دامنه شخصیّت بیمانند سبط اکبر پیامبر(ص) امام حسن مجتبی(ع) آنقدر وسیع و گـسترده است که آثار و نشانههای آن در تمام کتابهای حدیث، تراجم، سیره، تاریخ و مناقب فراوان بـه چشم میخورد.
تواضع، فروتنی، خداترسی، روابط حسنه، احترام متقابل و کمک به بینوایان از ابعاد برجسته زندگی آن سرور جوانان بهشتی است، آن بزرگوار بازویی علمی، قضایی و نیرویی بسیار کارآمد برای حکومت علوی و شخص امیرمؤمنان(ع) بوده است.
امام از جمله کسانی بود که از آغاز تا پایان به دفاع از حریم رهبری پرداخته و در جنگهای جمل، صفّین و نهروان فعالانه شرکت جسته، بلکه در بسیج نیروها از کوفه برای مقابله با فتنه طلحه و زبیر، گامهای بسیار مـثبت و مـؤثری برداشته است. زندگی پر رنج و محنت امام، سرشار از این مسائل است که فقط به یک بُعد آن که جایگاه علمی امام مجتبی(ع) باشد، اشاره میکنیم.
الف) امام در نگاه پیامبر(ص)
امام حسن مـجتبی(ع) کودک بود که پیامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگی یاد میکرد، به یقین این برخوردهای محبتآمیز که هیچگاه در زمان خاص و یا در محدوده خاصی ابراز نمیشد، نشاندهنده ایـن بـود که آن حضرت میخواست نقاب از چهره امام حسن(ع) کنار زده و شخصیت والای او را بیش از پیش، به مسلمانان معرفی کند.
هادی امت
حذیفه گوید: روزی صحابه رسول خدا(ص) در نزدیکی کوه حـرا ـ یـا غـیر آن ـ گرد پیامبر جمع شده بـودند کـه حـسن در خردسالی با وقار خاصی به جمع آنان پیوست. پیامبر(ص) با نگاه طولانی که بر او داشت، همه را مخاطب قرار داده و فرمود: «آگـاه بـاشید کـه همانا او ـ حسن ـ بعد از من راهنما و هدایتگر شما خـواهد بـود، او تحفهای است از خداوند جهان برای من؛ از من خبر خواهد داد و مردم را با آثار باقیمانده از من آشنا خواهد کرد. سـنت مرا زنـده خواهد کرد و افعال و کردارش نشانگر کارهای من است. خداوند عـنایت و رحمتش را بر او فرو فرستد رحمت و رضوان خداوند بر کسی باد که حق او را بشناسد و به خاطر من به او احـترام نـموده و نـیکی کند».
مصلح بزرگ
مورخان نوشتهاند که: روزی رسول خدا(ص) ضمن اظـهار مـحبت به امام حسن مجتبی(ع) فرمود: «انّ هذا ریحانتی و انّ ابنی هذا سید، سیصلح اللّه به بـین فـئتین مـن المسلمین؛ همانا حسن ریحانه من است و این فرزندم سیّد و بزرگ است و بـه زودی خـداوند بـه دست او بین دو گروه مسلمان، صلح برقرار خواهد کرد». ناگفته نماند که این سخن، یک پیـشگویی از رسـول خدا(ص) بود که در آینده بین دو گروه از مسلمانان جنگ و خونریزی خواهد شد و امام حـسن(ع) بین آن دو، صلح و دوستی برقرار خواهد کرد.
طبق نقل تاریخ، امام حسن مـجتبی(ع) بـا مشاهده خیانت یاران و فراهم نبودن زمینه جنگ با معاویه، خیر و صلاح امت را در این دیـدند کـه از درگیر شدن با معاویه خودداری کرده و با صلح پیشنهادی معاویه، موافقت کنند و در اثـر ایـن صـلح، هم مسلمانان را از شرّ هجوم خارجیان نجات دادند و هم از جنگ و خونریزی جلوگیری کردند.
