به گزارش ایکنا، چهل و دومین پیش نشست آنلاین اولین کنفرانس بینالمللی «خانواده و تربیت معنوی» 10 مهرماه با همکاری مشترک پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، مؤسسه خانواده اسلامی و تربیت معنوی خاتم به میزبانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) برگزار شد.
مسعود جان بزرگی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در این نشست به تعریف تربیت معنوی پرداخت و بر لزوم ایجاد تعامل توحیدی در درون و بیرون انسان تاکید کرد. متن سخنان وی به شرح زیر است:
اگر تربیت را اینطور در نظر بگیریم که یک متربی و یک مربی نیاز دارد، متربی استعدادهایی دارد که باید در شرایط خاصی ظهور و بروز پیدا کند. مثلا میگوییم یک درخت سیب زمانی خوب تربیت شده که بهترین سیب را بدهد و یک انسان هم وقتی تربیت شده که بتواند بهترین ثمره انسانی خود را بدهد و انسانیت خود را به ظهور برساند و مدلسازی و الگو شود. به همین دلیل در انسانهای کامل ویژگیهای انسانی را در کمال میبینیم و اسمای الهی که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده در اینها به ظهور رسیده است.
اگر فرض بگیریم که خدا در درون و فطرت انسان، اسمائی از خودش اعطا کرده ظهور این اسماء موجب تربیت معنوی خواهد شد. انسان استعداد و رشد دارد و هدف از تربیت هم به ظهور رساندن این استعدادهاست یا به تعبیری، تربیت ساز و کاری است که انسان را به نهایت و کمال خودش میرساند.
همچنین تربیت ساز و کاری است که بتواند مراد خالق از خلق خود را محقق کند و اگر این هدف ایجاد شود و انسان به صلاح واقعی خود برسد، تربیت معنوی حاصل شده است و چنین بیانی لوازم خاص خود را دارد. تربیت، مدیریت تعامل درون و بیرون و ظاهر و باطن است و اینکه انسانی بتواند آنچه در باطن دارد در دنیای خارج ظاهر کند، مثلا اگر هدف، تربیت انسان مهرورز و با محبت است، پس باید استعداد مهرورزی در درون فرد باشد و در بیرون هم زمینه برای تحقق مهرورزی وجود داشته باشد و تعامل درون و بیرون است که تربیت را تحقق میبخشد.
انسان در حال رشد در هر مرحله از رشد خود باید به وحدت درونی و بیرونی برسد، یعنی بی تربیتی عبارت از ناهماهنگی میان درون و بیرون است و من چیزی را در درون میخواهم که امکان بروز در بیرون ندارد و اگر داشته باشد با آن ناسازگار است بنابراین تربیت معنوی نوعی تربیت صلاحی است نه اصلاحی و البته اصلاح هم در آن وجود دارد. این صلاح هم برای انسان فطری است.
به تعبیر دیگر، انسان نیاز به تربیت ندارد بلکه نیازمند هدایت است. خدایی که انسان را خلق کرده منابع تربیتی را در وجود او و هادی بیرونی را در بیرون گذاشته و هادی بیرونی فقط مسیر صلاح را به من نشان میدهد و من با نیروهای درونی مسیر را طی میکنم. انسان راه هدایت را میتواند تشخیص دهد ولی چیستی آن را باید از هادیان بگیرد تا دچار اشتباه نشود.
تربیت یعنی مدیریت تعامل میان بیرون و درون به نحوی که وحدت درون و بیرون حفظ شود، از وقتی انسان در دوره طفولیت است این وحدت در نهایت خود است و وقتی بچه مورد آزار قرار بگیرد با همه وجود گریه میکند تا نشان دهد این اتفاقی که رخ میدهد با درون من سازگار نیست و اینجاست که تربیت از حالت صلاحی خود خارج شده است.
