به گزارش ایکنا به نقل از سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی؛ روابط ایران و روسیه از قدمتی چهارصد ساله برخوردار است. با وجود خاطرات ناخوشایندی که از برخی دورههای روابط دو کشور در برخی ذهنها باقی مانده است٬ گسترش روابط دو کشور طی سالهای اخیر نقطه آغازی برای تصحیح دیدگاههای طرفین تلقی میشود.
خبرنگار سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در این باره با قهرمان سلیمانی، رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در روسیه گفتوگو کرده است تا به تبیین این روابط و همچنین فضای فرهنگی روسیه بپردازد. در ادامه متن این گفتوگو از نظر میگذرد؛
یک سال از مأموریت شما در روسیه گذشت، علیالقاعده پس از گذشت یک سال باید درکی کارشناسانه از روسیه و فضاهای فرهنگی آن داشته باشید. روسیه امروز در چشم شما چگونه کشوری است؟
درست است، درک میدانی و حضور در محیط فرهنگی یک کشور به نگاه آدمی عمق میبخشد، اما روسیه برای ما کشور ناشناختهای نیست. گرچه داوری اغلب ما در خصوص روسیه نگاهی تاریخی است. این نگرش حتی در بخشی از جامعه کتابخوان و بافضیلت ما هم هست. ما روسیه امروز را در همان چشم انداز تاریخی دویست سال گذشته درک میکنیم. البته این نوع نگرش تنها در به روسیه هم محدود نمیشود. آنچه پزشکزاد در «دایی جان ناپلئون» بیان کرده صورتی اغراق شده از دیگر هراسی و نگاه تاریخی ماست تا آنچه خانم دانشور در رمان برجسته «سووشون» بیان کرده و فراوان در آثار دیگر، روایت همین نگرشی است که ما در دویست سال گذشته به دیگران داشتهایم.
علیالخصوص به کشورهایی که با ما همسایه بودهاند و با آنها اشتراک مرزی داشتهایم. ما تا سال 1947 با بریتانیا به نوعی همسایه بودهایم. روسها هم قرنهاست با ما همسایهاند. فعالیتهای فرهنگی در خارج از کشور ما را به درکی واقعی تر رهنمون میشود که با توجه به واقعیتها امور را پیگیری کنیم. به عبارتی دیپلماسی علم پیوند زدن آرمانها، ارزشها و خواستهها با واقعیتهاست. من هم در این مدت کوشیدم به درکی واقعیتر از جامعه و فرهنگ روسیه برسم. کشوری که همسایه ماست و روابط گرم و صمیمانهای با ما دارد.
در واقع، ما داوریمان بیشتر در چشماندازی تاریخی است. امروز از بریتانیای کبیر دیگر همین انگلستان و جزایز و سرزمینهای محدود و پراکندهای باقی مانده و روسیه امروز هم کشوری دیگر است. عهد نامه گلستان و ترکمنچای و جدا شدن هرات و ... بخشی از تاریخ ماست. ما نباید این رُخدادها را فراموش کنیم ولی نباید روابط امروزمان را بر اساس این رُخدادهای تلخ تاریخی بنا کنیم.
تاریخ برای خواندن و حفظ کردن نیست برای درس آموختن و عبرت گرفتن است. بکوشیم تا کشوری توسعه یافته و مقتدر باشیم، بکوشیم تا اقتدار ملی داشته باشیم، بکوشیم تا آنقدر توان داشته باشیم که هیچ کشوری نتواند به چشم تعدی و تجاوز به کشورمان نگاه کند. توقف در تاریخ میتواند امروز ما را تباه کند. گذشته باید چراغ راه آینده باشد. اگر کشوری اقتدار نداشته باشد، نتواند در مسیر توسعه ملی قرار گیرد، همیشه در معرض آسیب است.