گواه رسالت نـبوی(ص)
و در ادامه ماجرایی که حذیفه به نقل آن پرداخته بود، آمده است کـه: نـاگاه مـرد عربی چماق به دست وارد شد و فریاد برآورد: «کدام یک از شما محمد هستید؟» یاران رسول خدا، بـا نـاراحتی جـلو رفته و گفتند: «چه میخواهی؟» رسول خدا(ص) فرمود: «آرام بگیرید.» مرد عرب خطاب بـه پیـامبر(ص) گفت: «تو را دشمن داشتم و اکنون دشمنی من نسبت به تو بیشتر شد. تو ادعای رسـالت و پیـامبری کردهای، دلیل و برهانت چیست؟» حضرت فرمود: «چنانچه مایل باشی، عضوی از اعضای من بـه تـو خبر دهد که برهان و دلیلم روشنتر خـواهد بـود.» مـرد عرب گفت: «مگر عضو انسان هم سـخن میگوید؟» پیـامبر(ص) فرمود: «آری. حسن جان! برخیز.» مرد عرب که گمان میکرد، پیامبر(ص) او را مـسخره میکند، گفت: «خود از عهده پاسـخگویی بـرنمیآیی، خردسالی را از جـای بـلند مـیکنی تا با من صحبت کند؟»
رسول خـدا(ص) فرمود: «به زودی او را آگاه به خواستههای خویش خواهی یافت.» طبق پیشبینی رسـول خـدا(ص) امام حسن(ع) از جای بـرخاسته و از وضعیت آن مرد عرب و چـگونگی گـرفتاری وی در بین راه سخن گفت؛ به گـونهای کـه باعث تعجب و حیرت او شده و گفت: «ای پسر! تو این مطالب را از کجا میدانی؟! تو اسرار دل مـرا بـرملا ساختی؟ گویی همراه من بودهای! مـگر تـو غـیب میدانی؟» آن گاه مسلمان شد. راسـتی که امام حسن(ع) بـا این بیانات، برهان و دلیل نبوّت پیامبر اسلام(ص) بوده است؛ چرا که این عـضو کـوچک پیامبر آنقدر از خود دانش نشان داد کـه دشـمن را وادار به تـسلیم و اسـلام نـمود.
ب) امام در نگاه امیرمؤمنان(ع)
امام حسن مجتبی(ع) در نگاه امام علی(ع) شخصیتی بسیار بزرگ و ممتاز بود و از همان دوران کودکی کـه آیـات الهی را برای مادرش فاطمه زهرا(س) مـیخواند، ایـن گـوهر گرانبها را شناخت و در طـول سـالیانی که در کنار یکدیگر بودند، هماره از فرزند خود تعریف، تمجید و تقدیر میکرد. حتی در برخی از موارد، قضاوت و یـا پاسـخ بـه سؤالات علمی را به عهدهاش میگذاشت نمونههای زیـر، بـیانگر شـخصیت عـلمی و جـایگاه والای آن حـضرت در نزد پدر بزرگوارش میباشد.
سخنرانی در محضر پدر
روزی امام(ع) به فرزند خود فرمود: «برخیز و سخن گوی تا گفتارت را بشنوم». امام حسن(ع) عرض کرد: «پدرجان! چگونه سخنرانی کنم بـا اینکه رو به روی تو قرار گرفتهام؟!» امام خود را پنهان نمود؛ به طوری که صدای حسن را میشنید. امام حسن(ع) برخاست و خطابه خود را شروع کرد و پس از حمد و ثنای الهی، فرمود: «علی، دری اسـت کـه اگر کسی وارد آن در شود، مؤمن است و کسی که از آن خارج گردد، کافر است.» در این هنگام امام علی(ع) برخاست و بین دو چشم حسن را بوسید و سپس فرمود: «ذریة بعضها من بعض و الله سمیع عـلیم»؛ آنـها فرزندان و دودمانی هستند که بعضی از بعضی دیگر گرفته شدهاند و خداوند، شنوا و داناست.