مدیریت دنیای بیرون و درون به نحو توحیدی موجب سعادت انسان است پس میتوان از تعامل تحولی توحیدی استفاده کنیم به عبارتی اگر تعامل درون و بیرون همواره رویکرد توحیدی داشته باشد و باطن انسان همان چیزی را درک کند که ظاهر او درک میکند، به تربیت توحیدی رسیدهایم. وقتی ما به دیگری سلام میکنیم یعنی من برای تو امن هستم و تو از ناحیه من در امان هستی و آزار و اذیتی نخواهی دید و اگر سلام کردیم و دیگران را اذیت هم کردیم یعنی تربیت معنوی نداریم. چطور ممکن است ما به کسی سلام کنیم و بعد به اذیت او بپردازیم و این همان ناهماهنگی بین درون و بیرون است.
معنای این تعامل آن است که عمل ما در عالم بیرون و ظاهر شروع شده و در عالم درون مستقر میشود. مثلا یک ضربه روانی مانند توهین یا عشق ممکن است 5 دقیقه طول بکشد ولی معمولا در ذهن انسان فراموش نمیشود، تنبیه یک کودک سه ثانیه است ولی فراموش نمیکند زیرا این عمل در باطن انسان ثبت شده و هیچگاه از بین نمیرود. چرا میگویند تا قبل از اینکه حرف بزنید مالک کلام خودتان هستید ولی وقتی از دهان شما خارج شد دیگر مالک آن نیستید زیرا وقتی کلام خارج شد اگر منفی بود و باعث رنجش دیگران شد برای همیشه در ذهن مخاطب باقی هست و اگر صدبار هم عذرخواهی کنیم شکل آن عمل در باطن از بین نمیرود.
یک مربی خیلی باید حواس خود را جمع کند چون یک کلمه که ما به عنوان پدر و مادر میگوییم باید ببینیم در وجود فرزند ما چه تاثیری دارد؛ خدا مغز انسان را طوری خلق کرده که با هر نوع اکراه و تجویز اجبارگونه سازگاری ندارد و تحریم اجبارگونه در پی دارد؛ مثلا اگر به بچه زور کنیم که غذا بخور، نمیخورد و برعکس بگوییم نیا غذا بخور، میخورد زیرا سیستم مغزی او با این نوع حرف زدن رابطه ندارد. به همین دلیل خدا به پیامبر(ص) فرمود تو فقط ابلاغدهنده هستی و نمیتوانی دیگران را به ایمان آوردن مجبور کنی. تو فقط انذار دهنده هستی و من میدانم چه موجودی خلق کردهام.
خداوند به انبیا دستور داده با قول لین برخورد کنند، مثلا به حضرت موسی(ص) فرمود که سراغ فرعون برو و با قول نرم و لین با او حرف بزن، فرعونی که جنایات زیادی مرتکب شده است. بنابراین یک مربی باید قواعد حاکم بر وجود متربی خود را بشناسد و اگر نشناخت صلاحیت برای تربیت کردن ندارد.
بنابراین باید بپذیریم که مخلوقات الهی، فطرتی قانونمند دارند و برای اینکه کسی را تربیت کنیم باید تسلیم این قانون الهی باشیم وگرنه پیامبر(ص) به تنهایی هرگز نمیتوانست این همه انسان را از جاهلیت نجات داده و به برترین افراد تبدیل کند. قانون نفس این است که باید با مهربانی و روی خط اختیار با او رفتار شود.
اگر قرار است انسان تربیت شود باید روی خط اختیار او بایستیم وگرنه اگر روی خط اجبار رفتیم در برابر مربی میایستد ولو اینکه خدا باشد، به همین دلیل قرآن کریم فرموده به خداهای کافران فحش ندهید تا به خدای شما فحش ندهند. بنابراین وقتی از تربیت معنوی حرف میزنیم یعنی تسلیم قانون خداوند در فطرت انسان شدهایم و اگر این توان را نداریم صلاحیت تربیت نداریم. وقتی تعادل بیرون و درون انسان از بین رفت، صحنه، صحنه تربیتی نیست درست مانند مرغی که چند ثانیه از روی تخمی که قرار است جوجه شود برخاسته است و چنین تخمی هرگز مرغ نخواهد شد.
