به گزارش خبرنگار ایکنا، پنل کارگروه مبانی نظری و فلسفی تمدن همایش ملی «انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده»، 20 بهمنماه، توسط پژوهشکده شهید صدر با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در این پنل، محمدتقی چاوشی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در خصوص «جایگاه فتوت در مدینه ایرانی ـ اسلامی» سخنرانی کرد که در ادامه میخوانید:
جایگاه را گاه به معنای نسبت میفهمیم. در این معنا، سؤال این است که فتوت چه نسبتی با مدینه دارد؟ اگر سؤال و عنوان ما بدین قرار تنسیق و فرموله شود پیشاپیش قبول کردهایم که فتوت، جدای از مدینه میتواند به مثابه موجود، تحقق داشته باشد و از پی آن هستیم تا نسبت آن را با مدینه مطالعه، بررسی و وصف کنیم. با فرض جدایی فتوت و مدینه، ابتدا باید معنای این دو مشخص شود تا در نهایت بتوانیم از نسبت یا تباین آنها سؤال کنیم. از سوی دیگر تا نسبت امری که موجود در آنجاست، با منسوب علیه آشکار نشود، به ظهور معنای منسوب علیه راه نمیبریم.
فلاسفه بین مفهوم و معنا فرق گذاشتهاند. مفاهیم، چهارچوبهای معنایی ما هستند. ما مفاهیم مختلفی را به کار میبریم اما معانی این مفاهیم در تاریخِ تفکر بشر عوض شده است. بنده همواره به مفهوم علت اشاره میکنم. ارسطو از علل اربعه و عللی صحبت میکرد که ابن سینا نیز در نمطِ رابعه آورده است. در فرهنگ ما و مخصوصاً در دهههای اخیر سؤالات زیادی در مورد غرب مطرح میشود و در این سؤال از غرب، کلاً با عنوان غرب به عنوان موجودِ در آنجا مطرح میشود اما عنایتی نمیشود که چگونه میتوانیم از غرب بپرسیم که چرا در آن جایگاه قرار گرفته است.
فرهنگ ما به لحاظ پیشینه فکری، نسبت با یونان دارد لذا ما هم به نوعی غربی محسوب میشویم و در نسبت با غرب است که برای ما پرسش مطرح میشود. اگر قرار بود شرقی باشیم باید همانند هند یا ژاپن و دیگر کشورهای شرق آسیا میبودیم در حالیکه ژاپن فیلسوف ندارد اما ما داریم و اساساً بخش زیادی از فلسفه از ایران به غرب رفته است لذا فرهنگ ایران را غربی میدانم اما همانگونه که فرهنگ فرانسه با آلمان فرق دارد، فرهنگ ما هم با آنها تفاوتهایی دارد. معنای دیگر برای جایگاه، به مثابه نقش است.
بدین قرار پذیرفتهایم که فتوت با مدینه نسبت دارد و در مدینه فهم میشود لذا باید تحقیق کنیم که «در»، به چه معناست و فتوت چه جایگاهی دارد؟ در فلسفه یونان، زمان و در فلسفه ما مکان اهمیت دارد. در دوره جدید و از کانت به بعد، یک بازگشت به یونان اتفاق میافتد. برای اجتناب از اطناب، کافی است به یادآوریم که در طبیعیات، ارسطو معانی متعددی برای در و ضمن بیان مثالهایی آورده است. هایدگر معانی در را بیان میکند و میگوید در، یک معنای معقول و اگزیستانسیالیستی دارد.
از جمله معانیِ در، ظرفیت است اما آیا فتوت، موجود در است به همان معنایی که آب در کوزه است؟ ظرف و مظروف در زمره معقولات است. بنابراین فتوت در مدینه معنایی پیدا نمیکند. حال اگر متذکر شویم که در مباحثات فلسفی، موجود در، معنای حمل و در نتیجه اتحاد دارد نه وحدت، بنابراین به این نتیجه میرسیم فتوت، موجود دری است که در قالب موجود در مدینه معنا دارد.