پاسخ به سؤالات مرد شامی
روز دیگری یک فرد شامی، که خـود را از پیـروان امیرمؤمنان معرفی میکرد، حضرت ضـمن مـعرفی وی که: تو از پیروان ما نیستی بلکه برای پادشاه کشور روم سؤالهایی پیش آمده و پیکش را نزد معاویه فرستاده، او که در جواب عاجز مانده، تو را به نـزد مـا فرستاده است. برای پاسـخ بـه سؤالاتش امام حسن و امام حسین(ع) را معرفی کرد، او امام حسن را برای پاسخ به سؤالات خود انتخاب کرد. مرد شامی پیش از آنکه سؤالات خود را مطرح کند، امام حسن(ع) لب به سـخن گـشوده، فرمود: آمدهای که چنین سؤالهایی را مطرح کنی: فاصله بین حق و باطل چه قدر است؟ بین آسمان و زمین چه قدر فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ کدام چشمه و چاه است که ارواح مشرکان در آن جمع هستند؟ ارواح مـؤمنان در کـجا جمع میشوند؟ خـنثی کیست؟ کدام ده چیز است که هریک سختتر از دیگری است؟»
عرض کرد: یابن رسول الله! درست است، پرسشهای من همینهـاست که فرمودید، سپس امام در حضور پدر به تمام آن پرسشها پاسخ گفت وقـتی آن مـرد شامی این پاسخها را شنید، گفت: گواهی میدهم که تو فرزند رسول خدایی و همانا علی بن ابیطالب سـزاوارتر اسـت برای خلافت و جانشینی رسول خدا از معاویه...
در مسند قضاوت
از دیگر دلایل شخصیت علمی و جـایگاه والایـش ایـن است که امیرمؤمنان(ع) از او میخواهد تا در جریانی بسیار مشکل، داوری کند. او نیز درباره فردی که چاقو در دست داشت و در خرابهای کنار کُشتهای دستگیرش کرده بودند و همچنین درباره فرد دیگری کـه خود اقرار کرده بـود کـه مقتول در خرابه را، او کشته است؛ چنین قضاوت کرد:
«قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با این کار، گویی بشریت را نجات داده است و خداوند فرموده: «و من أحیاها فکانّما احیا النّاس جمیعاً»؛ هـرکس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. بنابراین، آن دو را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیتالمال پرداخت نمایید».
ج) در نگاه امام حسین(ع)
با توجه به سال شهادت امـام حـسن مجتبی(ع) به یقین هیچ معصومی به اندازه امام حسین(ع) در کنار برادر خود نبوده است. این دو امام معصوم نزدیک به پنجاه سال در کنار یکدیگر زندگی میکردند بدین جهت امـام حـسین(ع) بیشتر از هر مسلمان دیگری به شخصیت علمی برادرش پیبرده بود و بهویژه در آن ده سال آخر که امامت و رهبری را عهدهدار بود، با نگرش دیگری به امام حسن(ع) مینگریست.
امام حـسین(ع) ضمن اینکه برادر خود را شخصیتی بیمانند میدانست، او را عالمترین فرد به تفسیر و تأویل و آشنا به تمام علوم ومسائل حکومت و جهان اسلام میدانست چنانچه این نظر را میتوان از برخورد امام حسین عـلیهالسلام بـا عایشه در تشییع جنازه برادرش به دسـت آورد.
در تـاریخ آمـده است: هنگامی که امام حسین علیهالسلام خواست برادر خود را، بنا به توصیهاش پیش از دفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خـدا(ص) بـبرد، عایشه به تحریک بنیامیه از ورود جنازه امام حسن(ع) بـه داخل حجره پیامبر(ص) جلوگیری کرد امام در برابر این اهانت به فرزند پیامبر(ص) به عایشه فرمود: «این تـو و پدرت بـودید که حُرمت و حجاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را دریدید و کسی را داخل حـجرهاش کردید که پیامبر(ص) جوارش را دوست نمیداشت و اینکه خداوند در فردای قیامت از تو بازخواست خواهد کرد. بدان ای عایشه! کـه بـرادرم داناترین فرد به خدا و رسول او است و داناتر است به کتاب خدا از اینکه بـخواهد نسبت به رسول خدا(ص) پردهدری کند...»
امام حسن و نقل حدیث از پیامبر(ص)
از جمله افرادی که نـامش جـزو راویـان و محدّثان از رسول خدا(ص) در تاریخ ثبت گردیده، امام حسن مجتبی(ع) اسـت امـام کـه در حیات پیامبر(ص) هنوز ده سال نداشت، با دریافت گفتههای پیامبر که گاهی آیات وحـی بـود و گـاهی روایات، آنها را از سینه پیامبر به سینه خودش منتقل کرده و سپس به دیگران انتقال مـیداد.
امـام حسن(ع) با شنیدن آیات وحی که بر رسول خدا(ص) فرود میآمد، بـیدرنگ بـه منزل آمده و آنها را برای مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) قرائت میکرد که این مـسئله بـاعث تعجب امیرمؤمنان علیهالسلام شده بود.