وقتی سخن از تعامل تحولی توحیدی است باید منبع تربیتی درون و بیرون انسان را بشناسیم در غیر این صورت مانند بذری است که در خاک بکاریم و به او آب ندهیم، نور خورشید وقتی برای گیاه تربیتکننده است که آب به گیاه داده شود. در درون انسان هم منابعی وجود دارد که خدا قرار داده و باید دست انسان به این منابع برسد، امام علی(ع) فرمودند: اللهم انی اسئلک الامان یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم. یعنی مال و فرزند در روز قیامت به درد هیچ کسی نخواهد خورد مگر اینکه انسان با قلب سلیم وارد عالم دیگر شود. اگر قلب سالم تحویل خدا شود مال و بنون هم مددکار انسان هستند.
اگر بگوییم تربیت معنوی یعنی وحدت بین بیرون و درون، انسان عامل وحدتبخش لازم دارد و باید دنبال این بگردیم که چه چیزی عامل وحدت است و قلب سلیم چگونه به دست میآید تا مال و فرزند بار برای ما نشود. خدا فرزندی به ما داده که از ابتدا فطرت و قلب پاکی دارد و کارهای غیراخلاقی ما را میفهمد و واکنش نشان میدهد.
حال ما به عنوان یک مربی اگر نتوانیم به رشد قلب سلیم کمک کنیم میتوانیم باعث آزار او نشویم و به عبارتی تربیت او را به کسی بسپریم که بلد است تربیت کند. در درمان معنوی بحثی با عنوان تحلیل دوران معصومیت وجود دارد، یعنی خداوند در دورانی ما را معصوم قرار داده است زیرا تا آن دوره قلب مورد محافظت خداست و حتی کارهای بد ما را هم ذخیره و ثبت نمیکند. حال اگر والدینی که بچه آنها مرتکب یک کار بد شده دائما به او گوشزد کنند و آن را ثبت و ضبط کنند و بچه را از آن بترسانند چه بلایی سر فرزند میآورند؟ خدا فرموده من گناهان او را در دورهای ذخیره نمیکنم چرا والدین نباید از خدا تبعیت کنند؟
در روایت بیان شده که گریه بچهها تا چهار سال ذکر است پس اگر گریه، بچه ما را اذیت کرد یعنی ما صلاحیت مربی بودن را نداریم؛ آیا میدانیم اینکه به بچه بگوییم اگر فلان کار را بکنی دوستت ندارم چه بلایی سر بچه میآورد و وحدت درون و بیرون او را بهم میریزد و یاد میدهد که دروغ بگوید، بچهها برای تایید ما خودشان را نشان نمیدهند و مخفیکار میشوند.
خدا بچهها را 15 سال در اختیار ما قرار داده و زمانی میتوانیم مربی خوبی باشیم که تابع رب و خالق او و خودمان باشیم. اگر منابع را از دیگران بگیریم که معلوم نیست حق و باطل آن کدام است، چگونه میتوانیم تربیت کنیم؟ اگر خدا فرموده تقوا پیشه کن تا من مربی و هادی تو باشم یعنی اینکه من یک مدل تربیتی دارم که یکسری چیزها در آن خوب است و یکسری چیزها بد و ای انسان وارد این مدل شو و حتی آن را آزمایش کن و اگر دیدی حرفی بهتر از حرف من نیست وارد این سیستم شو. بنابراین اگر تربیت معنوی توحیدی را تعامل تحولی توحیدی بین درون و بیرون بدانیم من به عنوان مربی باید به متربی یاد دهم چگونه بین درون و بیرون خود تعامل ایجاد کند نه اینکه به خاطر دیگران موجب نفاق و کفر و دروغ شود.
مربی خوب کسی است که روی خط صلاح حرکت کند نه اصلاح. بنابراین یکی از کارهای مهم ما این است که منابع بیرونی و درونی را بیابیم و کار مربی تربیت معنوی این است که مشخص کند کدام رفتار با دادههای درونی و فطری انسان هماهنگ است. بنابراین ما باید ابتدا نقشه تربیت معنوی و منابع و نیروهای آن را بیابیم تا بتوانیم به وحدت بین قلب و عقل و درون و بیرون برسیم و نگذاریم بین آنها تفرقه ایجاد شود و غیر از خدا منبعی برای وحدتبخشی بین اینها وجود ندارد تا هدف تربیت ما رنگ خدایی بگیرد، در این صورت با هر بار نماز خواندن باید ببینیم کدام ویژگی خدایی در وجود ما تقویت شده است؟ آیا مهربانتر شدهایم یا بخشندهتر؟ و اگر اخموتر و عصبانیتر و پرکینهتر شدهایم بدانیم نماز ما نماز نبوده است.
