خواهرم زبان گفتار من و مادرم است/ یک نقاشی به‌یاد شهید «محسن حججی»
کد خبر: 3795521
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۲
گزارشی از یک کودک ناشنوای مددجو؛

خواهرم زبان گفتار من و مادرم است/ یک نقاشی به‌یاد شهید «محسن حججی»

گروه اجتماعی ــ کودک ناشنوای تحت حمایت کمیته امداد ‌اردبیل که بر اساس نظر پزشکان متخصص توانایی تکلم را دارد، به یاری خیران عمل جراحی «کاشت حلزون» بر روی او صورت گرفته و هم‌اکنون نیازمند «دستگاه پروتز خارج از گوش» است تا بتواند همانند همنوعان خود بشنود و سخن بگوید. این دختر مددجو نقاشی‌ای برای شهید مدافع حرم «محسن حججی» کشیده است و انگشتانش را روی پلاک آویزان از ماه می‌کشد و بر نام شهید تأکید می‌کند.

به گزارش ایکنا از اردبیل، کودک ناشنوای تحت حمایت کمیته امداد استان اردبیل که بر اساس نظر پزشکان متخصص توانایی تکلم را دارد، به یاری خیران، عمل جراحی «کاشت حلزون» بر روی او صورت گرفته و هم‌اکنون نیازمند «دستگاه پروتز خارج از گوش» است تا بتواند همانند همنوعان خود بشنود و سخن بگوید.
خواهرش زبان گفتار او و مادرش است که هر دو ناشنوا هستند. پس از فوت پدر، خواهر بزرگ‌تر که آرزو دارد معلم شود، مسئولیت زندگی را برعهده گرفت و کار‌های خارج از خانه را انجام می‌دهد.
او تلاش‌های بسیاری را به کار گرفت تا خواهر کوچکترش که بر اساس نظر پزشکان متخصص توان صحبت کردن را دارد، با یاری خیران عمل «کاشت حلزون» را انجام دهد و اکنون خواهر کوچکتر برای شنیدن و سخن گفتن نیازمند همت حامیان و نیکوکاران است تا با خریداری «دستگاه پروتز خارج از گوش» بتواند بشنود و صحبت کند.