این قاعده در دیروز متوقف نشده در امروز هم جاری و ساری است. روزی که ارتش ناتوان عباس میرزا در مواجهه با روسها شکست خورد هم همین اصل صادق بود. لشکری گرسنه با اسباب و آلات جنگی فرسوده و سربازان و فرماندهانی آموزش ندیده، با نیروی نظامی روبرو شد که توان مقابله با آن را نداشت. قرارداد ترکمنچای و گلستان تنها سند شکست ما در جنگ نبود نشانه توسعه نیافتگی ما هم بود نشانه نبود پیوستگی ملی ما هم بود. شکستهای دیروز گذشته این امروز است که باید پایه ارتباطی عادلانه و منطقی قرار گیرد.
امروز، رابطه ایران با روسیه در چه چارچوبی قابل تحلیل است؟
روسیه امروز کشور دیگری است. حوادث دهههای پایانی قرن بیستم ما را به یکدیگر نزدیک کرده است. گرچه با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی جنگ سرد پایان یافت و یک جانبه گرایی امریکایی به نحو آشکاری بر روابط بینالملل حاکم شد اما ظهور دوباره روسیه، پیدایی قدرت اقتصادی بزرگی همچون چین، ظهور قدرتهای منطقهای نظیر برزیل، هند، ایران و ترکیه به تدریج وضعیت یک جانبه گرایی را تغییر داده است یا دست کم در حال تغییر است.
ایران در این تغییر، نقش مهمی دارد و این امری است که روسها به اهمیت آن واقفند. در بلوک بندی جدید جهان، ایران منفعل نیست و سهیم است. این نکته بسیار مهمی است غرب هنوز قائل به این نقش مهم ایران نیست. تصورشان از ایران تصور شصت سال پیش است که در ایران فعال مایشاء بودند و بی هیچ مشکلی منویات خود را در ایران اجرا میکردند.
روسها این نکته را دریافتهاند که ایران کشوری مهم و تأثیرگذار و بازیگری مهم در تحولات منطقهای است. فکر میکنم بخشی از چالش ایران با غرب در همین به رسمیت شناختن یا نشناختن ایران نهفته است.
بنابراین چون روسها با واقعگرایی به اهمیت ایران امروز واقفند، میدان وسیعتری برای همکاری با ما دارند. از سویی ایران هم در تحولات حادث شده نیاز به شریک و همراه دارد. روسیه همسایه ایران است و در موضوعاتی با چالشهای مشترکی مواجهیم. بخشی از ارتباطات ما بر مبنای همین چالشهای مشترک شکل میگیرد.
یعنی چالشها ما را به هم نزدیک کرده است؟ اگر این چالشها بر طرف شود چه میشود؟ همکاریها و ارتباطات ایران و روسیه کاهش مییابد؟
خیر. چالشها ما را به هم نزدیکتر کرده نه اینکه محور اصلی ارتباطات ما باشد. ما همسایه هستیم و جبر جغرافیا ما را در کنار هم قرار داده است. هر دولت عاقل و با برنامهای اشتراکات جغرافیایی و فرهنگی را در زمره اولویتهای خود در حوزه سیاست خارجی تعریف میکند. داد و ستد و حمل و نقل و آمد و رفت در جغرافیای مشترک آسانتر است، پیوستگیهای فرهنگی بیشتر است، امکان تعامل کم هرینه و پرفایده فراهم است، موضوعات مشترک برای همکاری بیشتر است.
در کنار جغرافیا باید به بلوک بندی سیاسی و فرهنگی و چالشهای مشترک هم توجه کرد. همه این عوامل در همکاری بیشتر ما و روسیه وجود دارد، چالشهای مشترک تنها یکی از عوامل نردیک کننده است.
