عرفان؛ دریافت حقایق وجود، مبتنی بر شهود و مقید به دین/ انطباق تعریف با آیه 83 مائده
کد خبر: 3758028
تاریخ انتشار : ۰۱ آبان ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۷
منوچهر صدوقی‌سها در گفت‌وگو با ایکنا مطرح کرد:

عرفان؛ دریافت حقایق وجود، مبتنی بر شهود و مقید به دین/ انطباق تعریف با آیه 83 مائده

گروه اندیشه ــ صدوقی‌سها با اشاره به اختلافات اشتقاقی واژه تصوف، به تعریف «میرسید شریف» از عرفان پرداخت و ضمن تطبیق آن با آیه 83 سوره مائده بیان کرد: عرفان به جهت لغوی برخلاف تصوف دارای ریشه لغوی عربی است و تعریف منطقی آن نیز عبارت از دریافت حقایق وجود، مبتنی بر شهود و مقید به دین است که عیناً این تعریف از آیه 83 سوره مائده برمی‌آید.

عرفان؛ دریافت حقایق وجود، مبتنی بر شهود، مقید به دین/انطباق دقیق این تعریف با آیه‌ای از قرآنبه گزارش ایکنا؛ منوجهر صدوقی‌سها (متولد 1327) از جمله پژوهشگران برجسته عرصه فلسفه و عرفان اسلامی است که دروس مربوط به فلسفه و عرفان را تا سطوح عالی در حوزه علمیه سپری کرده است. صدوقی‌سها که داماد علامه محمدتقی جعفری است تاکنون به تألیف آثار مختلفی پرداخته که از جمله می‌توان به «فوائد در عرفان و فلسفه و تصوف و تاریخ آن»، «شرح جدید منظومه سبزواری» و «التفسیر المنتسب الی مولنا ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام» اشاره کرد. به منظور آشنایی بیشتر با عرفان و تصوف با وی به گفت‌وگوی مفصلی نشستیم که در ادامه مشروح بخش نخست این مصاحبه که حاوی نکاتی در زمینه چیستی عرفان و تصوف است از نظر می‌گذرد؛

ایکنا؛ آقای دکتر، ضمن تشکر از اینکه فرصت را در اختیار خبرگزاری ایکنا قرار دادید و دعوت را پذیرفتید، پیش از ورود به بحث قدری درباره چیستی عرفان و تصوف توضیح دهید. اساساً این مباحث از چه زمانی آغاز شده و چگونه ادامه یافته است؟

هر کدام از این‌ها داستان‌ درازی دارد؛ گمان می‌کنم که اگر بخواهیم به نتیجه مطلوبی برسیم، در ابتدا باید از مباحث زبانی شروع کنیم. خیلی چیزها وجود دارد که بین مردم رایج و مصطلح است و مردم نیز آن‌ها را به کار می‌برند، اما اگر بخواهید از مردم و یا از دانشگاهیان در مورد این مسائل مصطلح سؤال کنید که تصوف به چه معناست، جوابی پیدا نخواهید کرد؛ برای اینکه متأسفانه روش تحقیق وجود ندارد.

یکی از نقایص عمده نظام تعلیماتی ما نبود روش است. کار روشمند انجام نمی‌شود و نتیجه مطلوب نیز به دست نمی‌آید، اما اگر بخواهیم یک بحث روشمند داشته باشیم. ابتدا باید از این دو کلمه تصوف و عرفان شروع کنیم و با معنای آن نیز فعلاً کاری نداشته باشیم. باید ببینیم که به لحاظ زبانی و اشتقاقی این دو واژه چه حالتی دارند و بعد به سمت دنبال ربط این دو کلمه صرفاً در محدوده زبانی برویم. به دنبال هر لفظی یک معنا وجود دارد. متأسفانه خیلی اوقات لفظ را با معنا ترکیب می‌کنیم. این دو درهم تنیده هستند، اما اگر بخواهید روی هر کدام «به شرط لا» بحث کنید بحث‌های خودشان را دارند.

عرفان؛ دریافت حقایق وجود، مبتنی بر شهود، مقید به دین/انطباق دقیق این تعریف با آیه‌ای از قرآن

اولین چیزی که باید مطرح کنیم این است که مقداری بحث لفظی روی دو کلمه عرفان و تصوف داشته باشیم که بسیار کارساز است. در مورد تصوف خود صوفیه از قدیم و در متون قدیمی صوفیانه از جمله در رساله «قشیریه» گفته شده است که تصوف به جهت متن دارای ارکان اربعه است. امام قشیری که صاحب رساله «قشیریه» است می‌گوید که تصوف کلمه‌ای است که از حیث عربیت و اشتقاق شاهدی ندارد؛ مرادش این است که اصلاً معلوم نیست تصوف که از باب تفعُّل است از چه کلمه‌ای گرفته شده است. به عنوان نمونه عالِم مشتق از عِلم است، امام قشیری و به تبع او برخی دیگر از صوفیه می‌گویند که تصوف به لحاظ اشتقاقی معلوم نیست چه وضعیتی دارد.