آنچه در ادامه می‌آید شرح زندگی این کودک نیازمند اردبیلی است:
«دختری ۱۲ ساله و ساکن استان اردبیل است. کیف مدرسه را کنار بخاری قرار می‌دهد و در آغوش مادر می‌نشیند. نگاهش را به زمین می‌دوزد و مادر دست نوازشی بر سرش می‌کشد. گاه‌گاهی به اطراف نگاهی می‌اندازد و به مادر با زبان اشاره چیزی می‌گوید و او نیز با همان زبان پاسخ می‌دهد.
خواهر بزرگ‌تر اشک در چشمانش جمع می‌شود و با بغض از مشکلات او می‌گوید که دارای قدرت تکلم است و اگر دستگاه «پروتز گوش» برایش تهیه شود، هم خواهد توانست بشنود و هم صحبت کند. اینکه با کمک حامیان طرح اکرام و خیران عمل کاشت حلزون صورت گرفته، اما برای خرید این دستگاه در مضیقه هستند.
خواهر بزرگ‌تر از پشت کنکور ماندن به خاطر نگهداری از خواهر و مادرش می‌گوید، از اینکه زبان گویای آن‌ها است و خیلی از کار‌های بیرون از خانه را او انجام می‌دهد. از وقتی پدر چشمش را از دنیا فرو بست، او مانند مرد‌ها مسئولیت زندگی را برعهده گرفت و می‌کوشد باری از دوش مادر بردارد.
هر چه زندگی سختی داشت، با وجود پدر آسان می‌شد و غصه‌ها دورتر می‌رفت. کارگر ساختمانی بود که صبح می‌رفت و تا وقتی بازگردد شب می‌شد. بهترین لحظه زمانی بود که تا درب خانه را می‌گشود، کودکان به آغوشش می‌دویدند. با اینکه فرقی بین کودکان نمی‌گذاشت، اما دختر کوچکش را بیشتر می‌بوسید و نوازش می‌کرد.
مادر نیز که مشکل ناشنوایی داشت، بیش از هر کسی، دلش پیش دختر کوچکتر بود و آرزو می‌کرد بتواند بشنود و حرف بزند. خانوار آن‌ها که زندگی بسیار ساده‌ای داشتند، در سال ۷۵ دچار بحران شدیدی شد و آن بیماری پدر بود که روزبه‌روز پیشرفت می‌کرد و بر پیکر نحیف او ضربه می‌زد.
بیماری ریه، چنان در وجود پدر رخنه کرد که زمین‌گیر شد و دیگر قادر به حرکت نبود. حضور نیافتن در سرکار موجب شد تا شغلش را از دست بدهد و در تأمین نیاز‌های اساسی زندگی خانوار با مشکل اساسی روبه‌رو شود.
به خوبی نمی‌توانست نفس بکشد و همین امر موجب می‌شد تا در انجام کار‌های سخت دچار مشکل حاد شود. از سویی نمی‌توانست در خانه بماند و برای چرخش چرخ‌های زندگی باید سر کار می‌رفت، اما گام در هر شغلی که می‌گذاشت پس از چند ساعت به خانه بازمی‌گشت و استراحت می‌کرد.
پدر تحمل دیدن فرزندانش را نداشت که در برابر چشمانش می‌نشستند و دعا می‌کردند تا بهبود یابد. روز‌های سخت زندگی در گذر بود و هزینه‌های دارویی و درمانی سر به فلک می‌کشید. دیگر آه در بساط نداشتند تا با ناله سودا کنند و وضعیت خانوار وخیم‌تر می‌شد.
این خانوار که غرق در مشکلات بودند، با حضور امدادگران کمیته امداد استان اردبیل نور امیدی بر زندگی‌شان تابیده شد و سرشار از خوشنودی و دلگرمی شدند. پدر برای درمان به درمانگاه منتقل شد و اعضای خانوار نیز با کمک‌های خیران بخشی از هزینه‌های زندگی را تأمین کردند.
پدر که به یاری نیکوکاران و خدمات درمانی کمیته امداد استان اردبیل تا حدودی بهبود یافته بود، احساس می‌کرد که دیگر جای هیچ نگرانی باقی نخواهد ماند و دوباره خواهد توانست به سوی اشتغال برود و مشکلات زندگی را کنار زند.
همراه با برگریزان پاییز در سال ۹۰، پدر نیز که حدود ۱۵ سال بیماری تنفسی را تحمل کرده بود، با حمایت‌های کمیته امداد و خیران اردبیلی مورد عمل جراحی قرار گرفت تا سلامتی خود را بازیابد و به سوی خانه و خانوارش بازگردد.
مشکل ریه به قدری حاد شده بود که ممکن بود او را از پای درآورد به همین خاطر امدادگران کمیته امداد با همکاری پزشکان خیر و جمعی از نیکوکاران کوشیدند تا این بیماری رفع شود. مادر و فرزندان دست به دعا بودند، اما پس از چندین ساعت عمل جراحی، پدر پر کشید و خانوار خود را تنها گذاشت.
او آن روز‌ها شش ساله بود و با اشاره دست مفهوم سخنانش را به پدر می‌رساند. قبل از عمل جراحی، پدر او را به آغوش کشید و در گوشش دعا کرد و از خداوند خواست تا از نعمت شنوایی و گفتار برخوردار شود.
با اینکه حدود هفت سال از آن روز‌ها گذشته است، اما او همچنان آن لحظه ناب را به خاطر دارد و رفتن و بازنگشتن پدر که درد‌ها و غصه‌های بسیاری را به همراه آورد. خواهرش با اشاره دست از او می‌خواهد تا نقاشی‌هایش را نشان‌مان دهد. می‌گوید که او در مدرسه استثنایی مشغول به تحصیل است و دارای معدل بالا و از شاگردان ممتاز مدرسه است.
به سراغ کیف مدرسه‌اش می‌رود. پس از کنار گذاشتن کتاب و دفتر، چند کاغذ را بیرون می‌آورد و به کنار خواهرش می‌آید. نقاشی‌ها را به او می‌دهد و همراه هم به تماشا می‌نشینیم.
نقاشی‌ای که برای شهید مدافع حرم «محسن حججی» کشیده است. انگشتانش را روی پلاک آویزان از ماه می‌کشد و بر نام شهید تأکید می‌کند. ما را با خود تا شام و غریبی حضرت زینب(س) می‌برد و دست به دعا می‌شویم: «یا زینب(س)، خودت شفای این کودک را بده و بگذار نوای «یاحسین(ع) و یا زینب(س)» در گوش‌هایش تا ابد طنین انداز شود. بغضی گلوی همگان را می‌فشارد و او به ابر‌های آبی در آسمانی سپید چشم دوخته است و شاید همسفر با پرندگان بالای نقاشی است که در پرواز هستند.

