به گزارش ایکنا از خوزستان، محمدرضا سنگری، محقق عاشورایی، شب گذشته، 12 مهرماه در ویژهبرنامه شهادت امام حسن مجتبی(ع) در موکب «الی طریق کربلا» در اهواز، به توصیف حال اسرای اهل بیت(ع) در شام پرداخت و گفت: در اسارت، چنان بر کاروان اهل بیت(ع) سخت گذشت که قابل وصف نیست. در طول مسیر به سمت کاخ، مردم شام به آنها توهین میکردند، دشنام میدادند. از پشتبام به آنها سنگ میزدند. گاهی سرها از روی نیزه زیر پای اسبها و جمعیت میافتاد.
وی اظهار کرد: بخشی از اسیران را در کوفه نگه داشته بودند. امام سجاد(ع) فرمودند: «ما دوازده نفر بودیم که وارد کاخ یزید شدیم.» رهبری کسانی که سرها را به شام آوردند، به عهده شخصی به اسم زجر بن قیس بود. این فرد مأموریت داشت اسرا را زجر بدهد. بچهها را میزد و اگر بر زمین میافتادند، آنها را از مو بلند میکرد. چنان بر این کاروان سخت گذشت که امام سجاد(ع) فرمودند: اگر پیامبرخدا(ص) به جای اینکه میفرمود نسبت به اهل یتیم مودت داشته باشید، توصیه میکرد آنها را اذیت کنید، بیشتر از این نمیتوانستند ما را اذیت کنند.
سنگری ادامه داد: یزید از قبل کاخش را آماده کرده بود، جمعیت در کاخ انبوه بود. سفرایی از کشورهای مختلف آنجا بودند؛ حتی از کشورهای اروپایی افرادی در آنجا بودند. یزید خانواده خود را پشت پرده قرار داده بود. او 15 فرزند داشت، یکی از عجایب تاریخ که برای ما تکاندهنده است و در تحلیلها میتواند تأثیرگذار باشد، برخورد زن و فرزندان یزید با او و اعتراض آنها به عملکرد یزید است.
این محقق عاشورایی افزود: وقتی سر مبارک حضرت اباعبدالله(ع) را زودتر از اسرا وارد کردند، یزید سر مبارک را زیر تخت گذاشت و بعد جلوی خود میزی داشت که روی آن شراب بود. در این حال اسیران را وارد کردند. یزید در حین بازی شطرنج، سه جرعه شراب مینوشید و بعد باقیمانده آن را به سمت سر مبارک، پرتاب میکرد. بعد به سمت اسرا بر میگشت و به آنها توهین میکرد و مسخره میکرد. امام سجاد(ع)، حضرت زینب(س)، حضرت رباب(س)، حضرت سکینه(س)، حضرت امکلثوم(س)، حضرت رقیه(س)، حضرت فاطمه صغری(س) در این موقعیت حضور داشتند.
این نکتهای است که در فرهنگ یزید و عبیدالله زیاد میبینیم که سعی میکنند مسئله را به گردن خدا بیندازند. گاهی ما هم در ناکامیهای خود العیاذ بالله، خدا را متهم میکنیم و به جای اینکه ضعف خود را ببینیم، دیگران را متهم و خود را تبرئه میکنیم. حال آنکه در سخن امام علی(ع) یکی از ویژگیهای تقوی پیشگان این است که قبل از اینکه کسی را متهم کنند، خود را متهم میکنند
نویسنده کتاب «آیینهداران آفتاب» در ادامه گفت: یزید نگاهی به آنها کرد و خطاب به امام سجاد(ع) فرمود: نامت چیست؟ امام فرمود: علی بنالحسین. یزید گفت: مگر خدا علی را در کربلا نکشت؟ امام فرمود: برادرم علی را مردان تو در کربلا کشتند. یزید گفت: «بل قتله الله»(خدا او را کشت). این نکتهای است که در فرهنگ یزید و عبیدالله زیاد میبینیم که سعی میکنند مسئله را به گردن خدا بیندازند. گاهی ما هم در ناکامیهای خود العیاذ بالله، خدا را متهم میکنیم و به جای اینکه ضعف خود را ببینیم، دیگران را متهم و خود را تبرئه میکنیم. حال آنکه در سخن امام علی(ع) یکی از ویژگیهای تقوی پیشگان این است که قبل از اینکه کسی را متهم کنند، خود را متهم میکنند. باید سهم خود را در شکست بپذیریم. این رفتار یزیدی است که در شکستهای خود، دیگران را متهم کنیم.