بخشی از این ارتباطات در قلمرو فرهنگ است، روسیه با چه بخشی از فرهنگ ایران اشتراک دارد؟ حوزههای ارتباط فرهنگی دو کشور کجاست؟
به نظر میرسد از دو منظر میتوان به این سؤال پاسخ داد. روسیه ترکیبی از فرهنگها و زبانها و اقوام است. آنچه این مجموعه را به یکدیگر پیوند میزند زبان است. زبان روسی مهمترین عامل پیوستگی فرهنگی روسیه است که این قلمرو وسیع و متکثر را به هم نزدیک میکند. بخشهایی از روسیه از دیرباز با ایران و فرهنگ ایرانی آشنایی عمیق داشتهاند و حتی میتوان گفت ایرانی بودهاند.
یادمان نرود که بر مبنای برخی مطالعات ساکنان فلات ایران، مهاجران استپهای روسیهاند. جنبشهای ملی گرای روس در برخی موارد در پی تعریف هویت تاریخی ملت خود و یافتن خویشاوندان تاریخی خود به ایران به شکل خویشاوند تاریخی مینگرند. نمونهای از این مطالعات را پاول ظریفولین انجام داده که کتابش سال گذشته منتشر شد. در اوستیا باید به عصر اسطورهها رجوع کنیم و ریشههای اساطیری مشترک را جستجو کنیم.
در داغستان، تاتارستان و باشقیرستان و در مجموعه جمهوریهای جنوبی روسیه خویشاوندیهای فرهنگی بین دو ملت به روشنی هویداست. این دستمایهای ارزشمند است که ما با یکدیگر ارتباط داشته باشیم.
اسلامی که در روسیه است، کاملا رنگ و بوی اسلامی را دارد که در پهنه فلات ایران رایج است. گرایشهای تصوفی این اسلام، مسلمانان این حوزه را به ما نزدیک میکند. این اسلام مسالمت جو اهل مدارا باعث تعمیق پیوندهای دینی بین مسلمانان دو کشور میشود.
برخی رفتارهای افراطی در سالهای گذشته برآمده از برخی جریانسازیها و مداخلاتی است که از بیرون این حوزه نشأت میگرفت و میگیرد وگرنه اسلام این منطقه اسلامی، متعادل و کاملا مسالمتآمیز است. رفتارهای افراطی چندان مقبولیتی ندارد و رهبران دینی هم مراقبت میکنند که افراطیون مجالی برای بر هم زدن فضا نداشته باشند. اینها همه فرصت است برای همکاری و همراهی در حوزههای دینی و فرهنگی.
پهنه قفقاز در دو قرن گذشته یکی از کانونهای آمد و رفت ایرانیان بوده و منشا برخی از جریانهای روشنفکری در ایران هم همین حوزه بوده است. اما این آمد و رفتها دوام نداشته در دورهای تقریبا تعامل ایران با این حوزه کاملا قطع شده است و حصاری سخت بین مردم کشیده شد. حصاری که هنوز هم کمابیش اثار آن هست. تقریبا تأثیر و تأثری صورت نگرفته و در دهههای اخیر هم تعامل چندانی صورت نگرفته است.
انقلاب اکتبر رفت و آمدها را قطع کرد ولی اتفاقی که رُخداد، ادبیات و فرهنگ و هنر ایران را به سرعت تحت تأثیر خود قرار داد. شکل گرفتن جنبش چپ در دنیا موجب تحولات بزرگ بود. ایران هم از این قاعده مستثني نبود. در دورهای تقریبا فضای فرهنگی ایران را تسخیر کرد. شاعران و نویسندگان و مترجمان و ... به سرعت تحت نفوذ جنبش چپ قرار گرفتند و چپگرایی بخشی قابل اعتنا از حیات اجتماعی ما را در بر گرفت که برخی نشانههای آن هنوز هم وجود دارد. به عبارتی در این دوره تعاملی دوجانبه نبود، اقتباسی یک سویه بود. ملتها با هم در تماس نبودند ولی ایدئولوژی که اتحاد جماعیر شوروی متولی آن بود بدان اندازه جاذبه داشت که فضای فرهنگی ایران را تسخیر کرد.
