میخواهم از یک زندگی ساده بنویسم، زندگی که در کوچههای پرپیچ و خم تجملگرایی و مدگرایی امروزی گم نشده است و شاید فرسنگها از دنیای بسیاری از انسانهای امروزی دور باشد.
برای دیدن پیرمرد و پیرزنی که وصفشان را شنیده بودم و میگفتند با انسانهای دیگر بسیار متفاوت هستند، راهی روستای چهکند شدم. روستای چهکند، روستایی در دهستان باقران از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند است. زن و شوهری که با لطف و کرم خود اهالی روستا و ما را شیفته خود کردند.
نشانی خانه کربلایی محمدحسین یعقوبپور که در این روستا به آخوند محمدحسین معروف است را از روستاییان پرسیدم. انگار روستاییان نیز به مهمانهای ناخوانده خانهاش عادت داشتند.
آخوند محمدحسین، پیرمردی 84 ساله با قامتی خمیده اما باصلابت است که از کودکی تاکنون به عنوان مؤذن، خادم مسجد و آخوند روستای چهکند خدمت میکند.
با کشاورزی همراه با همسرش روزگار میگذراند و همواره سعی کرده با رزق حلال فرزندانش را پرورش دهد، فرزندان خوبی دارد، افزادی خیر که در بیرجند و مشهد مانند پدر و مادرشان زندگی میکنند، درست به پاکی و صداقت زن و شوهری که سالهاست زندگی خود را وقف کمک به دیگران و انتشار خوبی و پیامهای خداوند بین مردم کردهاند.
پای صحبتهای مردی که این روزها با خیلیها فرق دارد نشستم، صحبتهایش رنگ دیگری داشت، انگار با تمام انسانهایی که تاکنون دیده بودم، تفاوت داشت.
کودکی و رسمی که پدر آموخت
کربلایی محمدحسین یعقوبپور در گفتوگو با ایکنا از خراسانجنوبی، از کودکیاش گفت، از روزهایی که همراه پدر به مسجد میآمد، نماز را از پدر آموخت و رسم زندگی را، رسمی که جز محبت و گذشت و انسانیت چیزی به او یاد نداد.
او با بیان اینکه پدرم مرد بسیار خیری بود و همواره فرزندانش را نیز به کارهای خیر دعوت میکرد، گفت: هیچگاه به یاد ندارم که پدرم با کسی تندی کند و یا اینکه نمازش قضا شود.
از بنای مسجدی در دل یک روستا تا کار خیری که هر روز جریان دارد
او از بنای مسجد روستای چهکند گفت که اجدادش آن را احداث کردهاند، کار خیری که هنوز پس از سالها در آن روستا جریان دارد و هر رکعت نمازی که در آن مسجد خوانده میشود، ثوابی است برای آخرت اجدادش.
یعقوبپور با بیان اینکه 20 ساله بودم که برای اولین بار در مسجد روستا اذان گفتم، تصریح کرد: از جوانی تاکنون هر روز قرآن میخوانم و روزی نیست که با آیات قرآن آن را سپری نکنم.
قرآن کوچکش را از جیب کتش بیرون آورد، آن را بوسید و صفحهای برایم تلاوت کرد و گفت: هر صفحه و هر کلمه از قرآن برای انسانها درس تازهای دارد، فقط باید سعی کنی آن را بشنوی و درک کنی.
خدا را با پول معاوضه نمیکنم
این مؤذن با بیان اینکه اجدادم برای خدا مسجد ساختهاند و من نیز ادامهدهنده راه آنهایم، افزود: تمام کارهای مسجد را خودم و همسرم انجام میدهیم.
از او پرسیدم با این سن زیاد برایت این کارها سخت نیست، پاسخش سریع و قاطع بود: خدا را با پول و یا هیچ چیز دیگر در این دنیا معاوضه نمیکنم، در تمام طول زندگیم با این رسم زندگی کردم و تا آخر عمر با این رسم روزگار خواهم گذراند.
