیز عقلانی و حکیمانه است.

گفتمان عقلانی ائمه(ع) در احکام

خدای حکیم دستور غیرحکیمانه نمی‌‌دهد. بنابراین در هر حکم تشریعی که انتسابش به وحی و نبوت مسلم باشد حتماً حکمتی است و بیشتر این‌ها را نیز می‌‌توانیم درک کنیم و برخی را نیز ممکن است درک نکنیم، اما ذاتاً آن‌ها حکیمانه است و این مشرب ائمه(ع) ما نیز هست. در بخش کلمات قصار نهج‌البلاغه عبارت طولانی می‌‌بینید که فکر می‌‌کنم حکمت 192 است که امام فهرستی از احکام اسلامی و الهی می‌‌دهد و حکمت هر کدام را نیز بیان می‌‌کند؛ یعنی کاملاً گفتمان دینی ائمه(ع) ما در احکام عقلانی بوده است.

این نظر را علامه در مورد کل شریعت داشت و علامه با این تکیه بر عقل، با غیرمتدینین نیز دیالوگ برقرار می‌‌کرد؛ یعنی هم در حوزه برون‌‌دینی این ابزار ارتباط و گفت‌‌وگوی ایشان بود و هم در داخل دین با متدینین. با کسانی که خدا و پیامبر(ص) را قبول ندارند نمی‌‌شود با استناد به نقل صحبت کرد که برای این‌ها حدیث بخوانند. در اینجا که یک عده ماتریالیست شدند، باید با آن‌ها با زبان عقل حرف زد و علامه نیز به محکم‌‌ترین ریسمان ارتباط جمعی که عقل باشد، متمسک می‌‌شد.

تکیه بر عقل انکار عالم غیب نیست

علامه دین را برای دینداران نیز با بیان عقلی بیان می‌‌کرد. این تکیه بر عقل انکار عالم غیب نیست بلکه عالم غیب را نیز بر اساس استدلال عقلی تبیین می‌‌کند. معجزه را این طور توضیح می‌‌دهد و می‌‌گوید که معجزه نیز بر اساس قاعده علت و معلول است. بنابراین تمسک علامه به عقل مانع سلوک عرفانی نیست، بلکه همه آن‌ها را با عقل تنظیم می‌‌کند. علمای اخلاق معتقد هستند که عقل باید در وجود انسان مدیریت کند و بقیه قوا باید در خدمت عقل باشند و ایشان مطلبی که در مورد اخلاق قبول داشت، در مورد کل هستی قبول داشت و با متدینین نیز دین این طور بود که اصرار داشت با چراغ عقل ببینند و بفهمند و نتیجه این نگاه و نگرش توجه جدی به فلسفه شد.

علامه فلسفه را در حوزه احیا کرد. در یک دورانی افرادی که می‌‌خواستند فلسفه کار کنند به تهران می‌‌آمدند و در مکتب تهران چهره‌‌های برجسته‌‌ای به تدریس شروع می‌‌کنند که این مسئله نتیجه کم‌رونقی فلسفه در حوزه بوده و علامه تشخیص داد که باید فلسفه در حوزه جدی گرفته شود و ایشان استقامت می‌‌کند و فلسفه را ریشه‌‌دار می‌‌کند. امروز اگر فلسفه در حوزه وجود دارد و در مجمع عالی حکمت اسلامی تدریس می‌‌شود، به آسانی به دست نیامده است و این نتیجه تلاش‌‌های امثال علامه است.

علامه؛ پیشگام بردن علوم انسانی به حوزه علمیه

علامه را باید پیشگام بردن علوم انسانی به حوزه علمیه دانست. البته در آن زمان اصطلاح علوم انسانی اینقدر که امروز رایج شده مطرح نبود، اما علامه به این مسائل توجه داشته است. علامه وقتی آیات را تفسیر می‌‌کند، بحث‌‌های مختلفی دارد و گاهی روایات را نیز نقد می‌‌کند و یا بحث فلسفی دارد، اما یک مباحثی در حوزه علمیه در قالب تفسیر، اول بار از سوی علامه مطرح شده که مباحث اجتماعی است و شما 60 سال قبل را در نظر بگیرید که علامه یک سلسله مسائل اجتماعی که تازه می‌‌خواست مطرح شود درک کرد و در متن دین مورد بحث قرار داده که در همان سال‌‌های قبل از انقلاب این‌ها را استخراج کرده بودند و به صورت یک کتاب از سوی حجتی کرمانی منتشر شد.