خواهرم زبان گفتار من و مادرم است/ یک نقاشی؛ به‌یاد شهید «محسن حججی»خواهرش از نامه‌ای می‌گوید که برای حامیان نوشته و در آن از نیکوکاران خواسته تا به خرید دستگاه پروتز خارج از گوش کمک کنند تا او نیز بتواند بشنود.

خواهرم زبان گفتار من و مادرم است/ یک نقاشی؛ به‌یاد شهید «محسن حججی»همگی غرق در ماتم می‌شویم. چه خالصانه نگاشته است از ایثار خواهر و حامیان و خیرانی که کوشیده‌اند تا عمل کاشت حلزون انجام شود و اینک تنها محتاج یک دستگاه پروتز خارج از گوش است تا... صدای خدا را از کوچه باغ نیکوکاران بشنود.

متن نامه این کودک به حامیان خود بدین شرح است:
حامی بزرگوار:
«سلام، من رقیه هستم. ۱۲ سال سن دارم. در یک خانواده سه نفره همراه با مادر و خواهر ۱۹ ساله‌ام زندگی‌می‌کنم. پدرم هفت سال است که به رحمت خدا رفته، من خودم ناشنوای مادرزادی هستم. مادرم هم ناشنوا است. خواهرم چندین سال برای عمل کاشت حلزون من زحمت کشید. با کمک کمیته امداد و خیران بنیاد مهرجویان من امسال (دو ماه پیش) عمل شدم و هم‌اکنون منتظر دستگاه پورتز خارج از گوش هستیم. خواهر بزرگ‌ترم همیشه زبان گفتار ما بوده و من نیز آرزو دارم مانند هم‌سن و سال‌هایم صدای همه و صدای مادر و خواهرم را بشنوم و حرف بزنم و در مدرسه عادی درس بخوانم. اما به علت نداشتن توان مالی برای کلاس‌های گفتار درمانی‌ام ناچار مانده‌ایم. مادرم نمی‌تواند کار کند و خواهرم به خاطر عمل من یک سال پشت کنکور مانده و امسال می‌خواهد کنکور دهد. می‌گوید می‌خواهم معلم شوم. ما جز یارانه درآمد دیگری نداریم. خواهرم کتاب‌ةای کمک‌درسی نیاز دارد. از شما حامیان گرامی تقاضا دارم که به من کمک کنید. دعای خیر مادرم همیشه پشت شما خواهد بود».
میان کاغذ‌های نقاشی، کارنامه‌اش هم دیدن داشت. «خیلی‌خوب‌هایی» که گرفته بود، به خوبی گواهی می‌داد که او می‌تواند در آینده به نخبه‌ای توانا تبدیل شود.

خواهرم زبان گفتار من و مادرم است/ یک نقاشی؛ به‌یاد شهید «محسن حججی»یادآور می‌‌شود، خیران و نیکوکاران می‌توانند از طریق سامانه پیامکی ۳۰۰۰۳۳۳۳۴۵ نسبت به کمک‌های خود به این کودک نیازمند برای بهره‌مندی از «دستگاه پروتز خارج از گوش» اعلام آمادگی کرده و یا از طریق شماره گیری کد آنی پرداخت #۰۴۵*۸۸۷۷* کمک‌های خود را در اختیار این کودک قرار دهند.
انتهای پیام

captcha