یعقوبپور از بیماری قلبیش گفت و از روزهایی که با وجود درد مسجد را رها نکرد، او با تمام عشق و امیدش از کاری به نام مؤذنی سخن میگفت، کاری که آن را با هیچ چیز معاوضه نمیکند.
وی از انقلاب گفت و معجزهای که اربابان زمان را سرنگون کرد و ادامه داد: اگر با یاری امام خمینی(ره) انقلاب به پیروزی نمیرسید، هنوز ستمگران در حال زورگویی به مردم بودند و حتی مسجدی برای راز و نیاز با خداوند وجود نداشت، بنابراین باید قدر انقلاب را دانست و از آن به درستی بهره برد.
یک زندگی عاشقانه و پر از ایمان
حوا چهکندی، همسر حاج محمد نیز با لحن شیرینش از روزهای زندگی با حاج محمد میگوید، روزهایی که جز ایمان و عشق چیز دیگری دستمایه زندگیشان نبود. روزهایی از امید و روشنایی، روزهایی که سختی و بیماری سراغشان آمد اما با توکل بر خدا بر آن پیروز شدند.
وی ادامه داد: در تمام این سالها همراه همسرم برای خدا کار کردم و به لطف او در زندگیام امیدوار بودم. همیشه از او خواستم روزی حلال به ما برساند و همواره در کنار ما بود تا در زندگی راه خود را گم نکنیم.
همسر حاج محمد با اشاره به اینکه به کودکان روستا نماز یاد میدهم، افزود: نماز دریچه اتصال بنده با خداست و زمانی که به او اتصال داری، اتصالت با غیر قطع میشود.
وی اظهار کرد: نذر دارم که در ماه محرم هر سال به مردم روستا غذا داده و آنان را سر سفره اباعبدالله(ع) بنشانم و تا امسال با وجود بیماری هر سال این کار را انجام دادهام.
همسر حاج محمد افزود: فرزندانم را با نان حلال پرورش دادم و همیشه از خدا خواستهام تا مراقب آنان باشد تا زندگی با ایمانی داشته باشند و خدا را شکر از آنان راضی هستم.
یعقوبپور از زندگیهای تجملاتی امروز گفت و یادآور شد: هیچگاه نخواستم زندگی به این سبک داشته باشم چراکه این گونه زندگی کردن انسان را از خداوند دور میسازد.
جدا از کارهای خیری که این زن و شوهر در زندگی انجام دادهاند، احترامی که بین آنان جاری بود، اینکه هر وقت حوا میخواست حرفی بزند، نگاهی از روی محبت و عشق به همسرش داشت و اینکه حاج محمدحسین احترامی عجیب برای همسرش قائل بود، گمشده دنیای امروز بسیاری از آدمهاست، اصلاً شاید دلیل این کارهای خیر همین احترام به یکدیگر باشد، احترامی که نتیجه آن سالها زندگی مشترک صادقانه و کمکرسانی به دیگران و پرورش فرزندانی باایمان است.
سخنی از دل...
این زن و شوهر آدمهای خاص روزگار ما هستند، آدمهایی که شاید تعدادشان کم باشد اما بودنشان به تو حس زندگی و ایمان میدهد، حسی پر از یاد خدا. چقدر جامعه به وجود این آدمها نیاز دارد، آدمهایی که به دور حسادتها، قضاوتها، تندیها و دروغها یک زندگی صادقانه دارند، زندگی که سالهاست به دیگران نفع رسانده است.
گاهی شاید باید دور شد از دورنگیها، از تجملگراییها و از هر چیز که ارمغان دنیای مدرن امروزی است، گاهی شاید لازم باشد کمی خودت باشی و خدا را در وجودت بیابی، آن وقت است که تو میشوی شبیه آدمهای این قصه. گاهی شاید باید انسانیت را مرور کرد و فلسفه آفرینش را، آن وقت دنیا قطعاً جای بهتری برای زیستن خواهد بود. گاهی شاید...
گزارش از زهرا حمیدی، خبرنگار ایکنای خراسانجنوبی
انتهای پیام