اگر بخواهیم روشن‌تر بحث کنیم باید بگوییم که در کتاب «حلیة الاولیاء» نوشته «ابونعیم اصفهانی» که از کتب معتبر صوفیه است، گفته شده که هزار تعریف در مورد تصوف بیان شده است که این تعاریف نیز مربوط به مسمّای آن است و در نه لفظ تصوف. می‌خواهم بگویم اولین چیزی که باید درباره آن بحث کنیم بحث روی کلمه تصوف به لحاظ اشتقاق است. هنوز مشخص نیست که این کلمه از صوف، یا صفی و یا چیز دیگری گرفته شده است و آخرین حرف به شهادت امام قشیری، که رکنی از ارکان تصوف است، این است که هنوز مشخص نیست این بحث چه وضعیتی دارد و چیزی که روی اسم آن این قدر اختلاف است، ببینید که در مسمای آن چقدر اختلاف می‌تواند وجود داشته باشد.

کار تا آنجا پیش می‌رود که قشیری نهایتاً می‌گوید که اصلاً مشخص نیست که این واژه مشتق از چیست. بالاتر از این، حرف ابوریحان بیرونی در «ماللهند» است که می‌گوید این کلمه تصوف نهایتاً منتهی می‌شود به صفیای یونانی و می‌گوید چنانکه فیلسوف از فیلوسوفیا مشتق شده است، این کلمه صوفی و به تبع آن تصوف اصلاً عربی نیست. قشیری می‌گفت عربیت آن مشخص است اما اشتقاق آن روشن نیست، ولی ابوریحان می‌گوید اصلاً عربی نیست بلکه یونانی است و «صُپیا» معرب شده به «صُفیا» و اندک‌اندک «صُپیای» یونانی به پیدایش کلمه «صوفی» منتهی شده و تصوف نیز از صوفی ساخته شده است.

بنده به این خاطر این را عرض می‌کنم که درباره اسم تصوف این قدر بین اعاظم محققان اختلاف است، مانند قشیری که از ارکان تصوف است و ابوریحان نیز که موقعیت او روشن است. اعاظم علمای ما نتوانستند به سخن واحدی در مورد کلمه تصوف دست یابند. بنابراین این را مجدد تکرار و تأکید می‌کنم، چیزی که در اسم آن این قدر اختلاف است در مسمای آن معلوم است که چه خواهد شد.

اما درباره مسمای تصوف نیز باید بگوییم که تاکنون تعریف کلاسیکی که بشود به آن اجماع کرد وجود ندارد. اگر شما تعریفی در مورد تصوف در متون گذشته تا کنون را که به اصطلاح منطقی حد باشد و تعریف واقعی باشد پیدا کنید، باید به شما جایزه مهمی تقدیم شود و البته که پیدا هم نمی‌کنید، چون نیست.

عرفان؛ دریافت حقایق وجود، مبتنی بر شهود، مقید به دین/انطباق دقیق این تعریف با آیه‌ای از قرآن

کار تا آنجا پیش می‌رود که «ابن جلا»، یکی از مشایخ قدیم صوفیه، مطلبی بیان کرده که به گمانم درست است: «التصوفُ رسمٌ لا اسمَ له»؛ تصوف یک حقیقت و واقعیتی است که اصلاً اسم ندارد و تعریف‌بردار نیست.

اما برخلاف کلمه تصوف که در مراحل اولیه می‌گویند اشتقاق آن مشخص نیست و در مرحله بالاتر می‌گویند اصلاً عربی نیست، کلمه عرفان ریشه قرآنی دارد. نه‌تنها مسلماً عربی است، بلکه ریشه قرآنی دارد. شما اگر در همین معجم‌ها نگاه کنید می‌بینید که شاید نزدیک به 70 مورد از مشتقات این کلمه در قرآن کریم وجود دارد؛ اعم از اینکه از «عُرف» یا «عَرف» و یا اسم، فعل و ... باشد، به هر حال مشتقات این کلمه سه حرفی یعنی «ع ـ ر ـ ف»، قریب به 70 مورد در قرآن وارد شده است.

اولین مسئله بحث لفظی است و ما هنوز داخل مسمی نشده‌ایم. در مورد تصوف آن حرف‌ها وجود دارد و در مورد عرفان این حرف‌ها مطرح است. مسئله دیگر اینکه فرض می‌کنیم اجماع کردیم بر اینکه تصوف فرضاً منتسب به صوف است. اگر این طور اجماع کنیم، باید به بحث از حقیقت و مسمّای این کلمات نیز وارد شویم.