آوردهاند که: امام مجتبی(ع) هفت ساله بـود کـه بـه همراه پیامبر در مسجد حضور مییافت و آنگاه که آیات جدید بر او نازل میشد، همانها را از زبان جدّش میشنید و آن گاه که به خانه باز میگشت، برای مادرش فاطمه تلاوت میکرد؛ بـه گـونهای که هرگاه امیرمؤمنان وارد خانه میشد، ملاحظه میکرد آیات جدیدی که بر پیامبر نازل گردیده نـزد فـاطمه اسـت. از آن حضرت جویا میشد؛ فاطمه میفرمود: از فرزندت حسن.
بدین جهت، روزی علی بـن ابـیطالب علیهالسلام زودتر به خانه آمد و از دیدِ فرزندش پنهان گشت تا آیات جدید را که بر پیامبر نـازل شـده بار دیگر از فرزندش بشنود. امام حسن علیهالسلام وارد خانه شد؛ همین که خـواست آیـات قرآن را برای مادرش بخواند، زبانش به لکـنت افـتاد و از خـواندن سریع باز ماند. مادرش شگفتزده شد امـام حـسن علیهالسلام گفت: مادرم! تعجب نکن؛ گویا شخصیت بزرگی در خانه است که با شـنیدن سـخنانم، مرا از سخن گفتن باز مـیدارد! در ایـن هنگام، امـیرمؤمنان عـلیهالسلام از مـحلّ اختفا بیرون آمده و فرزندش حسن را بـه آغـوش گرفته و بوسید.
گلایهای از احمد بن حنبل
احمد بن حنبل در مسند خود، ضـمن اخـتصاص فصلی به روایات امام حسن مـجتبی(ع) از طریق شش نـفر بـه نامهای ابوالحوراء سعدی، هبیره، عـمر بـن حبشی، محمد بن علی، ربیعة بن شیبان و محمد، دوازده روایت از امام حسن(ع) از پیـامبر(ص) نقل کرده است. در حالی کـه در هـمین مـسند، از عبدالله بن عـباس صـد و شصت صفحه روایت نـقل کـرده است که بدون شک، مجموع آن روایات کمتر از هزار روایت نخواهد بود.
حال سؤال مـا ایـن است: با اینکه ابن عباس در مـکه یـا مدینه بـه دنـیا آمـده و با امام حسن(ع) بیش از دو یا سه سال تفاوت سنّی ندارد، چه شده که از امام حسن(ع) دوازده روایت نـقل مـیکند ولی از ابن عباس صد و شصت صفحه روایت؟ در حـالی کـه اگـر بـخواهیم حـضور هر یک را به مـحضر رسـول خدا(ص) حساب کنیم، به یقین با شرایطی که امام حسن(ع) داشت، از جمله نوه بـودن، حـضور وی بـه مراتب بیشتر از حضور ابن عباس بوده اسـت!
افـزون بـر ایـن، بـا در نـظرگرفتن اظهارنظر برخی که ابن عباس از پیامبر(ص) چهار یا نه و یا ده حدیث بیشتر نشنیده است؛ شگفتآور است که چرا احمد بن حنبل، این همه روایـت را به او نسبت داده است؟!