عمل ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ضرب دنیای درون در دنیای بیرون است، این عمل میتواند معنوی یا غیرمعنوی یا معنوی توحیدی یا غیرتوحیدی باشد. پس صحنه تربیت جایی است که عمل انجام شود. اگر بدانیم عمل ما در باطن ما برای ابد باقی میماند در این صورت در برخی رفتارهایمان تجدید نظر خواهیم کرد. اگر رفتاری فقط لذت دارد ولی آثار سوئی بر باطن ما خواهد گذاشت چرا باید آن را انجام دهیم؟
سن چهارسالگی سنی است که کودک اگر از کسی خوبی ببیند او را فرد خوبی میداند و برعکس؛ بنابراین به نظر بنده ظالمترین فرد کسی است که در سن کودکی از بچه سوء استفاده میکند. بچههایی که مورد سوء استفاده هیجانی قرار بگیرند دچار دوگانگی شخصیت خواهند شد و آثار بدی در ذهن و روح آنها باقی میماند.
در تربیت معنوی، سالم نگهداشتن قلب و فعالکردن عقل فطری مهمترین موضوعات است که راهکارهایی هم دارد. لذا اگر مدیریت عقل فطری گرفته شود همان تمایلات و نیروهای درونی انسان بر ضد عقل فعال خواهند شد، بنابراین باید مؤلفههای قانونمندی درون انسان را کشف کنیم. ای کاش عدهای مادر تخصصی میشدند و بچهها را تربیت میکردند، مادری که خودش عصبانی است چگونه میتواند فرزند تربیت کند؟ در گذشته فرزندان را به دست دایهها میدادند که نمونه بارز آن پیامبر(ص) بود که والدینش را در سن کودکی از دست داد. دایهها همان مادران متخصص هستند و به معنای واقعی همه وجودشان را برای تربیت میگذارند.
بنابراین تربیت یک کاری در کنار کارهای دیگر نیست و یک مربی باید همه وقت و انرژی خود را صرف تربیت فرزند کند. ما یک فرصت ده تا 15 ساله برای تربیت داریم ولی گاهی هر آشغالی را از فضای مجازی و غیرمجازی وارد ذهن بچه میکنیم به همین دلیل در کشورهای مختلف متناسب با سن بچهها، قفل کودک برای تلویزیون و برخی شبکهها میگذارند ولی ما آن را نداریم بنابراین نباید بچه را در معرض هر نوع دادهای بگذاریم. ما باید تشخیص دهیم چه مراقبتی آزاردهنده و چه مراقبتی رشددهنده است.
یکی از دانشمندان غربی ثابت کرده که بچه اگر در سه ماهه اول با دو مادر روبرو شود دچار اختلال خواهد شد یعنی باید با یک چهره و بو و قیافه مانوس شود زیرا سیستم وجودی انسان توحیدی طراحی شده است. در زندگی عادی هم اینطور است و وقتی چند غذا در برابر ما بگذارد دچار گیجی میشویم.
بنابراین وقتی از تربیت معنوی و مؤلفههای آن سخن میگوییم باید مؤلفههای درون سیستم و بیرون آن مانند انسانهای دیگر و محیط پیرامون و قانونمندی و نحوه تعامل این دو را بشناسیم و این شناخت هم نیازمند نوعی حواس توحیدی است لذا مربی نمیتواند صد تا کار داشته باشد. ما وقتی نماز میخوانیم خوردن، سر چرخاندن وحرف زدن با دیگران و ... حرام میشود یعنی خدا انسان را وامیدارد که همه توجه او فقط بری نماز باشد بنابراین در بحث تربیت معنوی هم باید اینطور باشد، البته ما باید ذهنمان را هم در نماز متمرکز به سمت خدا کنیم تا خاصیت نورانیت داشته باشد و ما را از ظلمات بیرون ببرد.
گزارش از علی فرجزاده
انتهای پیام