به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، مصطفی احمدیفر، عضو هیئت علمی جامعهالمصطفی(ص) العالمیه، طی یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده، به تبیین اخلاق محوری در آموزههای سیاسی امام رضا(ع) پرداخته است.
بخش دوم این یادداشت به شرح زیر است:
علماى اخلاق مهمترين هدف علم اخلاق را تغيير خلق انسانها و تحول روحى آدميان دانستهاند. به عبارت ديگر غايت علم اخلاق مصون داشتن سلوك و رفتار انسانها از خطايا و انحرافات بوده، به نحوى كه در افعال و مقاصدش معتدل و از تقليدهاى كوركورانه و هواهاى نفسانى دور باشد؛ لذا منابع اخلاق در اسلام عبارتند از قرآن، سنت معصومين(ع)، عقل و فطرت.
مفاهيم اخلاقی به دو دسته کلی تقسيم میشوند. مفاهيم الزامی؛ آن دسته از مفاهيمیاند که دارای بار دستوری و تکليفی هستند. مانند بايد، نبايد، وظيفه، مسئوليت و مفاهيم ارزشی؛ آن دسته از مفاهيم اخلاقی است که دارای بار ارزشی و فضيلتی هستند. مانند مفاهيم حَسَن و قبيح، يا خوب و بد، فضيلت، رذيلت و... .
سیاست در نگاه اسلام
در اصطلاح سياست نزد متفكران اسلامی عبارت است از مديريت و رهبری جامعه در جهات مصالح مادی و معنوی. از اين رو است كه سياست در مكتب هدايت به معنای اجرای قانون الهی از سوی انسانها به رهبری انبياء، اوصياء و اولياء برای سعادت تلقي گرديده است.
رابطه اخلاق و سياست از مهمترين مباحث فلسفی و انديشه سياسی است كه از چگونگی پيوند ميان اخلاق و سياست بحث میكند. بشر از زمانی كه رفتار و انديشهاش در تاريخ ثبت و ضبط شده، همواره در ميان دو نيروی متضاد، از يكسو «اخلاق» و تمام فضيلتهای مربوط به آن و از سوی ديگر «قدرت» و همه مسايل وابسته به آن در جدال و تكاپو بوده است.
در يك دسته بندی كلی از آراء و نظرات انديشهورزان و نظريه پردازان علوم سياسی و اجتماعی، 4 بينش كلي از چگونگی رابطه اخلاق با سياست، قابل توجه است؛ بينش جدايی اخلاق و سياست، تقدم سياست بر اخلاق، اخلاق دو سطحی و دو حوزهای و يگانگی اخلاق و سياست. هر يك از نگرشها در ميان اقشار مختلف سياستمداران و انديشه ورزان سياسی در مقاطع مختلف تاريخ و در جوامع گوناگون طرفداران، حاميان و منتقدان داشته است.
بنابراين، در نگاه اول اخلاق و قدرت دو مقوله متضادند كه جمع بين آن دو غيرممكن و یا به سختي ميسر است زيرا اگر سياست بخواهد اخلاقی باشد، در واقع با ذات خود دچار تناقض و مشكل میشود و خود را از درون نابود میسازد. شايد «نيكولو ماكياولي» اولين انديشه ورز و نظريه پرداز با شهامتی باشد كه اين معنا را فارغ از دغدغههای محيط خويش به صراحت بيان كرد و يا آنچه را كه قدرتمندان در طول تاريخ كرده بودند با صداقت، شفافيت و وضوح فاش نمود.
امروزه نيز به بركت مطبوعات، رسانههای مستقل و به طور كلی انقلاب اطلاعات و ارتباطات نقاب از چهره دولتمردان و سياست پيشگان بی اخلاق برداشته میشود. رسوايی به خاطر فساد مالی، سوء استفاده از مقام، رشوه خواری، تقلب در انتخابات، جاسوسي رقبای سياسی، حمايت از گروههای تبهكاری، توطئه برای قتل مخالفين سياسي، توسل به جنگ برای رفع بحران داخلی و... دهها نمونه از اين قبيل از رسانههای متعدد و مختلف منعكس میگردد. به راستی، اين همه مشكلات و نارسايیها در عرصه سياست و قدرت توجيهی اخلاقی دارند؟
بحث اخلاق و اخلاقيات در عرصههای مختلف اجتماعی موضوعی مرسوم و متداول است اما وقتی وارد گستره سياست گرديده، بسيار پيچيده و غامض میشود. آيا اين تناقض و پيچيدگي از خود مفهوم و ماهيت سياست، نشات میگيرد؟
در نگاه دوم اخلاق تابع بی قيد و شرط سياست بوده و ارزش خود را از آن میگيرند. در اين نگرش تبعيت اخلاق از سياست مطرح است كه رويكرد ماركسيستی لنينيستی به جامعه و تاريخ است. در اين آموزه هيچ اصالتی برای اخلاق وجود ندارد.
در نگاه سوم اخلاق دو سطح فردی و اجتماعی را از هم تفكيك مینمايد. ذيل همين نگرش است كه ماكس وبر اخلاق مسئووليت و اخلاق اعتقاد را مطرح میسازد. به نظر وبر هدف مهم در اخلاق مسئوليت (اخلاق سياسي) تأمين منافع فردی و ملی است و او مرد سياستمدار را دارای الزاماتی میداند كه او را به ارتكاب اعمال به ظاهر غيراخلاقی ناگزير میسازد، ليكن در عمل چارهای و راهی جز اين ندارد. از نگاه وبر، سياست در هر دو حوزه داخلی و خارجی مبارزه بی امان برای كسب قدرت است و «سياست قدرت» همواره بر ذهن و روح سياستمداران حاكم است.
در نگاه چهارم يگانگی و وحدت اخلاق و سياست را بیان میکند زيرا طبق اين رهيافت كاركرد هر دو واحد بوده و هر دو در پی تأمين سعادت انسانند و نمیتوانند ناقض يكديگر باشند. از جمله وظايف سياست، پرورش معنوی شهروندان، اجتماعی ساختن آنان، تعليم ديگر خواهی و رعايت حقوق ديگران است و اين چيزی نيست جز قواعد اخلاقی. فرد در حيطه زندگی شخصی، همان فرد در عرصه زندگی اجتماعی است. گرچه میتوان از اصولی كه حاكم بر جمع و قواعد زندگی جمعی است نام برد اما چنان نيست كه اين اصول بر خلافِ اصولِ حاكم بر زندگي فردی باشد.
اين آموزه تنها يك سيستم اخلاقی را در دو عرصه زندگی فردی و اجتماعی معتبر می شمارد و معتقد است كه هرآنچه در سطح فردی اخلاقی است، در سطح اجتماعی و سياسی و برای دولتمردان، اخلاقی است و هرآنچه برای يكايك شهروندان غيراخلاقی است، برای حاكميت نيز غيراخلاقی به شمار می رود.
بنابراين، اگر دروغ برای افراد بد است، برای حاكميت نيز بد است و اگر شهروندان نيز بايد صداقت پيشه كنند، حكومت نيز بايد صداقت پيشه باشد؛ لذا هيچ حكومتی نمیتواند در عرصه سياست، خود را مجاز به ارتكاب اعمال غيراخلاقی بداند و مدعی شود كه اين كار، لازمه سياست و از الزاماتِ اقدام سياسی بوده است. از اين منظر، اخلاق مقدمه سياست و درآمد آن به شمار می رود و سياست، وسيله تحقق و اجرای فضايل اخلاقی است.
از ديدگاه اسلام، سياست خادم اخلاق و اخلاق به منظور رشد انسانيت انسان است
اسلام از اديان الهی با محوريت توحيد است. اصلی ترين هدف بعثت انبياء الهی دعوت به توحيد بوده است. همين ويژگی كل بحث رابطه اخلاق و سياست را دارای خصلت منحصر به فرد میسازد و با توجه به آنكه در دين اسلام، اخلاق متكی به خدای يكتا و دين و در ارتباط تنگاتنگی با آنهاست و با توجه به رويكرد سياسی اجتماعی دين اسلام، اخلاق اسلامی نيز جنبه سياسی اجتماعی دارد. به همين دليل سياست، قدرت و حكومت جملگی، ابزارهای زنده نگه داشتن اصول اخلاقی با ساز و كار امر به معروف و نهي از منكر هستند.