تدریس معارف الهی
یکی از بهترین شواهد و دلایل شخصیت والای امام حسن مجتبی علیهالسلام این است که وی از همان آغاز جوانی، بلکه کودکی، آنچه را که از زبان پیامبر اسلام(ص) گرفته بـود، سخاوتمندانه در اختیار دیگران قرار میداد ابن الصباغ مالکی درباره این کلاس پرخیر و برکت مینویسد:
«حکی عنه علیه السلام انه کان یجلس فی مسجد رسولالله(ص) و یجتمع الناس حوله فـیتکلّم بـما یشفی غلیل السائلین و یقطع حجج المجادلین...؛ درباره حسن بن علی ـ که درود بر او باد ـ نقل شده است که در مسجد رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مینشست و تـشنگان مـعارف اسلامی گرداگردش مینشستند. او به گـونهای سـخن میگفت که تشنگان علم و معرفت را سیراب نموده و ادّله و براهین دشمنان را باطل میکرد...» ابن الصباغ سپس به نقل جریان زیر پرداخته تا شخصیت علمی امام حـسن مـجتبی(ع) و جایگاه والای او را در امت اسـلامی بـیان کرده باشد:
علی بن احمد واحدی در تفسیر خود آورده است که مردی وارد مسجد رسولالله شده، ملاحظه کرد که شخصی مشغول نقل حدیث از پیامبر است مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش مـیدادند. پس آن شـخص به نزد وی آمده، گفت: مراد از شاهد و مشهود ـ که در آیه شریفه آمده است ـ چیست؟ پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است و اما مراد از مشهود، روز عرفه میباشد پس از او گذشته به دیگری برخورد کرد کـه هـمانند اولی به نـقل حدیث پرداخته بود، سؤال خود را تکرار کرده از او پرسید که: مراد از شاهد و مشهود چیست؟ وی پاسخ داد: اما شاهد که روز جـمعه است و اما مشهود، روز عید قربان است. آنگاه از کنار آن دو نفر گذشته، گـذرش بـه نـوجوانی افتاد که چهرهاش همانند طلا میدرخشید که او هم در مسجد، کلاس درس تشکیل داده بود. پس از او درباره شاهد و مشهود پرسید. وی در پاسـخ گفت:
آری. اما شاهد، حضرت محمد(ص) است و اما مشهود، روز قیامت میباشد. آنگاه بـرای گـفته خـود، این چنین استدلال کرد: آیا سخن پروردگار را نشنیدهای که میفرماید: «یا ایها النّبیّ انّا أرسـلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً»؛ ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارتدهنده و بیمدهـنده فرستادیم. «ذلک یوم مجموع له النـاس و ذلک یـوم مشهود»؛ روز قیامت روزی است که همه مردم برای آن جمع میشوند و آن روز، روزی است که مشهود همگان است. گوید: سپس از نام شخص اوّل پرسید، گفتند: ابن عباس است و از دومی که پرسید، گفتند: ابن عمر اسـت و از شخص سوم که پرسید، گفتند: وی، حسن بن علی بن ابیطالب است.
جالب اینجاست که بر طبق نقل علامه مجلسی در بحارالانوار: «این شخص تفسیر امام را از شاهد و مشهود، بر دیگر تفسیرها کـه از عـبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر شنیده بود، ترجیح داده و آن را پسندیده بود» شاید دلیل این پذیرش، استدلال قوی امام حسن به دو آیه شریفه بوده است.
امام حسن(ع) و تربیت شاگردان
امام حـسن مـجتبی(ع) از دوران کودکی سفره علمی خود را پهن کرده و با نقل آیات شریفه و سپس نقل حدیث از پیامبر بزرگوار اسلام(ص) خدمت بزرگی به تشنگان علم و معرفت نمود؛ به ویژه در ایـن ده سال آخر که حوادث دردناکی به مسلمانان، خاصّه پیروان اهلبیت روی آورده بود. امام با حلم، بردباری، صبر و حوصلهای که از خود نشان میدادند، خویشتن را برای هر نوع پاسخگویی آمـاده سـاخته بـودند.
از این روی، میبینیم که افـراد و گـروهها و شـخصیتهای زیادی در محضر درس امام(ع) مینشستند که یقیناً تاریخ، نام بسیاری از آنها را ثبت نکرده است از جمله بسیاری از صحابه رسول خدا و تابعین هـستند کـه از مـحضر پرفیض امام حسن(ع) استفاده کردهاند.
در اینجا بـرخی از بـزرگان شیعه همانند شیخ طوسی در رجال خود، نام برخی از این شخصیتها را به عنوان اصحاب امام آورده است که تعداد آنها از چـهل و یـک نـفر نمیگذرد.
اگرچه جای این سؤال هست که: چگونه یاران امـام حسن(ع) از چهل و یک نفر تجاوز نمیکنند در حالی که امام نزدیک پنجاه سال در بین امت اسلامی زندگی میکردند؟ و چـرا یـک مـرتبه از تعداد 450 یار که برای امیرمؤمنان(ع) ثبت شده به چهل و یـک نـفر میرسد؟ و چرا این عدد نسبت به امام حسین(ع) هم به دو برابر، بلکه بیشتر میرسد و چرا بـا مـقایسه بـا یاران امام زین العابدین(ع) یاران او یک چهارم میباشد؟! علت چیست و چرا چـنین شـده است؟
احـتمال دارد شیخ طوسی فقط نام راویان از اصحاب امام حسن(ع) را آورده باشد؛ به دلیل اینکه در بـخش آخـر کـتاب خود به نام عدهای اشاره کرده است که از معصومین علیهمالسلام روایت نکردهاند و احتمال دارد امـام در زمـانی میزیسته که بیشتر اصحاب پیامبر(ص) بودند، و آنها به هر دلیلی از حضور در پای درس امـام حسن(ع) و یا نقل روایت از او، خودداری میکردند و نیز محتمل است که تبلیغات سوء مـعاویه بـن ابیسفیان تأثیر خود را گذارده باشد.