وی اظهار کرد: امام سجاد(ع) در پاسخ یزید که گفت بلکه خدا او را کشت. پاسخ دادند: خدا لعنت کند کسی را که پدرم را کشت. یزید خشمگین شد و قصد قتل امام را کرد که حضرت زینب(س) خود را سپر جان امام سجاد(ع) کرد و چنان او را در آغوش گرفت که اطرافیان یزید به او گفتند: هر چه کشتی کافی است و زن کشی را دیگر رها کن که یزید خجالت کشید.
این محقق دانشگاه افزود: میگویند یزید در این موقعیت که داشت توهین میکرد و با چوبدستی خود بر لبهای حضرت اباعبدالله(ع) میزد و میخواست حضرت زینب(س) را آزار روانی بدهد تا نتواند سخن بگوید، چند نفر اعتراض کردند. از جمله سفرای کشورهای اروپایی که آنها را بیرون بردند و گردن زدند. وقتی این برخورد شد حضرت زینب(س) خطبه خواند و فضا عوض شد. پسر یزید یکی از بهترین انسانهایی است که میتوان در تاریخ پیدا کرد. بعد از مرگ یزید در سال 64 هجری، پسرش معاویه دوم روی تخت نشست. او گفت پدربزرگم جنایت کرد، حق علی(ع) را غصب کرد و پدرم یزید هم جنایت کرد و فرزند پیغمبر را کشت. این تخت مال من نیست و آمد پایین و چند روز بعد جسدش را در خانه پیدا کردند.
عضو هیئت علمی بنیاد دعبل ادامه داد: وقتی خطبهخوانی حضرت زینب(س) شروع شد یک دفعه پرده کنار رفت و زن یزید وسط صحنه آمد و با صدای بلند فریاد کشید: «بس است دیگر. ما را پشت پرده گذاشتهای و فرزندان پیغمبر را جلوی نامحرمان قرار دادهای؟» دختر یزید هم به اسم عاتکه آمد و سر مبارک را از مجلس برداشت، گلاب زد و معطر کرد.
سنگری با اشاره به آزارهایی که در شام متوجه اسرا شد، گفت: اسیران را بیش از اینها اذیت کردند، آنها را در خرابهای گذاشتند که سقف نداشت. هوای دمشق طوری است که شبهایش بسیار سرد و آفتابش در روزها سوزان است. تمام بدنهای اسرا تاول زده و زخم بود. بدنهایشان میسوخت. در این خرابه هیچ نبود. شبها پشت خرابه کسانی میآمدند و مأمور بودند سنگ پرتاب کنند تا بچهها نخوابند. حضرت رقیه(س) در این خرابه بیمار شد. غذایی برایش مهیا نبود. از گرسنگی گریه میکرد و بعد از شهادتش بود که تازه غذا آوردند.
کربلا به همان اندازه که حسینی است، حسنی هم است
وی در ادامه سخنان خود با اشاره به اینکه برخی از روایات شب هفتم ماه صفر را سالروز شهادت امام حسن مجتبی(ع) دانستهاند، گفت: در این بخش از سخنانم چند نکته درباره نقش فرزندان امام مجتبی(ع) در کربلا بیان میکنم. به گمان من کربلا به همان اندازه که حسینی است، حسنی هم است. نقش امام مجتبی(ع) در نهضت حضرت اباعبدالله(ع) این بود که امام فرزندان خود را برای کربلا آماده کرده بود. مجموعه آموزشهایی که امام مجتبی(ع) به فرزندان خویش داد، کاملاً نشان میدهد که ایشان فرزندان خود را برای کربلا آماده میکنند. امام 16 فرزند داشت که چهار نفر آنها به اسارت میرود. تصور نکنید کربلا صرفاً در سال 61 هجری بود. از سالها پیش، زمینه برای کربلا آماده شده بود چون کربلا عظیمترین واقعه تاریخ است.
این محقق عاشورایی ادامه داد: امام مجتبی(ع) در سخنی خطاب به فرزندان خود که در آن موقعیت بزرگترین آنها حدود 25 سال دارد، فرمود: «یا بَنیَّ وَ بَنی اَخیّ! اِنَّکُم صِغارُ قَوْمٍ وَ یُوشَکُ اَنْ تَکُونُوا کِبارَ آخَرینَ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ اَنْ یَرْوِیَهُ اَوْ یَحْفَظَهُ فَلْیَکْتُبْهُ وَ یَجْعَلْهُ فی بَیْتِهِ» معلوم است حضرت علیاکبر(ع) و فرزندان امام حسین(ع) نیز در آن موقعیت حضور دارند، فرمود: شما اکنون کوچک هستید اما یک روز بزرگ میشوید. پس دانش بیاموزید هرکس از شما نتواند که علم و دانش را روایت کند یا به خاطر بسپارد و حفظ کند، پس آن را بنویسد و در خانه اش نگه دارد. بعد رو به امام حسین(ع) فرمود: «لایوم کیومک یا اباعبدالله» هیچ روزی مانند روز شهادت تو نیست. امام حسن(ع) در این سخن توجه فرزندانش را به عمویشان جلب میکند و میخواهد بگوید محور نباید گم شود، جهت را گم نکنید، با او باشید. این است که میبینیم در جریان کربلا همه فرزندان امام حسن مجتبی(ع) (به جز یکی از آنها به اسم زید بن حسن که ماجرای دیگری دارد) همراه شدند.