به قول هگل، نتیجه آغاز راه است و نه پایان آن. کار فلسفی در مقام عقل تفصیلی، غیر از این نیست که روند مفهومی شدن امر که کارویژه فلسفه است را دریابد و بیان و آشکار کند تا روشن شود چگونه امری مفهومی میشود و مفهومی شدن اگر در پیوند با معنا باشد، عمراً بتوانیم فلسفهای پیدا کنیم انتزاعی باشد؛ چراکه اگر فلسفه انتزاعی باشد، فاتحه همه علوم خوانده میشود. بدین قرار باید مطلوب را وصف کنیم زیرا وصف مقدم بر استدلال است.
فتوت موجود در مدینه است اما ما درگیر مدینه ایرانی ـ اسلامی هستیم و تا وقتی مدینه ایرانی ـ اسلامی معنا نشود، طریق تحقق فتوت مشخص نخواهد شد. تذکر این امر ضروری است که فلسفه، دانشی بشری است و هر فلسفهای از منظری انسانی شکل گرفته است و انسان مأمنی غیر از فلسفه ندارد و انسان با قبول فلسفه به خود وانهاده شد و زان پس باید بیهیچ خدایی، چنین باری را به دوش بکشد و به همین دلیل است که انسان، ثقل امور را تجربه میکند.
برخی از فلاسفه همانند هایدگر، افلاطون را آغاز متافیزیک میدانند و برخی همانند هگل، پارمنیدس را آغازگر آن میدانند. اگر قبول کنیم که افلاطون، آغاز متافیزیک است و با عنایت به آنچه اشاره شد مراد افلاطون از انسان چیست؟ حیوان ناطق، تعریفی از انسان به مثابه موجودی است که زبان و عقل دارد. انسان به مقتضای ذات خود در حقیقت سکنی دارد و بر این اساس، انسان بهماهو حیوان ناطق، در حقیقت سکنی دار زیرا حقیقت با عقل و زبان عیان است. فارابی باور داشت انسان با مدینه، انسان است چراکه وقتی انسان با عنوان حیوان ناطق فهم میشود، متافیزیک با همین حیوان ناطق قوام مییابد و قوام مدینه ایرانی ـ اسلامی نیز با فتوت است.
مهدی صدفی، دبیر علمی نشست نیز در سخنانی کوتاه درباره ملت در اندیشه فارابی اظهار کرد: در قرآن کریم آمده است «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ بگو: سخن خدا راست است، پس باید از آیین ابراهیم پیروی کنید که بر آیین پاک توحید بود و هرگز از مشرکان نبود» (آل عمران/ 95)؛ محور اصلی بحث بنده در باب «کتابُ الملة»، فارابی است و سؤال این است که چرا اسم کتاب خود را کتاب ملت نامید و این عنوان چه ربطی با مدینه فارابی دارد؟
وی ادامه داد: ملت در لغت به معنای دین، آیین، رویه است و ملت ابراهیم منظور همان آیین و رویه ابراهیم است که در ادیان توحیدی جریان دارد. این کلمه، ریشه عبری و سریانی دارد. ملت از نظر فارابی، آراء و افعال مقدری است که مقید به شرایط است و رئیس اول برای جمع ترسیم میکند. فارابی تأکید دارد این افراد باید وحدت کلمه داشته باشند وگرنه مدینه شکل نمیگیرد.
صدفی اظهار کرد: این ملت، هم جنبه فلسفی و هم دینی دارد. از نظر فارابی، ملتِ فاضله مبتنی بر فلسفه است اما ملت جاهله نیازی به فلسفه ندارد و میتواند با تقلید از ملل دیگر کار خود را پیش ببرد. آن چیزی که در این کتاب مهم است، این است که مَقسَمِ فلسفه نظری و عملی از نظر فارابی، علم یا فلسفه مدنی است.
انتهای پیام