البته این تسخیر محدود به ایران هم نبود در سراسر جهان هواداران جدی و پرشوری داشت. از نویسندگان و مترجمان و فعالان اجتماعی و و شاعران و هنرمندان که گاهی همین جماعت همراه با جوانان با انگیزه، به کوه و جنگل و صحرا میزدند و جنبشهای مسلحانه چریکی به راه میانداختند.
ایران هم از این قاعده مستثني نبود. جنبش چپ ایران در تمام دوره پهلوی قدرتمندترین جنبشی بود که منشا خارجی داشت. عموما تأثيرپذيري از اتحاد جماهیر شوروی داشت. البته بعدا چین هم به این اردوگاه چپ الهام بخش، پیوست ولی در ادبیات و فرهنگ و سیاست ایران تأثیری چندان نداشت.
آنچه امروز از آن به قدرت نرم تعبیر میکنیم در دورهای شوروی مظهر این قدرت نرم بود. کشور شوروي در آن سالها قدرتمندترین کشوری بود که توانایی تسخیر اذهان و دلها را داشت. میتوانست الهام بخش تودههای کارگری باشد که در طلب زندگی بهتر مبارزه میکردند. هزاران فعال سیاسی میتوانستند نظامهای سیاسی مسلط بر جهان را به چالش بکشند. دولت تشکیل بدهند دولت ساقط کنند. تجربه حزب توده در ایران نمونه خوبی از این تأثیر پذیری و الهام بخشی شوروی و روابط گسترده و تأثیرگذاری عمیق بود.
بر خلاف تصور رایج برخی از این گروهها هیچگونه وابستگی مادی و نظامی هم به اتحاد جماهیر شوروی نداشتند. جوانان پاکباز یا تودههای جان به لب رسیدهای بودند که در طلب زندگی بهتر خود را به آب و اتش میزدند و کشور شوروي الهام بخش آنان بود. البته در برخی موارد هم کارگزار شوروی بودند و از حمایت و کمکهای آنان بهره میگرفتند.
گروهی از ایرانیان هم در این دوره با رنجها و مصائب فراوان خود را به این مدینه فاضله مورد نظرشان رساندند. گر چه بسیاری از موارد پس از ورود به این جهان رویایی آرمانی، انچه دیدند با واقعیت فاصله بسیار داشت اما نسل آنان را باید آرمانخواهانی دانست که زندگی خود را بر سر باور خویش گذاشتند.
یعنی روسیه تا این اندازه قدرت نرم دارد؟
خیر. اتحاد جماهیر شوروی قدرت نرم وسیع داشت. بین روسیه و اتحاد جماهیر شوروی فرق بسیار است. روسیه دیگر است و اتحاد جماهیر شوروی دیگر. یقینا قدرت نرم اتحاد جماهیر شوروی خیره کننده بود. در همین کشور خودمان حزبی داشتند که دولت تعیین میکرد نشان از قدرت بسیار شوروی بود. اینکه فضای فرهنگی همین کشور خودمان هنوز هم از میراث چپگرایی عمیقا متاثر است، میراثی است که از قدرت نرم این کشوربه ارث رسیده است. اینکه در هفتاد سال پیش نشریهای را انجمن روابط فرهنگی شوروی در ایران منتشر میکرد که برجستگان عالم فرهنگ ایران در آن قلم میزدند نشان دهنده قدرت نرم این کشور بود.
روسیه امروز آن قدرت نرم را ندارد. اتفاقا در رویارویی با غرب آنچه به طرز محسوسی روسها از آن عقب افتادهاند، تنها قدرت تکنولوژیک آنها نیست افول قدرت نرم آنان است. ارتباطات امروز جامعه جهانی با روسیه قبل از هر چیز متکی بر حساب و کتاب درآمد و منافع و ضرر است نه شوریدگی و شیدایی که در گذشته بود و نسلی بی هیچ چشم داشتی با الهام از شوروی با اشتیاق جان خود را بر طبق اخلاص میگذاشتند. یک نگاه ساده و عبوری به ادبیات و فرهنگ ایران در یکصد سال گذشته بروشنی این امر را تأیید میکند.
به عبارتی دامنه نفوذ، بیشتر طبقات درس خوانده و برگزیده اجتماعی بودند. طبقات فرودست چندان تحت تأثیر نبودند؟
نه امکان این کار بود و نه لزومی داشت که فرودستان اجتماعی مستقیماً تحت تأثیر قرار گیرند. این تأثیر غیر مستقیم بود یعنی از طریق رهبران فکری و اجتماعی. مخصوصا در جامعه کارگری رو به رشد ایران، که در آن سالها که صنعتی شدن ایران و پوست اندازی جامعه زمینه مساعدی برای این کار فراهم کرده بود.
طبقه کارگر به عنوان بخشی از نیروی مولد اجتماعی پا به عرصه اجتماع گذاشت و در حوادث مختلف با اهداف جنبش چپگرای ایران همراه شد، چه در قالب عضوگیری و کار تشکیلاتی، چه در قالب تشکلهای صنفی و خواسته های گروهی که توسط رهبران فکری چپ القا میشد.
همراهی با جنبش چپگرایی و تولید محصولات فرهنگی چپگرایانه در ایران به اندازهای زیاد بود که کشور همسایه و همزبان ما افغانستان را هم تحت تأثیر قرار داد. قبل از اینکه اتحاد جماهیر شوروی با لشکرکشی خود افغانستان را تصرف کند ادبیات چپگرایانه صادره از ایران، بستر فرهنگی این اقدام را برای شوروی فراهم کرده بود. کتابهای چاپ ایران به این کشور میرفت روشنفکران و شعرا و نویسندگان آمد و رفت داشتند.
در این سالها که اتحاد جماهیر شوروی در کار صدور ایدئولوژی چپ بود، در داخل این کشور هم همین اندازه شور و اشتیاق و آفرینندگی و خلاقیت بود؟
هم بود و هم نبود. بخشی از ادبیات و فرهنگ مبتنی بر رآلیسم سوسیالیستی با اقبال حاکمیت روبرو بود. آثاری که در این زمینه خلق شد پست و بلند بسیار دارد از گزارشهای روزنامه ای عامه پسند تا ادبیات خوب و ارزشمند. اما برای دیگر نحله ها فضا بسیار تنگ بود و متفکران و هنرمندان روس که با این روشهای کلیشهای خوگر نبودند بناچار راه جلای وطن را پیش گرفتند. بخشی قابل اعتنا از فهرست نویسندگان و هنرمندان و نظریه پردازان جهان در قرن بیستم، متفکران روسی هستند که جلای وطن کردند زیرا قالب رآلیسم سوسیالیستی این تفکرات را برنمی تافت و به قولی: روز وسعتی بود که در مخیله تنگ روزنامه نمیگنجید.
امروز چگونه است؟
حتما روسیه امروز با چهل سال پیش تفاوت دارد. هنرمندان روس امروز در هوای تازهای نفس میکشند به همین دلیل تنوع سلایق و دیدگاهها را براحتی میتوان دید، طیفهای گوناگون فردی و سلیقهای حضور دارند، از نسلی که نگاه نوستالوژیک به گذشته دارند تا نوگرایانی که در حوزههای مختلف پیشگام هستند.
دولت سیاست یکسان سازی فرهنگی را دنبال نمیکند؟
گفتمانی که امروز روسیه بر مبنای آن خود را تعریف میکند «روسیه متحد» است نه اردوگاه زحمتکشان جهان. جنبشهای ملی گرایانه رو به رشد است که صورت افراطی آن میتواند به برخی شکافهای اجتماعی دامن بزند زیرا جامعه روسیه جامعه ای متکثر است از همین روست که نظام کشورداری هم که برای آن تعریف شده صورت «فدراسونی» دارد و این به این معناست که مرزهای پیوند اجتماعی فرهنگی در این کشور بسیار ظریف و حساس است و هرگونه حرکت افراطی میتواند گسلهای اجتماعی را فعال کند. وجود تنوع فرهنگی در چنین جامعهای انکار ناپذیر است و میدان دادن به این تنوعات هم ضرورتی انکار ناپذیر.