در واقع، جامعه و سياست از ديدگاه اسلامی، آبستن اخلاق و متعهد به آنند. از ديدگاه اسلام، سياست خادم اخلاق و اخلاق به منظور رشد انسانيت انسان است و دين اسلام نيز مشتمل بر هر دوی آنها است. اصول اخلاقی اسلام و راهبردهای سياست در عملی كردن آن، به زمينه سازی رشد اختيار انسان معطوف است.
از طرفی در اسلام، حكومت و حاكميت با مفاهيمی همچون ولايت و خلافت مترادف است و خداوند منشأ قدرت سياسی و اقتدار به شمار میرود؛ چنان كه در آيه شريفه 165 سوره بقره میفرماید «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ؛ و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى(براى او) برمىگزينند و آنها را چون دوستى خدا دوست مىدارند ولى كسانى كه ايمان آوردهاند به خدا محبت بيشترى دارند كسانى كه (با برگزيدن بت ها به خود) ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو(ها) از آن خداست و خدا سخت كيفر است».
در انديشه سياسی اسلام، هيچ صاحب قدرتی در عالم وجود ندارد
همچنين، هيچ قدرت و صاحب قدرت و منصبی جز با خواست و اراده خداوند و از جانب او وجود ندارد؛ به عبارت ديگر، در انديشه سياسی اسلام، هيچ صاحب قدرتی در عالم وجود ندارد و همه قدرتها به موهبت الهی در سلسله مراتب ولايت و حاكميت خداوند روی زمين به وجود میآيد.
آنگونه كه گفته شده، اخلاق و سياست در اسلام نزد برخی از اسلامشناسان، علاوه بر تكيه به ايمان، واجد خاستگاه كاملا عقلی نيز هست؛ بدين معنا كه در حوزه عقل عملی، سه محور اصلی وجود دارد؛ سياست مدن و تدبير منزل و اخلاق كه امور جامعه را بسامان میكند.
از اين ديدگاه قلمرو عقل عملی همان بايد و نبايدها را مشخص میكند. سياست مدن، سلسله اموری را شامل میشود كه مديريت جامعه و حكومت را در بر میگيرد؛ در نتيجه، در بعد حكومت، آن نظام سياسی شايستگی و مشروعيت دارد كه هميشه در مسير عقل عملی باشد. از اين ديدگاه، احكام اسلام نمیتواند جدای از عقل عملی باشد.
يكی از عمدهترين و مهمترين منابع اخلاق و سياست در اسلام، مجموعه خطبهها و نامههای امام علی(ع) در نهجالبلاغه است.
از ديدگاه حضرت علی(ع)، تنها در صورتی كه هدف و انگيزه نخبگان سياسی، حاكميت قانون، اجرای حق و عدالت و رساندن جامعه به كمال و سعادت باشد، انگيزه آنها مشروع است. در حقيقت، بينش عارفانه و زاهدانه علی(ع) به قدرت سياسی و حكومت، به سياست، جنبه انسانی و اخلاقی میدهد.
از ديگر محورهای عمده انديشه سياسی امام علی(ع)، تأكيدها و دستورهای صريح حكومتی به حكمرانان تابع حكومت اسلامی در شهرهای مختلف بوده است كه از جمله آنها میتوان به نامه امام به مالك اشتر اشاره كرد كه در واقع، به منزله منشور اخلاقی حكام سياسی بشمار میرود.
همچنين از ديگر ويژگیهای مشی سياسی امام علی(ع)، وفای به عهد و پرهيز از پيمانشكنی و خدعه و نيرنگ است كه در نگرش ايشان، توسل به دروغ، فريبكاری و امثالهم برای كسب و يا حفظ قدرت به شدت مذموم و مطرود شمرده شده است. او حق و عدالت را بالاترين مصالح دانسته و قائل به اين است كه در سياست، نبايد اين امور غيراخلاقی برای كسب قدرت به كار گرفته شود.
بنابراین آموزههای اسلامی در قرآن و روايات كه دو اصل ارزشی «تلازم اخلاق و قدرت» و «اصالت دادن به مهار درونی قدرت» را اثبات میكنند، بسيار فراوانند. عدالت محوری، رعايت عطوفت، نفی خشونت و شدت در كار برد قدرت، دوری از ظلم و فساد، گذشت از خطا كاران و تخلق حاكمان حكومت اسلامی به اخلاق، يگانگی آن دو را اثبات میكند.
ادامه دارد...
انتهای پیام