وی با اشاره به روایت امام حسن(ع) گفت: امام فرمودند: سخن پیغمبر(ص) را هم روایت کنید و هم بنویسید و سعی کنید در خانه نگه دارید. در طول روز به آنها نگاه کنید. این طنز تلخی است که ما امروزه روایتی از پیامبر(ص) در ذهن نداریم. میگویند برخی اصحاب پیغمبر 16هزار روایت از پیغمبر(ص) را حفظ بودند. امروز هم میتوانید یک روایت از پیامبر با خود همراه کنید، یک هفته با آن زندگی کنید بعد آن را با دیگران به اشتراک بگذارید. این عمل کردن به سخن امام مجتبی(ع) است. امام به آنها فرمود: امروز کوچک هستید اما بزرگ میشوید. سعی کنید فکرتان را هم بزرگ کنید و برای بزرگ کردن فکرتان آن را با سخنان پیامبر(ص) نورانی کنید.
نویسنده کتاب «آینه در کربلاست» به سخن دیگری از امام حسن مجتبی(ع) اشاره کرد و گفت: امام در سخنی فرمودند: «وقتی به برادر و دوستتان رسیدید سعی کنید نقطه روشن پیشانی او را که موضع سجده است ببوسید». میدانید این چقدر برای نماز به انسان انگیزه میدهد؟ اتفاقاً حضرت قاسم(ع) در کربلا پیشانی عمویش را میبوسد. در لحظات آخر شهادت امام حسین، عبدالله بن حسن(ع) که نوجوانی دوازده ساله است به دنبال صدای مظلومیتش عمویش خود را از حلقههای دستان حضرت زینب(س) بیرون کشید و شتابان از خیمهها بیرون آمد. خود را به گودال قتلگاه رساند و روی سینه عمویش افتاد تا ضربهای به ایشان نرسد. امام در آن موقعیت پیشانیاش را بوسید. امام مجتبی(ع) فرزندان خود را برای چنین حضوری در کربلا تربیت کرد.
نیمی از فرزندان امام حسن مجتبی(ع) در کربلا شهید شدند
سنگری ادامه داد: امام حسن(ع) پسر دیگری به اسم عمربن حسن دارند که در یکی از جلسات یزید به ایشان گفت: حاضری با خالد پسرم کشتی بگیری؟ که ایشان پاسخ داد با یک شرط حاضرم کشتی بگیرم. در دست من و در دست او خنجر بگذارید. بعد از این سخن، خالد گریخت. عمر پسر امام حسن(ع) چنان با استواری ایستاد و این سخن را گفت که بدن یزید لرزید و بعد از آن شروع به دفاع از عمویش کرد. نقش امام حسن مجتبی(ع) در مجموعه نهضت حسینی در فرزندان ایشان مشهود است. امام مجتبی(ع) هر سال اموال خود را نصف میکرد و نصف دیگر را در راه خدا میبخشید. در مطالعاتی که داشتم به این نتیجه رسیدم که نصف فرزندانشان نیز در کربلا شهید شدند.
این محقق عاشورایی اظهار کرد: امام حسن مجتبی(ع) در سخنی خطاب به فرزندان خود فرمودهاند: خوبی آن است که کوچکترین بدی در آن نباشد. مثلاً وقتی خوبی میکنیم منت نگذاریم، ریا نکنیم. فرموند: «الشکر معالنعم والصبر علی النازله» وقتی نعمتی به شما وارد میشود شکر کنید، قدرش را بدانید، هر چه بر شما پیش آمد نیز صبر کنید و شکیبا باشید، بیصبری نکنید. همین است که حضرت قاسم(ع) وقتی بدنش پر از زخم است، با خود گفتوگو میکند و میگوید مبادا یک وقت بترسی، مبادا زخمهایت را بشماری. بر مصیبتها صبر کن. ایشان وقتی شهید شد امام حسین(ع) مانند باز شکاری خود را به میدان رساندند، قاتل قاسم را با یک ضربه کشتند و در حالی که قاسم هنوز زنده بود او را در آغوش گرفتتند. میگویند تنها کسی که وقتی به میدان رفت امام پس از او بیهوش شد حضرت قاسم(ع) بود. سلام ما به امام حسن مجتبی(ع) که کریم اهلبیت(ع) و کریم کربلاست و سلام بر فرزندان شهیدش.
انتهای پیام