آیا روسیه امروز، قدرت ایجاد همبستگی و همراهی و همدلی در سطح جهانی را دارد؟
روسیه در برخی حوزهها قدرت نرم پایان ناپذیر دارد. یکی از انها حوزه ادبیات است. روسیه در دو قرن گذشته با زبان ادبیات با جهان سخن گفته است. فهرستی بلند بالا از این سخنگویان جامعه روسیه میتوان تنظیم کرد که تا روزگار ما هم ادامه دارد، اما آنچه مهم است این است که قدرت نرم بتواند در تعریف کلی داراییها و تواناییها به حساب بیاید و در اولویت قرار گیرد. در دو سه دهه اخیر روسیه در تعریف دوباره خود، تمایل چندانی به تعریفی از خود بر مبنای قدرت نرم ندارد. آغاز دوباره دوره جنگ سرد، قدرت تکنولوژیکی و مالی رقیب روسیه را درگیر کرده است. فشاری که بر این کشور وارد میشود کم نیست. مثل خود ما که درهایی را بر ما بستهاند، بر روسیه هم بستهاند.
تنوع اقلیمی و فرهنگی روسیه بخشی از داراییهای معنوی روسیه است که میتواند تبدیل به مولفه ای ارزشمند برای همراهی و همدلی و جلب توجه باشد. جمعیت کثیر فارغ التحصیلان دانشگاهی در سراسر جهان ، توانایی تولید علم، قدرت فناوری بالا، گستردگی سرزمینی و... همه و همه داراییهای ارزشمندی هستند که در معماری روسیه جدید میتوانند نقش مثبت ایفا کنند.
رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در فدراسیون روسیه به عنوان نهادی رسمی که مسئولیت گسترش روابط فرهنگی دو کشور را به عهده دارد، چه برنامهها و اقداماتی را دستور کار دارد؟
همان طور که گفتید رایزنیهای فرهنگی متولی روابط دو کشور هستند. رایزنی فرهنگی ایران در فدراسیون روسیه هم همین گونه است. ایران و روسیه از سال 1945 موافقتنامه فرهنگی امضا کردهاند. طی این سالها حوزه روابط فرهنگی فراز و فرود داشته است. در دوره جدید دو کشور بسیار به هم نزدیک شدهاند و تأسیس رایزنی فرهنگی هم در مسیر همین همکاریها است و پنجمین دوره مدیریت را تجربه میکند. دایره کار ما فرهنگ در معنی وسیع آن است و میکوشیم مفاد توافقهای دو طرفه را محقق سازيم، بعلاوه درکی درست و منطقی از فرهنگ دو کشور ایجاد کنیم تا دو ملت در فضایی منطقی و دوستانه با یکدیگر داد و ستد داشته باشند و معرفتی طرفینی حاصل شود.
رایزنیهای فرهنگی فهرستی طولانی از وظایف را به عهده دارند از همکاریهای فرهنگی و دینی و هنری و ارتباط مجامع علمی و دانشگاهی و کتابخانهای و اسناد و آرشیوی تا برگزاری کنفرانسهای علمی و چاپ منشورات و ... .
از این رو، رایزنی فرهنگی ایران در فدراسیون روسیه هم یکی از پرکارترین نمایندگیهای فرهنگی کشور در خارج از کشور است و همیشه درگیر برنامههای مختلف است و در اجرای وظایف خود از حمایت و پشتیبانی همه نهادهای مسئول برخوردار است که امیدواریم حاصل این تلاشها بتواند در توسعه روابط کشورمان مؤثر باشد.
انتهای پیام