در مورد تصوف تعریف واحدی نیست؛ تعریفی که کلاسیک باشد و مخصوصاً جنبه حدی داشته باشد وجود ندارد، اما در مورد عرفان این گونه نیست و در این زمینه تعریف وجود دارد و باید به چند مطلب توجه کنیم. «میرسید شریف»، از علمای معروف اسلام، در اوائل حاشیه «شرح مطالع» می‌گوید که در حوزه اسلامی اشخاصی که خواسته‌اند حقایق عالم وجود را بفهمند چهار نحله هستند و چهار روش دارند؛ حکمای مشائی، اشراقی، متکلمان و عرفا. او تعریف هم کرده و تقریباً تعریف حدی از آن دارد و می‌گوید: حکیم مشائی کسی است که می‌گوید: حقایق وجود را باید با عقل محض فهمید البته «لا بشرط» نسبت به دین؛ یعنی ملاک دریافت حقایق در حکمت مشاء صرف عقل است اعم از اینکه این یافته عقلی مطابق دینی که آن حکیم متدین به آن است، باشد یا نباشد.

در قبال او متکلم قرار دارد و «میرسید» می‌گوید: متکلم همان حکیم مشائی است و حقایق را باید از طریق عقل دریافت اما فرق این است که مشائی می‌گوید یافته عقلی در مقایسه با دین «لا بشرط» است؛ یعنی آن یافته عقلی می‌تواند موافق دین باشد یا مخالف اما متکلم می‌گوید عقل حجت است و ملاک دریافت حقایق عقل است، اما تا آنجایی که مطابق دین درآید و اگر یافته عقلی خلاف معرفت دینی درآمد مقبول نیست.

اما می‌ماند آن دو نحله اشراقی و عرفان؛ اشراقی نیز حکیمی است که مبنای دریافت حقایق را شهود می‌نهد نه عقل، اما «لا بشرط» نسبت به دین؛ یعنی اگر مطلبی شهودا پیدا شد برای اشراقی، اعم از اینکه موافق دین باشد یا مخالف، برای او معتبر است. عارف نیز همان اشراقی است اما به قید تقید به دین، نتیجه این است که حکمت مشائی حکمتی است بر پایه عقل و «لا بشرط» نسبت به دین، کلام همان حکمت مشاء است با تقید به دین، اشراق یا اشراقیت مبتنی بر شهود است و «لا بشرط» نسبت به دین و عرفان همان حکمت اشراقی است با تقید به دین.

در نتیجه عرفان به معنای «دریافت حقایق وجود، مبتنی بر شهود و مقید به دین» تعریف می‌شود. این تعریف تقریباً کلاسیک شده است و در طول تمدن ما این تعریف بیان شده است، اما بنده متفطّن شده‌ام به این معنا که البته ساخته بنده نیست ولی روی آن فکر کرده‌ام که این تعریف در آیه‌ای از قرآن کریم آمده است.

عرفان؛ دریافت حقایق وجود، مبتنی بر شهود، مقید به دین/انطباق دقیق این تعریف با آیه‌ای از قرآن

همین تعریف که عرفان دریافت حقایق، مبتنی به شهود و مقید به دین است به صورت یکجا و کامل از آیه شریفه استنباط می‌شود. خداوند در داستان رهبانان نصرانی فرمود: «وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ»؛ اگر بخواهیم در مورد آیه بحث کنیم این گونه می‌شود که عبارت «مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» همان دریافت حقایق است، عبارت «يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا» بیانگر تقید به دین است و عبارت «فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ» شهود را مطرح می‌کند.

ایکنا؛ در مورد کلمه شاهدین ممکن است برخی‌ها اشکالاتی وارد کنند؛ در مورد شبهات احتمالی که می‌تواند در این زمینه باشد نیز توضیح می‌دهید؟

بله، جواب این شبهات را به عنوان دفع دخل مقدر (پاسخ به سوال مقدّر) عرض می‌کنم. عده‌ای ممکن است در این زمینه شبهاتی داشته باشند و در ترجمه‌های قرآن نیز این عبارت شاهدین را گواه ترجمه کرده‌اند که قطعاً این گونه نیست. بلکه این همان شهود است و شما می‌توانید عبارت ««فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ» را در کنار آیه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» ملاحظه کنید.
همان طور که مشخص شد، دقیقاً عین تعریف عرفان با همان مصطلحات میرسید از آیه شریفه برآمد. البته باید منصف بود. کسانی که دو کلمه عرفان و تصوف را مترادف می‌دانند، اگر به همین معنا توجه کنند و انصاف بدهند، خواهند دید که این‌ها دو دسته جدا هستند. تصوّف چیزی است که وجه اشتقاق آن روشن نیست و بالاتر از آن حتی می‌گویند که اصلاً عربی نیست. در قبالش عرفان هم مسلماً عربی و هم مربوط با مصطلحات عرفانی است. این را شما به عنوان مفتاح بگیرید که بعد باید به دنبال سایر مسائل رفت.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام

captcha