سلوک معنوی و عملی علامه طباطبایی بر پایه حکمت و عقل بود

در آن زمان که قحطی علوم انسانی بود، مرحوم حمید عنایت، استاد دانشگاه تهران، در دانشگاه تهران درسی تحت عنوان مفاهیم اجتماعی در اسلام می‌‌داد و دانشجویان نیز علاقه‌‌مند بودند. کتابی که او درس می‌‌داد همین مجموعه مستخرج از المیزان بود که علامه بحث‌‌های اجتماعی را مطرح کرده بود. اگر می‌‌بینید که امروز در قم شاید صدها نفر متخصص از علوم انسانی هستند که درس دینی می‌‌خوانند و انجمن‌‌های تخصصی به وجود آمده و کارهای تطبیقی جدید می‌‌کنند ملهم از نوع نگاه علامه است و شاگردان علامه این کار را بسط داده‌‌اند و این نوع نگاه عقلانی به علامه این امکان را می‌‌داد که با دانشجویان گفت‌‌وشنود داشته باشد و بالاترین جلوه آن نیز مصاحبه‌‌های علامه با هانری کربن است.

کربن مجذوب شخصیت علامه شد

کربن فیلسوف درجه اول در اروپا بود و گاهی به دانشگاه تهران نیز می‌‌آمد. کربن مجذوب شخصیت علامه شده بود و کسانی مانند داریوش شایگان خاطرات آن روزها را که کربن با علامه پرسش و پاسخ می‌‌کرد را نوشته است. این تفکر علامه از نظر نگاه عقلانی به دین تفکر امام راحل نیز هست. این جور علما امثال امام(ره) و علامه مشربشان در فقه اصولی بوده است. این مشرب را در شهید مطهری نیز به وضوح می‌‌بینید.

مطلب آخر که مهم‌‌ترین مطلب است اینکه اثر نیکوی این تفکر عقلی در سکولاریسم است. هر متدینی که دین را به نحو عقلانی نفهمد راه را برای سکولاریسم باز می‌‌کند. به اصطلاح، به سکولارها پاس گل می‌‌دهد تا به هدف خود برسند، چون آن‌ها می‌‌گویند که دین از امور اجتماعی و سیاسی جدا است و شأن دین را شخصی و فردی می‌‌دانند. البته که دین را قبول دارند، اما برای ارتباط داشتن با خدا و برای عبادت قبول دارند و جلوه این ارتباط با خدا در اخلاق فردی ظاهر می‌‌شود. آن‌ها می‌‌آیند تا عقل و وحی را از هم جدا می‌‌کنند. عقل را ابزار تمشیت زندگی دنیوی می‌‌دانند و قلب را وسیله ارتباط با عالم بالا می‌‌دانند.

عقلانیت دین در تقابل سکولاریسم

آن‌ها می‌‌گویند که دین تاب عقلانیت را ندارد و اگر بخواهید احکام دینی را به صورت قانون درآورید امکان‌پذیر نیست و معتقدند که احکام دینی نمی‌‌تواند در برابر اقتضائات عقل مقاومت کند که همه این‌ها را امثال شهید مطهری بحث کرده‌‌اند. دعوا سر این است که سکولارها با چه استدلالی احکام بشری را جانشین احکام وحیانی می‌‌کنند؟ می‌‌گویند بر اساس عقل عمل می‌‌کنیم، اما حرف متدینان این است که احکام دینی نیز عقلانی است و الهام شده از جانب خدای حکیم است.

عقلانی بودن دین فقط در برابر سکولاریسم مفید نیست، بلکه در خود دین نیز عملکرد مثبت دارد و آن را از آفات حفظ می‌‌کند. یکی از آثار نگاه عقلانی دوری از افراط و تفریط است و یکی از آسیب‌‌های دینی که متدینین گرفتار آن می‌‌شوند نیز افراط و تفریط است و حکمای عقلانی و الهی همیشه از افراط و تفریط بر حذر می‌‌دارند.

ارزشمندترین میراثی که از حکمایی مانند علامه مانده است، همین اهمیت دادن به خرد و عقل در نگاه به دین است. این عقلِ جزئی معاش‌‌اندیش برخی‌‌ها نیست که در دایره عقلشان هیچ هستی غیرمادی جا نشود. این را باید در علوم انسانی و یا معارف اسلامی مهم بدانیم و خدا نکند روزی چراغ عقل نزد ما کم‌فروغ بشود. مرگ حقیقی ما آن روزی است که از عقلانیت دور شویم که سراسر قرآن دعوت به عقلانیت و تفکر است.

برای مشاهده گزارش تصویری اینجا کلیک کنید.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha