به گزارش ایکنا؛ کتاب «برادر من تویی» زندگینامه داستانی حضرت عباس(ع) است که با قلمی روان و نثری دلچسب میکوشد تا زوایای گوناگونی از زندگی و زمانه این مرد بزرگ را از دوران کودکی تا شهادت روایت کند. از لحظاتی که همپای امیرالمؤمنین(ع) کوچههای کوفه را برای کمک به یتیمان و نیازمندان میپیمود تا زمانی که در رکاب حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) درس عشق و معرفت را به عالم میآموخت.
داود امیریان، نویسنده، در این اثر تلاش میکند تا در عین وفاداری به منابع تاریخی، زندگینامه داستانی جذابی خلق کند که مطالعه آن به سبب داشتن نثری روان و صمیمی به ویژه به مخاطبان نوجوان و جوان پیشنهاد میشود.
در تمام تاریخ اسلام در کنار نام پاک اهل بیت(ع) نام زیبایی به چشم میخورد که خود دریای بیکرانی از عشق، معرفت و دلاوری است. قصهای که شنیدنش هربار تازه است و هر زمان جلوهای خاص دارد. او را پهلوان بنیهاشم میدانند. قمر بنیهاشم نیز از لقبهای دیگر اوست. نامش به شجاعت و جوانمردی بر زبانها جاری است و قصه دلاوریهایش از هر کجا به گوش میرسد.
نام عباس که میآید اهل حرم دلشان قرص میشود. آخر، عباس ستون خیمه پدر و پرچمدار سپاه حق است. نام او آنقدر بزرگ است که جهانی از مهربانی و فداکاری را در خود جای داده است. حضرت عباس(ع) را هر قدر هم مرور کنی باز کم است. او دریایی است بیپایان که هر کس به اندازه وسعت وجودی خودش از او بهره میگیرد.
عباس، شیرمردی است که از نوجوانی پای در میدان نبرد علیه سپاه کفار و منافقین نهاد و معرفت، جنگاوری و رشادت خود را بارها و بارها به نمایش گذاشت.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «مولا علی(ع) به قدری رنجور شده بود که نمیتوانست حتی در حالت نشسته نمازش را بخواند. عباس بهقدری دلواپس پدر بود که در آن دو روز بدون خوردن حتی تکهای نان، روزه گرفت. حتی میترسید برای لحظهای چشمهایش را ببندد که نکند پدر برود. در لحظات دلهرهآور و طولانی که میگذشت، مولا علی(ع) لحظه به لحظه رنجورتر و بیحالتر میشد. چندین بار بغض عباس ترک برداشت. سر بر سینه پدر گذاشت و هایهای گریه کرد. تنها دلخوشیاش در آن لحظات سخت، شنیدن صدای قلب پدر بود. قلبی که حالا کندتر و کندتر میتپید. در یکی از لحظاتی که مولا علی(ع) به هوش آمد، به عباس اشاره کرد گوشش را نزدیک کند. عباس نجوای آرام پدر را شنید که میگفت: پسرم، برادرانت را تنها مگذار. از حسن و حسین دست برندار. آنها را بییاور و تنها مگذار.»
در بخش دیگری نیز آمده است: «امام حسین(ع) عباس را در آغوش گرفت. با دو دست عباس را به سینه خود فشار داد و نزدیک گوش عباس گفت: مگر یادت رفته پدرمان امیرالمومنین(ع) همیشه میفرمود: حسن و حسین پسران رسولالله هستند و عباس پسر من؟ مگر مادر تو امالبنین مادر من نیست؟ پس مادر من هم مادر توست. ما برادریم... مرا برادر صدا کن. عباس به هقهق افتاد پیشانی بر شانه امام حسین(ع) گذاشت و گفت: هر وقت توانستم جانم را فدای شما کنم، به خودم جرئت میدهم که شما را برادر خطاب کنم... فقط هنگام شهادت...»
کتاب «برادر من تویی» را انتشارات کتابستان معرفت چاپ کرده و تاکنون چهار نوبت از آن روانه بازار نشر شده است. در این تجدید چاپها نیز طرح جلد تغییر کرده است.
انتهای پیام