یاران امام حسن مجتبی(ع)
حال، این مـا هـستیم و تـعداد بسیار کم از یاران امام حسن مجتبی(ع) که بخش دیگری از این نوشتار را به یادآوری نـام آنـها اختصاص میدهیم:
1.احنف بن قیس؛ 2. اصبغ بن نباته؛ 3. اشعث بن سوار؛ 4. جـابر بـن عـبداللّه انصاری؛ 5. جعید همدانی؛ 6. جارود بن منذر؛ 7. جارود بن أبیبشر؛ 8. حبیب بن مظاهر؛ 9. حذیفة بن اسـید غـفاری؛ 10. حـارث اعور؛ 11. حجر بن عدی؛ 12. حبّة بن جویر عرنی؛ 13. حبابه والبیه؛ 14. رشید هـجری؛ 15. رفـاعة بن شداد؛ 16. زید بن ارقم؛ 17. سلیم بن قیس؛ 18. سفیان بن ابیلیلی همدانی؛ 19. سلیمان بن صرد خـزاعی؛ 20. سـوید بن غفله؛ 21. ظالم بن عمرو؛ 22. عبایة بن عمرو ربعی؛ 23. عمرو بن حـمق خـزاعی؛ 24. عامر بن واثله؛ 25. عبداللّه بن جعفر بـن أبـیطالب؛ 26. عـبیداللّه بن عباس؛ 27. عمرو بن قیسمشرقی؛ 28. قـیس بـن سعد بن عباده؛ 29. کمیل بن زیاد؛ 30. کیسان بن کلیب؛31. لوط بن یحیی؛ 32. مسلم البـطین؛ 33. مـسعود مولی أبی وائل؛ 34. میثم تمّار؛ 35. مـسیب بـن نجبه؛ 36. مـسلم بـن عـقیل؛ 37. هلال بن نساف؛ 38. ابواسحاق همدانی؛ 39. ابـواسحاق سـبیعی؛ 40. ابن کلیب؛ 41. فاطمه والبیه.
نکته جالب توجه اینکه یاران امام از نظر عـدد، بـسیار کم هستند اما بسیاری از آنها از شـخصیتهای برجسته عالم اسلام مـیباشند. بـرخی از آنها پیامبر و پنج امام را درک کـردهاند؛ هـمانند جابر بن عبدالله انصاری و برخی دیگر علاوه بر اینکه از یاران امام حسن(ع) هـستند، جزو یاران امیرمؤمنان بودهاند؛ هـمانند احـنف، اصـبغ، جابر بن عـبدالله، جـعید، حبیب، حبّه، رشید، رفـاعه، زیـد، سلیم، سلیمان، سوید، ظالم، عمرو بن حمق، عامر، کمیل، لوط، میثم، مسیب و ابواسحاق.
و برخی دیـگر جـزو یاران امام حسین(ع) نیز هـستند؛ هـمانند جابر، جـعید، حـبیب، رشـید، زید، سلیم، ظالم، عـمرو، کیسان، لوط، میثم و فاطمه. دسته دیگر از آنها جزو یاران امام سجاد علیهالسلام نیز هستند؛ همانند جـابر، رشـید، سلیم و ظالم و گروهی نیز جزو یـاران امـام بـاقر(ع) شـمرده شدهاند؛ همانند جـابر بـن عبدالله انصاری که در سال 78 قمری به دیدار خدا شتافت.
نکته دوم اینکه عدهای از یاران امام حسن(ع) هـمانند حـبیب بـن مظاهر اسدی، جزو شهدای کربلا هستند و بـرخی هـمانند کـمیل بـن زیـاد، عـمرو بن حمق خزاعی، رشید هجری و حجر بن عدی در راه ولایت و دفاع از اهلبیت(ع) به شهادت رسیدهاند.
محمدجواد مروجی طبسی؛ مجله فرهنگ کوثر، پاییز 82
انتهای پیام